سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بعثت رسول خدا(ص)3

ادامه از قبل

و این هم متن حدیث‏شریف که خلاصه ترجمه‏اش را شنیدید:

الحسین بن ابراهیم القزوینى،عن محمد بن وهبان،عن احمد بن ابراهیم بن احمد،عن الحسن بن‏على الزعفرانى،عن البرقى،عن ابیه،عن ابن ابى‏عمیر،عن هشام بن سالم،عن ابى عبد الله علیه السلام‏قال:قال بعض اصحابنا:اصلحک الله اکان رسول الله‏صلى الله علیه و آله یقول:قال جبرئیل،و هذا جبرئیل‏یامرنى،ثم یکون فى حال اخرى یغمى علیه؟قال:

فقال ابو عبد الله علیه السلام:انه اذا کان الوحى من‏الله الیه لیس بینهما جبرئیل اصابه ذلک‏لثقل الوحى من الله،و اذا کان بینهما جبرئیل لم یصبه‏ذلک فقال:قال لى جبرئیل،و هذا جبرئیل.[189]و بلکه در پاره‏اى از روایات آمده است که جبرئیل هیچگاه‏بدون اجازه قبلى نزد رسول خدا«ص‏»نمى‏آمد،و هرگاه نیز که اجازه میگرفت هنگام ورود با کمال ادب و مانند بنده‏اى درحضور آنحضرت جلوس میکرد،که این هم متن آن حدیث دیگرکه شیخ صدوق(ره) در کتاب علل از امام صادق علیه السلام‏روایت کرده:

عن ابى عبد الله علیه السلام قال:کان جبرئیل اذا اتى النبى‏صلى الله علیه و آله قعد بین یدیه قعدة العبد،و کان لا یدخل حتى‏یستاذنه.[190]

اکنون بنگرید«تفاوت ره از کجا است تا بکجا»و چه‏اندازه فرق است میان روایات اهل سنت و روایات شیعه درمعرفى جبرئیل و رسول خدا«ص‏»و داستان وحى و ورود فرشته‏وحى بر رسول خدا«ص‏»؟و خود قضاوت کنید!

و این نیز حدیث دیگرى در این باره که عیاشى در تفسیر خودآنرا از زراره از امام صادق علیه السلام روایت کرده است.

«عن زرارة قال:قلت لابی عبد الله‏علیه السلام:کیف لم یخف رسول الله صلى الله علیه‏و آله فیما یاتیه من قبل الله ان یکون ذلک مما ینزغ به الشیطان؟قال:فقال:ان الله اذا اتخذ عبدا رسولاانزل علیه السکینة و الوقار،فکان یاتیه من قبل الله‏عز و جل مثل الذى یراه بعینه‏».

زرارة گوید:به امام صادق علیه السلام عرضکردم:چگونه‏رسول خدا«ص‏»در آنچه بر او از سوى خدا نازل مى‏گشت‏ترس آنرا نداشت که از وساوس شیطان باشد؟امام‏علیه السلام فرمود: براستى که خدا هرگاه بنده‏اى را به‏رسالت انتخاب مى‏کند آرامش و وقار خود را بر او فرومى‏فرستد،بدانگونه که هر چه از جانب خداى عز و جل براو نازل گردد همانند چیزى است که به چشم خودمى‏بیند...[191]

در این حدیث این مطلب که رسول خدا«ص‏»در موردوحى الهى هیچگونه شک و تردیدى بخود راه نمیدهد مسلم فرض‏شده و علت آنرا زرارة مى‏پرسد؟

و این هم روایتى درباره ماجراى بعثت رسول خدا«ص‏»که‏چون راوى و سندى ندارد چندان معتبر نیست ولى ناقل آن مرحوم‏ابن شهر آشوب است که در مناقب آنرا روایت کرده که میگوید:

و روى انه نزل جبرئیل على جیاد اصفر و النبى صلى الله علیه و آله بین على علیه السلام و جعفر،فجلس‏جبرئیل عند راسه،و میکائیل عند رجله،و لم ینبهاه‏اعظاما له،فقال میکائیل:الى ایهم بعثت؟قال:الى‏الاوسط،فلما انتبه ادى الیه جبرئیل الرسالة عن الله‏تعالى،فلما نهض جبرئیل لیقوم اخذ رسول الله‏صلى الله علیه و آله بثوبه ثم قال:ما اسمک؟قال:

جبرئیل،ثم نهض النبى صلى الله علیه و آله لیلحق‏بقومه فما مر بشجرة و لا مدرة الا سلمت علیه و هناته،ثم‏کان جبرئیل یاتیه و لا یدنو منه الا بعد ان یستاذن علیه،فاتاه یوما و هو باعلى مکة فغمز بعقبه بناحیة الوادى‏فانفجر عین فتوضا جبرئیل،و تطهر الرسول،ثم‏صلى الظهر و هى اول صلاة فرضها الله عز و جل،و صلى‏امیر المؤمنین علیه السلام مع النبى صلى الله علیه و آله،و رجع رسول الله صلى الله علیه و آله من یومه الى خدیجة‏فاخبرها،فتوضات و صلت صلاة العصر من ذلک‏الیوم[192]

-و روایت‏شده که جبرئیل بر اسبى زرد رنگ(و یا درمکانى بنام جیاد)بر آنحضرت نازل گشت و رسول خدا«ص‏»میان على علیه السلام و جعفر خفته بود،پس‏جبرئیل در کنار سر آنحضرت نشست و میکائیل در کنارپاى او و بخاطر عظمت و بزرگى آنحضرت وى را بیدارنکردند، میکائیل گفت:بسوى کدامیک از اینان مبعوث‏گشته‏اى؟گفت:به این که در وسط خفته!و چون رسول‏خدا«ص‏»از خواب بیدار شد جبرئیل رسالت‏خداى تعالى‏را به آنحضرت ابلاغ کرد،و چون جبرئیل خواست که‏برخیزد رسول خدا«ص‏»جامه‏اش را گرفت و بدو گفت:

نام تو چیست؟گفت:جبرئیل،آنگاه رسول خدا برخاست‏تا به قوم خود ملحق شود که به هیچ درخت و سنگى‏نمى‏گذشت جز آنکه بر او سلام کرده و مژده‏اش میدادند.

و پس از آن جبرئیل نزد او میآمد ولى به آنحضرت نزدیک‏نمى‏شد تا از وى اذن بگیرد پس روزى در حالى که رسول‏خدا«ص‏»در بالاى مکه بود بنزد وى آمد و در گوشه‏اى ازآن وادى جائى از زمین را فشار داد و چشمه‏اى پدیدار شد وجبرئیل وضوء گرفت و رسول خدا«ص‏»نیز تطهیر کردآنگاه نماز ظهر را خواند،و آن نخستین نمازى بود که‏خداى عز و جل فرض کرد،و امیر المؤمنین علیه السلام نیز باآنحضرت نماز خواند،و رسول خدا«ص‏»در همان روزبنزد خدیجة بازگشت و جریان را به او خبر داد و او نیز وضوء ساخته و نماز عصر را در همان روز خواند...

و از روایت ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه که درداستان مجاورت رسول خدا«ص‏»در غار«حراء»میگوید:

«...حتى جاءت السنة التى اکرمه الله فیها بالرسالة فجاور فى‏حراء شهر رمضان و معه اهله: خدیجة و على بن ابیطالب و خادم لهم،فجاءه جبرئیل بالرسالة...»[193]

معلوم میشود که على علیه السلام و خدیجة نیز در ماجراى‏نزول وحى و بعثت و در غار حراء همراه رسول خدا؟«ص‏» بوده‏اند...

ولى سند حدیث و مصدر آنرا متاسفانه نقل نکرده،وهمین قدر در آغاز آن گفته:«و قد ورد فى الکتب الصحاح‏».

 

شریعت قبل از بعثت

 

بحث پایانى این بخش:

در پایان بحث از ماجراى بعثت رسول خدا(ص)-طبق‏وعده‏اى که دادیم-لازم است مقدارى هم درباره شریعت و آئینى که رسول خدا(ص)قبل از بعثت از آن پیروى میکرده بحث‏شود، زیرا این مطلب از نظر تاریخ مسلم است که:

اولا-رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت‏خود،لحظه‏اى در برابر بتها پرستش نکرد،و از آئین مشرکین وبت‏پرستان و سنتها و مراسم شرک‏آلود و غلط ایشان پیروى نکرد،و از«اکل میته‏»و ذبائحى که نام خدا بر آنها ذکر نشده بودنمى‏خورد،و اینکه در صحیح بخارى و مسند احمد بن حنبل آمده‏است که گویند:

براى رسولخدا(ص)سفره غذائى حاضر کردند،و زید بن‏عمرو بن نفیل[194] را نیز بر سر آن سفره خواندند،ولى زید از حضور برسر آن سفره خوددارى کرده گفت:

«انا لا آکل مما تذبحون على انصابکم،و لا آکل الا ما ذکر اسم‏الله علیه‏»

من از آنچه شما بر بتهاى خود ذبح میکنید نمى‏خورم و جز آنچه را نام‏خدا بر آن برده شده نخواهم خورد.و در نقل احمد بن حنبل هست که‏رسول خدا(ص)بر سر سفره‏اى با سفیان بن حارث غذا میخورد وزید از آنجا عبور کرد و آن دو او را به خوردن دعوت کردند و او چنین پاسخى داد...[195]مخدوش و غیر قابل قبول است و از اینرو خود اهل سنت وآنها که صحیح بخارى را صحیحترین کتابهاى حدیثى میدانندنتوانسته‏اند آنرا بپذیرند و در صدد توجیه برآمده که از آنجمله‏سهیلى در کتاب‏«الروض الانف‏»گوید:

«کیف وفق الله زیدا الى ترک ما ذبح على النصب و ما لم یذکراسم الله علیه و رسوله(ص)کان اولى بهذه الفضیلة فى الجاهلیة‏لما ثبت من عصمة الله تعالى له‏»[196]یعنى چگونه خداوند به زید این توفیق را عنایت کرد که از خوردن‏ذبحى که براى بتها ذبح شده و یا نام خدا بر آن جارى نشده بود خوددارى‏کند،ولى به رسول خدا چنین توفیقى نداد،با اینکه رسول خدا(ص) به‏چنین فضیلتى سزاوارتر بود بخاطر عصمتى که از سوى خداى تعالى‏داشت:

و آنگاه درصدد پاسخ و توجیه برآمده و گوید:

«لیس فى الروایة انه قد اکل من السفره و بان شرع ابراهیم انما جاء بتحریم‏المیتة لا بتحریم ما ذبح لغیر الله تعالى فرید امتنع عن اکل ما ذبح لغیر الله براى رآه‏لا بشرع ما تقدم‏»

یعنى-در روایت نیامده که آنحضرت از آن سفره چیزى خورد،و از این گذشته‏شرع ابراهیم میته را حرام کرده بود نه آنچه را که نام خدا بر آن جارى نشده بود،و ازاینرو زید طبق راى خود از خوردن آن غذا خوددارى کرد نه بخاطر شریعت گذشته.

ولى براى خواننده محترم روشن است که این پاسخ نمیتوانداشکال و شبهه را از ذهن انسان رفع کند و بهتر آن است که اصل‏حدیث را که بگفته ایشان بر خلاف دلیلهائى است که عصمت‏رسول خدا(ص)را ثابت کرده مردود بدانیم و آنرا نپذیریم.

و همچنین حدیث‏«استلام اصنام‏»-دست و صورت مالیدن‏به بتها بعنوان تبرک و احترام-که در روایات ایشان آمده[197] وروایات دیگرى که حکایت از مشارکت آنحضرت در مراسم‏شرک‏آمیز آنها میکند همگى مردود و مخالف با مبانى و اصول خودآنها در باب نبوت آن بزرگوار است.

ثانیا از نظر تاریخ مسلم است که آنحضرت قبل از بعثت‏عبادتهائى از قبیل نماز و روزه و طواف و حج و عبادتهاى دیگرى‏انجام میداده چنانچه در حدیث عایشه و دیگران در ماجراى بعثت‏این جمله بود که:

«فکان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه‏»

و«تحنث‏»را به‏«تعبد»معنا کرده بودند.

و مرحوم فتال نیشابورى در روضة الواعظین گفته:

«رسول خدا(ص)از اول تکلیف روزه میگرفت و نمازمى‏گذارد،بعکس آنچه در میان قوم معمول بود و چون به سن‏چهل سالگى رسید خداوند بوسیله جبرئیل او را مامور به ابلاغ‏رسالت فرمود...»[198]و اکنون با توجه به این دو مقدمه این بحث پیش آمده که آیارسول خدا(ص)در پیروى از مرام مقدس توحید و عمل به‏دستورات و اعمال دینى تابع چه شریعتى بوده؟آیا شریعت انبیاءگذشته و یا شریعت‏خود یعنى شریعت مقدس اسلام که بعدامامور به ابلاغ و اظهار آن گردید...و در آن وقت تنها خودآنحضرت مامور به پیروى و انجام اعمال آن بود...

و بنابر آنچه گفته شد تذکر این نکته در اینجا لازم است که‏به نظر نگارنده طرح این بحث بنحوى که در کتابهاى دانشمندان‏اسلامى اعم از دانشمندان شیعه و اهل سنت-آمده خالى از نوعى‏تسامح و بى‏دقتى نیست زیرا آن مسئله را به این نحو و با این‏عبارت طرح کرده و گفته‏اند:

«اعلم ان علماء الخاصه و العامه اختلفوا فى ان النبى(ص)

هل کان قبل بعثته متعبدا بشریعته ام لا...»[199]و یا این عبارت که از یکى از دانشمندان بزرگ اهل سنت‏است که میگوید:

«و قد اختلف العلماء فى تعبده قبل البعثه هل کان على شرع ام لا؟»[200]یعنى علماء اختلاف دارند در اینکه تعبد و انجام عبادتهاى آنحضرت پیش ازماجراى بعثت آیا بر طبق شرعى از شرایع بوده یا نه؟

و وجه تسامح و بى‏دقتى همین است که اعمال و عبادات آن‏بزرگوار بطور مسلم بر طبق شریعتى انجام میشده که آن شریعت‏یاشریعت پیمبران گذشته بوده و یا شریعت‏خود آنبزرگوار...

و شاید مرحوم علامه(ره)در شرحى که بر مختصر ابن حاجب‏نگاشته و عبارت آنرا مرحوم مجلسى در بحار الانوار نقل کرده‏متوجه این مطلب بوده که بحث را اینگونه مطرح فرموده:

«اختلف الناس فى ان النبى(ص)هل کان متعبدا بشرع احد من الانبیاءقبله قبل النبوه ام لا... »[201]که براى اهل تحقیق روشن است که این عبارت از آن‏تسامح و اشکال خالى است و بهر صورت مسئله آنقدر مهم نیست‏که بیش از این مقدار وقت‏شما را بگیریم و این مقدار هم از باب تذکر بنظر لازم آمد.و بهتر آن است که به اصل بحث بازگردیم وبحث را اینگونه طرح کنیم که:آیا رسول خدا(ص)قبل از بعثت‏تابع چه شریعتى از شریعتهاى الهى بوده؟

جمعى معتقدند که آنحضرت تابع شریعتهاى پیمبران قبل ازخود بوده؟و گروهى نیز معتقدند که تابع شریعت‏خود یعنى‏شریعت اسلام بوده،با این توضیح که در آنزمان بدان حضرت‏وحى میشد و به اصطلاح‏«نبى‏»بود،و موظف بود بدانچه بر اووحى میشد بدان عمل کند،ولى‏«رسول‏»نبود و وظیفه نداشت‏آنها را بدیگران ابلاغ کند،تا سن چهل سالگى که به‏منصب رسالت مفتخر گردید و موظف شد این آئین مقدس رابدیگران نیز ابلاغ کند.

گروه اول نیز که عقیده دارند آنحضرت تابع شریعتهاى‏پیمبران قبل از خود بوده درباره آن شریعت و آن پیامبراختلاف نظر دارند و چهار نظریه درباره آن شریعت ذکر شده:

1-شریعت نوح علیه السلام‏2-شریعت ابراهیم علیه السلام‏3-شریعت موسى علیه السلام‏4-شریعت عیسى علیه السلام‏و در اینجا نظریه پنجمى هم ابراز شده و آن این است که‏گفته‏اند: هر چه نزد آنحضرت ثابت‏شده بود که شریعت است از آن‏پیروى کرده و بدان عمل میکرد و پیرو شریعت مخصوصى نبود.وبنظر میرسد غرض ورزى و دست‏سیاست بازان و قصه‏پردازان یهودو نصارى هم در این مسئله راه یافته باشد و براى اثبات اینکه‏شریعت اسلام پیرو همان شرایع یهود و نصارى است ورسول خدا(ص)نیز تابع موسى و عیسى بوده به این بحث دامن‏زده و احیانا اظهار نظرهائى کرده باشند زیرا آنها که باک‏نداشتند ابراهیم علیه السلام را یهودى یا نصرانى بخوانند هیچ‏باکى نداشتند که رسولخدا(ص)و سلاله ابراهیم علیه السلام رایهودى و یا نصرانى بدانند!و بهر صورت هر یک از دو دسته براى‏مدعاى خود دلیلهائى ذکر کرده‏اند و دانشمندان نیز آنها را درکتابهاى خود بتفصیل نقل کرده‏اند که فشرده‏اى از آنرا میتوانیددر بحار الانوار مجلسى(ره)بخوانید[202] و بنظر ما آنچه در میان‏دلیلهاى دسته اول(یعنى آنها که گفته‏اند رسول خدا تابع‏شریعتهاى قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث میباشد چند آیه‏قرآنى است و بقیه گفتارها اجتهادات و یا روایات ضعیفى است‏که از نقل آنها صرفنظر میکنیم.و به نقل همان آیات اکتفامى‏نمائیم:

1-آیه 90 از سوره انعام است که خداى تعالى پس از ذکرنام جمعى از پیمبران چون ابراهیم و فرزندان آن بزرگوار فرماید:

/اولئک الذین هداهم الله فبهداهم اقتده/آنها هستند که خداوند ایشانرا هدایت و راهنمائى فرمود،و تو نیز ازهدایت آنها پیروى کن...

و پاسخى که از استدلال به این آیه داده شده آن است که‏منظور از این هدایت و پیروى از آن همان اصول مورد اتفاق همه‏ادیان است نه فروع شرعیه زیرا پر واضح است که فروع در ادیان‏گذشته مورد اختلاف بوده...

نگارنده گوید:مؤید این پاسخ نیز همان نزول آیه است که‏پس از بعثت رسول خدا(ص)نازل گشته و میتوان گفت:این آیه‏ربطى به بحث ما که بحث از شریعت رسول خدا(ص)قبل ازبعثت میباشد ندارد...

و از همین پاسخ مى‏توان پاسخ استدلال به آیات دیگرى را نیزکه در اینباره شده است دانست مانند آیه:

/شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى اوحینا الیک و ماوصینا به ابراهیم و موسى و عیسى،ان اقیموا الدین و لا تفرقوا فیه‏کبر على المشرکین ما تدعوهم الیه.../[203] که با توجه به صدر و ذیل آیه بخوبى روشن میشود که منظور همان اصول عقایدى است که‏در همه ادیان بوده است...

و آیه شریفه/ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا.../[204]که منظور از پیروى‏«ملة ابراهیم‏»همان اصول عقلیه است نه‏فروع شرعیه،بدلیل آیه دیگرى که فرموده:/و من یرغب عن‏ملة ابراهیم الامن سفه نفسه/[205]و پر واضح است که بسیارى از فروع شرعیه آئین ابراهیم نسخ‏شده و اگر منظور از«ملة ابراهیم‏»همه اصول و فروع بود با توجه‏به این آیه نسخ آنها جایز نبود...

و آیه:/انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و النبیین.../[206]و بخصوص آیه اخیر که ظاهرا مربوط به اصل مسئله وحى وکیفیت آن است و ربطى به مسئله مورد بحث ما ندارد...

و اما دلیل گروه دیگر که گفته‏اند:رسول خدا(ص)پیروشریعت و آئین خود یعنى آئین مقدس اسلام بوده روایات بسیارى‏است که برخى از آنها صراحت در این مطلب دارد و از برخى با توجه به روایات و شواهد دیگر استفاده مطلب از آنها میشود که ازدسته نخست روایاتى است که صراحت دارد بر اینکه‏رسول خدا(ص)قبل از بعثت نیز«نبى‏»و پیامبر بوده.

1-مانند روایت مشهورى که در کتابهاى شیعه و اهل سنت‏آمده که رسول خدا(ص)فرمود:

«کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد»[207]من پیامبر بودم در وقتى که آدم میان روح و بدن بود. ..

و در برخى از کتابها این گونه نقل شده که فرمود:«کنت‏نبیا و آدم بین الماء و الطین‏»:و براى فهم بهتر این استدلال بایداین مطلب را نیز اضافه کرد که بعثت پیمبران الهى که برتر وخاتم آنها پیامبر بزرگوار اسلام بوده است مراحل و درجاتى داشته-چنانچه از روایات نیز استفاده میشود-که یکى از آن مراحل‏«نبوت‏»است و این مرحله قبل از مرحله رسالت بوده و مرحله‏نبوت آن بزرگواران مرحله‏اى بوده که از طریق فرشتگان و یا درخواب و یا از طریق الهام به آنها وحى میشده و دستورات و یاخبرهائى از جانب خداى تعالى به ایشان داده مى‏شد که مامور به‏عمل بدان میشدند ولى مامور به ابلاغ و رساندن آنها بدیگران‏نبودند و در این مرحله آنها«نبى‏»بودند نه رسول و براى درک بیشتر این مطلب به روایات زیر توجه کنید که در باب‏«طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة‏»از کتاب شریف کافى وجاهاى دیگر نقل شده مانند این روایت که کلینى(ره)بسند خوداز زید شهام روایت کرده که گوید:از امام صادق علیه السلام‏شنیدم که فرمود:«ان الله تبارک و تعالى اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان‏یتخذه نبیا و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و ان الله اتخذه‏رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله امامافلما جمع له الاشیاء قال:انى جاعلک للناس اماما»[208]براستى که خداى تعالى ابراهیم را به بندگى خویش برگرفت پیش ازآنکه به نبوت برگیرد،و خداى تعالى او را به نبوت خویش برگرفت پیش‏از آنکه به رسالت برگیرد،و به رسالت برگرفت پیش از آنکه بدوستى خودبرگیرد،و به دوستى برگرفت پیش از آنکه به امامت برگیرد و چون همه‏اینها را براى او گردآورد فرمود«من تو را براى مردم امام قرار دادم‏»

و نیز بسندش از زراره روایت کرده که گوید:از امام باقرعلیه السلام معناى آیه شریفه‏«و کان رسولا نبیا»و فرق میان‏«رسول‏»و«نبى‏»را پرسیدم و آنحضرت در پاسخ من فرمود:

«النبی الذی یرى فی منامه و یسمع الصوت و لا یعاین الملک و الرسول‏الذى یسمع الصوت و یرى فى المنام و یعاین الملک...»[209] و نبى کسى است که در خواب(فرشته را)به‏بیند و صداى(او را)بشنود ولى‏به عیان فرشته را نبیند و رسول کسى است که صدا را بشنود و در خواب‏ببیند و در عیان نیز او را مشاهده کند.

و بسندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:

«الانبیاء و المرسلون على اربع طبقات،فنبى منبا فى نفسه لا یعدوغیرها و نبى یرى فى النوم و یسمع الصوت و لا یعاینه فى الیقظه و لم‏یبعث الى احد...»[210] پیامبران و رسولان بر چهار طبقه هستند گاهى‏«نبى‏»است که تنها به او خبر رسیده و از او بدیگرى تجاوز نکند، وگاهى‏«نبى‏»است که در خواب ببیند و صدا را بشنود و در بیدارى‏نه‏بیند و بسوى دیگرى هم مبعوث نشده...

و روایت دیگرى که از یزید کناسى روایت کرده که گوید:

از امام باقر علیه السلام پرسیدم:آیا عیسى بن مریم در آنهنگام که‏در گهواره سخن فت‏حجت‏خداى تعالى بر مردم زمان خود بود؟

امام علیه السلام در جواب من فرمود:

«کان یومئذ نبیا حجة لله غیر مرسل،اما تسمع لقوله تعالى حین‏قال انى عبد الله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا»[211]وى در آنروز«نبى‏»و حجتى بود از سوى خدا ولى‏«مرسل‏»و فرستاده بسوى کسى نبود،آیا این گفتار خداى تعالى را نشنیده‏اى‏آنهنگام که عیسى گفت‏«من بنده خدایم که کتاب بمن داده و مرا«نبى‏»قرارم داده‏».و از روایت اخیر و استشهاد به آیه قرآنى‏بخوبى معلوم میشود که مقام نبوت مقامى است که ممکن است‏به پیمبران در گهواره نیز داده شود چنانچه به عیسى علیه السلام‏داده شد...[212] و بخصوص با توجه به روایاتى که خداوند هیچ‏فضیلت و کرامت و معجزه‏اى به پیامبرى از پیمبران خود عطانفرمود جز آنکه آنرا به رسول خدا(ص)نیز عطا فرمود مانند روایت‏مفصلى که از ارشاد القلوب دیلمى نقل شده که امیر المؤمنین‏علیه السلام بمردى یهودى که در اینباره سئوال کرد فرمود:

«فو الله ما اعطى الله عز و جل نبیا و لا مرسلا درجة و لا فضیلة‏الا و قد جمعها لمحمد(ص)و زاده على الانبیاء و المرسلین‏اضعافا...»[213]بخدا سوگند که خداى عز و جل به هیچ نبى و مرسلى درجه و فضیلتى‏عطا نفرمود،جز آنکه آنرا براى حضرت محمد(ص)گرد آورده و بلکه چند برابر آنها افزوده است...

2-دلیل دوم،سخن امیر المؤمنین علیه السلام است در«خطبه قاصعه‏»که در نهج البلاغه و کتابهاى دیگر از آنحضرت‏نقل شده که درباره رسول خدا(ص)فرمود:

«و لقد قرن الله به(ص)من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من‏ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره‏»

خداى تبارک و تعالى از لحظه‏اى که پیغمبر را از شیر گرفتندبزرگترین فرشته از فرشتگان خود را قرین او فرمود تا اخلاق نیکو و صفات‏پسندیده را به وى بیاموزد...و معناى تعلیم فرشته جز همان نبوت چیزدیگرى نیست.

و در چند روایت در اصول کافى آمده که منظور از«روح‏»

در آیات سوره شورى و اسراء یعنى آیه شریفه/و کذلک اوحیناالیک روحا من امرنا/[214]و آیه/یسئلونک عن الروح قل الروح من‏امر ربى/[215] همین فرشته بوده،که یکى از آنها روایت زیر است‏که کلینى بسند خود از ابى بصیر روایت کرده که گوید:از امام‏صادق علیه السلام تفسیر«روح‏»را در آیه‏«یسئلونک عن الروح‏»

پرسیدم و آنحضرت فرمود:«خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل،کان‏مع رسول الله(ص)و هو مع الائمه و هو من الملکوت‏»[216]یعنى این روح،خلقى است از مخلوقات خدا بزرگتر از جبرئیل ومیکائیل که بهمراه رسول خدا(ص)بوده و همراه امامان نیز هست و او ازعالم ملکوت(و مجردات و فرشتگان)است.و در روایتى که صفار درکتاب بصائر الدرجات روایت کرده اینگونه است که امام صادق‏علیه السلام فرمود:

«ان الروح خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل،کان مع‏رسول الله(ص)یسدده و یرشده و هو مع الاوصیاء من بعده‏».

و بلکه در پاره‏اى از روایات آمده که‏«روح القدس‏»که‏نامش در قرآن کریم و در روایات آمده نام همین فرشته بود نه نام‏جبرئیل و نام جبرئیل روح الامین است که در قرآن کریم نیزآمده است.

نگارنده گوید:با توجه بدانچه ذکر شد بنظر میرسد این قول‏دوم نزدیک‏تر به ذهن و اولى به پذیرفتن و قبول باشد و از نظر عقل‏و نقل مانعى براى پذیرفتن آن بنظر نمیرسد و از آنجا که این بحث‏چندان رابطه‏اى با بحث تاریخى ما نیز ندارد بهمین مقدار اکتفاکرده و براى تحقیق بیشتر شما را بکتابهاى کلامى و حدیثى‏دیگرى که بتفصیل در اینباره بحث کرده‏اند ارجاع داده و بدنبال‏بحث تاریخى خود باز میگردیم.

140.. بحار الانوار ج 18 ص 271-381 و سیرة المصطفى ص 103 و الصحیح من السیرة ج 1 ص 156 و سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 391.

141. بحار الانوار ج 18 ص 190 و سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 393.

142. عیون اخبار الرضا علیه السلام ص 361.بحار الانوار ج 18 ص 190.

143. سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 392.

144. بحار الانوار ج 18 ص 190 و ص 204-205 سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 392.

145. بحار الانوار ج 18 ص 190 و تاریخ الخمیس ج 1 ص 280 و 281.

146. سیرة النبویة ابن کثیر ص 392.

147. سیرة النبویة ابن کثیر ص 392.

148. بحار الانوار ج 18 ص 189 و 190.

149. سوره بقره آیه 185،البته آیات دیگرى هم مانند آیه/انا انزلناه فى لیلة القدر/و/انا انزلناه فى لیلة مبارکة/درباره تاریخ نزول قرآن وجود دارد ولى صراحتى درمورد نزول آن در ماه رمضان ندارد...

150. در المنثور ج 1 ص 189.

151. الاتقان ج 1 ص 69.

152. خواب خوب جزئى از هفتاد جزء نبوت است.

153. و در آغاز کار وحى را در خواب میدید و این جریان ششماه طول کشید،سپس فرشته را در بیدارى مشاهده کرد...

154. الاتقان ج 1 ص 70-71.

155. سیره نبویه ابن کثیر ج 1 ص 388.

156. الصحیح من السیرة ج 1 ص 194.

157. المیزان ج 2 ص 12-28.

158. صحیح بخارى-با شرح کرمانى ط بیروت-ج 1 ص 29-40-و ج 24-از همین چاپ-ص 94.و نظیر همین روایت در صحیح مسلم ج 1 ص 97 و تاریخ طبرى ج 2 ص‏47 و کتابهاى دیگر نیز نقل شده.

159. تهذیب التهذیب ج 9 ص 450.

160. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 4 ص 63.

161. قاموس الرجال ج 6 ص 300.

162. شرح کرمانى از صحیح بخارى ج 1 ص 30-31.

163. شرح صحیح مسلم(حاشیه ارشاد السارى)چاپ مصر ج 1 ص 44.

164. اسد الغابة ج 5 ص 504.و الاصابة ج 4 ص 349.

165. ارشاد السارى ج 1 ص 21.

166. براى اطلاع از متن کامل این روایت به سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 398 مراجعه کنید.

167. سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 412-413.

168. سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 405.

169. سیره ابن هشام ج 1 ص 234.

170. سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 406.

171. براى اطلاع بیشتر مى‏توانید به کتابهاى البدایة و النهایة ج 3 ص 15 به بعد وتاریخ طبرى ج 2 ص 50 به بعد و تاریخ یعقوبى ج 2 ص 23 و صحیح بخارى ج 6ص 200 و عیون الاثر ج 1 ص 83 و اسباب النزول ص 11 و عیون الاثر ج 1ص 82 و سیرة قاضى دحلان ج 1 ص 83 و سیرة حلبیه ج 1 ص 244 به بعد مراجعه‏نمائید.

172. جالب و خنده‏دار است که از برخى دانشمندان اهل سنت نقل شده که همین ماجرا را دلیل بر جواز تکلیف به ما لا یطاق دانسته و بدان استدلال کرده‏اند! (الصحیح من السیره ج 1 ص 224).

173. سوره نجم آیه 10.

174. سوره فصلت آیه 6.

175. سوره نساء آیه 163.

176. صحیح بخارى بشرح کرمانى ج 1 ص 35.

177. همین مصدر ص 36.

178. سیره ابن هشام ج 1 ص 238-239.

179. این مطلب هم جالب و در خور توجه است که اینگونه روایات همگى به خاندان زبیر باز میگردد،و میدانیم که زبیر برادرزاده خدیجه بوده،و خاندان زبیر گویاسعى داشته‏اند براى خویشان و نیاکان خود به راست و یا بدروغ فضیلتهائى ذکر کنند،چنانچه در بحث از سند این حدیث گفتیم.

180. سوره سجده آیه 24.

181. سوره نجم آیه 10-12.

182. تفسیر کشاف ج 4 ص 420.

183. عیون الاثر ج 1 ص 83.

184. عیون الاثر ج 1 ص 83.

185. التمهید ج 1 ص 50.

186. مجمع البیان ج 10 ص 384.

187. التقریب نووى ص 3(مطبوع در مقدمه شرح صحیح بخارى کرمانى چاپ بیروت).

188. نهج البلاغه خطبه 190.

189. بحار الانوار ج 18 ص 268 و این هم پاسخى است به برخى از اهل سنت که‏خواسته‏اند روایت عایشه را توجیه کرده و آن حالت رسول خدا«ص‏»را که در آن‏حدیث آمده با روایات دیگرى که در این باره رسیده که چون وحى بر آن حضرت نازل‏میشد حالت غش او را میگرفت...و این هم حدیث دیگرى در این باره که در کتاب‏توحید صدوق(ره)(ص 102)آمده:

«...عن عبید بن زرارة،عن ابیه قال:قلت لابى عبد الله علیه السلام:جعلت فداک‏الغشیة التى کانت تصیب رسول الله صلى الله علیه و آله اذا نزل علیه الوحى؟قال:

فقال ذلک اذا لم یکن بینه و بین الله احد،ذاک اذا تجلى له،قال:ثم قال:تلک‏النبوة یا زرارة،و اقبل یتخشع‏».

190. علل الشرایع ص 14.

191. تفسیر عیاشى ج 2 ص 201.

192. مناقب ج 1 ص 45.

193. شرح نهج البلاغه ج 13 ص 208-ط جدید-.

194. زید بن عمرو بن نفیل از حنفاء بوده است که در گذشته بتفصیل در مقاله‏اى جداگانه‏شرح حالش را ذکر کردیم.

195. الصحیح من السیره ج 1 ص 158.

196. الروض الانف ج 1 ص 256.

197. الصحیح من السیره ج 1 ص 160.

198. بنقل از کتاب جنه الماواى قاضى طباطبائى.

199. بحار الانوار ج 18 ص 271.«

200. سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 391.

201. بحار الانوار ج 18 ص 271.

202. بحار الانوار ج 18 ص 271-281.

203. سوره شورى آیه 13.

204. سوره نحل آیه 123.

205. سوره بقره آیه 130.

206. سوره نساء آیه 163.

207. الغدیر ج 9 ص 287،بحار الانوار ج 18 ص 278.

208. الاصول من الکافى باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة ج 2.

209. الاصول من الکافى باب الفرق بین الرسول و النبى و المحدث ج 1.

210. الاصول من الکافى باب طبقات الانبیاء و الرسل.

211. بحار الانوار ج 18 ص 278.

212. در میان پیمبران الهى پیغمبران دیگرى نیز بوده‏اند که در کودکى و نوجوانى به مقام‏نبوت رسیده‏اند مانند عیسى که خداوند درباره‏اش فرمود«و آتیناه الحکم صبیا»و یوسف‏که خداوند درباره‏اش فرمود«و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هذا»و بگفته بسیارى از مفسران‏منظور از این وحى،وحى نبوت بوده.

213. بحار الانوار ج 16 ص 341.

214. سوره شورى آیه 52.

215. سوره اسرى آیه 85.

216. بحار الانوار ج 18 ص 256.

 

تاریخ تحلیلى اسلام ،ج2،سید هاشم رسولىمحلاتى،فصل نهم



[ جمعه 92/3/17 ] [ 8:59 عصر ] [ جلال ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه