سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توبه و جایگاه بلند آن در عرفان 2

ادامه از قبل...

توبه،اولین منزل ابراهیم ابن‏ادهم و فضیل عیاض

اولین منزل ابراهیم ابن‏ادهم، عارف بزرگ جهان اسلام توبه است. حرکت عرفانى فضیل عیاض نیز با انقلابى کامل و جامع از درون (توبه) آغاز مى‏شود. معنویت و عرفان «بشرحافى‏» نیز از توبه آغاز مى‏گردد.

البته همانگونه که اشاره کردیم همه عرفا در این مورد اتفاق نظر ندارند و برخى از آنان مقام اول را توبه نمى‏دانند، بعبارت دیگر در مورد اینکه نخستین منزل سالک چیست؟ اختلاف است و در اینجا این مبحث رابه کلام محى‏الدین‏ابن عربى در مورد اختلاف ختم مى‏کنیم:

«میان اصحاب ،در مورد اولین مقام عارف و سالک اختلاف است; برخى از آنان فرموده‏اند: اولین مقام «یقظة است و برخى فرموده‏اند: اولین منزل «انتباه‏» است و برخى فرموده‏اند: نخستین گام «توبه‏» است

 توبه در لغت: توبه از ماده «توب‏» به معناى «رجع‏» (بازگشت) است. ابن فارس متوفاى 395. ه در «معجم مقاییس اللغة‏» مى‏گوید: «توب‏» التاء والباء والواو کلمة واحدة تدل على الرجوع یقال تاب من ذنبه اى رجع عنه، یتوب الى الله توبة ومتابا...» (42)

ابن‏منظورلغوى معروف مى‏گوید: «التوبة الرجوع من‏الذنب... و تاب الى الله یتوب توبا و توبة و متابا اناب و رجع عن المعصیة الى‏الطاعة... و تاب الله علیه وفقه لها والله تواب یتوب على عبده.» (43)

راغب اصفهانى مى‏گوید:«توبه ترک گناه به بهترین وجه است و آن رساترین شکل پوزشخواهى است زیرا اعتذار سه قسم است و قسم چهارمى ندارد:

1- اینکه پوزش خواه بگوید این کار را انجام نداده‏ام. (کار را از اساس منکر شود.)

2- بگوید آنرا بدین دلیل انجام داده‏ام. (عذرى براى کارش بتراشد.)

3- این کار را انجام داده‏ام وگناه کرده‏ام و از بن و بیخ آن را ترک مى‏کنم.

 توبه در اصطلاح: آنچه در عرفان مهم است‏حقیقت توبه است اما بد نیست‏بعنوان مقدمه به ذکر پاره‏اى از تعاریف توبه که در گوشه و کنار کتب عرفانى آمده است‏بپردازیم.

الف: جرجانى مى‏گوید:«...و در اصطلاح شرع پشیمانى از گناهان است و صوفیان مى‏گویند: توبه رجوع به خداى تعالى است‏براى گشودن گره‏امتناع از قلب وبرخاستن‏به تمام حقوق پروردگار

ب: عبدالرزاق کاشانى در شرح منازل السائرین پیر هرات مى‏گوید: «توبه بازگشت از مخالفت‏حکم حق است‏به موافقت او پس تا زمانى که مکلف حقیقت گناه را نشناسد و نداند که فعلى که از او صادر مى‏شود مخالف حکم خدا است‏براى آن مکلف رجوع از گناه صحیح نیست‏» (45)

ذوالنون مصرى: «توبه عوام، از گناه است وتوبه خواص،از غفلت.» گفت: «بر هر عنصرى، توبه‏اى است توبه دل،نیت کردن است‏بر ترک شهوات حرام و توبه چشم،از محارم بر هم نهادن، و توبه دست، ترک گرفتن دست ازمناهى و توبه پاى،نارفتن به مناهى.» (46)

سهل‏بن عبدالله: «اول توبه،اجابت است. پس‏انابت است، پس توبه است، پس استغفار. اجابت‏به فعل بود و انابت‏به دل و توبه به نیت و استغفار از تقصیر... (47) اول چیزى که مبتدى را لازم آید توبه است و آن ندامت است و شهوات را از دل برکندن و از حرکات مذمومه به حرکات محموده نقل کردن و دست ندهد بنده را توبه تا خاموشى را لازم خود نگرداند و...» (48)

جنید بغدادى:«توبه را سه معنى است: اول ندامت، دوم عزم بر ترک معاودت. سوم خود را پاک کردن از مظالم و خصومت.» (49)

خواجه نصیرطوسى (ره):«معناى توبه رجوع از گناه باشد و اول باید دانست گناه چه باشد.» (50)

دکتر قاسم غنى:«صوفیه توبه را به این شکل تعریف کرده‏اند که بیدارى روح است از غفلت و بى‏خبرى به طورى که گناهکار از راههاى ناصوابى که مى‏پیماید، خبردار شود و از گذشته بد خود منزجر گردد ولى فقط تذکر و تنبه کافى نیست که تائب شمرده شود مگر آنکه توبه کار بکلى آن معصیت‏یا معاصى را که مرتکب بوده و متذکر شده رها نماید و مصمم شود که بار دیگر به آن معاصى برنگردد تا به قول شیخ عطار در منطق الطیر:

تو یقین مى‏دان که صد عالم گناه

از تف یک توبه برخیزد ز راه (51)

لاهیجى:...بتوبه - که بازگشتن بجانب حق است و ترک ماسوى الله - متصف گردد. (52)

غزالى در احیاءالعلوم، نراقى در جامع السعادات و فیض در محجة‏البیضاء در تعریف توبه مى‏فرمایند: «توبه عبارتست از سه امرى که مترتب بر یکدیگرند و هر کدام علت دیگرى است و آن سه عبارتند از: 1- علم به مضرات گناه و اینکه سبب دورى از حق تعالى مى‏گردد. 2- ندم و پشیمانى. 3- تصمیم و اراده به عمل. کیفیت ترتب این سه امر به این صورت است که آگاهى از زبان گناه لت‏حالت ندامت و پشیمانى از آن مى‏گردد و هنگامى که بخوبى این ندامت‏بر انسان مستولى گردد تصمیم مى‏گیرد گناهان گذشته راجبران کند و در زمان حال گناه نکند و تصمیم مى‏گیرد در آینده نیز مرتکب گناه نگردد. (53)

حقیقت توبه

حقیقت توبه چیست؟ آنچه تحت این عنوان نخستین گام سالک‏راه حق است ماهیتش از چه قرار است؟ آیا همان تعاریف پیشین‏تعریفهایى از واقعیت توبه است؟ بى‏گمان چنین نیست این‏تعریفها، همان‏طور که محیى‏الدین مى‏فرماید، حد واقعى نیست‏بلکه جان مطلب چیز دیگرى است و آن این‏که:

هنگامى که انسان متوجه مى‏شود که غفلتها و گناهها حجابى‏میان او و محبوبش ایجاده کرده که نمى‏تواند به او نزدیک شود وبه سویش حرکت کند; وقتى متذکر مى‏گردد که ظلمت‏بار گناه ولغزش بر دل و جانش آن چنان سایه افکنده است که هیچ پرتوى‏از نور حق بر آن نمى‏تابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است که‏«ویل للقاسیة قلوبهم‏»، پشیمان مى‏گردد، متالم مى‏شود و این‏آتش پشیمانى وتالم سراسر وجود، روح و جانش را فرا مى‏گیرد، شعله مى‏کشد و شعله‏هایش فروزان و فروزانتر مى‏شود واین‏شراره‏ها است که تمامى آثار شوم، ریشه‏هاى گناه، پرده‏ها وحجابها را مى‏سوزاند و خاکستر مى‏کند و دیواره‏هاى دل آدمى راهمانند تنورى داغ که شراره‏هاى آتش بر آن تابیده و آن را سفیدکرده‏است، آماده چسباندن خمیرایمان مى‏کند و مهم این است‏که هیزم این آتش ندامت ریشه‏ها، شاخه‏ها و برگهاى گناه است‏که در دل جاى خوش کرده است. خداى مى فرماید:«الا من تاب‏و امن و عمل صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله‏غفورا رحیما.» (1)

چند ازاین الفاظ واضمار ومجاز سوز خواهم سوز،با این سوز ساز هر آن دل راکه سوزى نیست دل نیست دل بى‏سوز غیر از آب و گل نیست

در واقع توبه انقلاب است، انقلابى درونى، حرکتى در جان تاآزاد گردد و به سوى حق سیر کند. توضیح این که از دیدگاه‏عارفان، گناهان، غفلتها و... حجابهایى است که گوهر جان رازندانى نموده است و بر آن حکومت مى‏کند و سالک باید درنخستین گام بیدار شود، علیه این سلطه بپاخیزد و با انقلابى ازدرون، جان را آزاد کند تا بتواند به‏سوى حق پرواز نماید و این‏همان توبه است و چون حجابها و پرده‏ها نسبى و تشکیکى‏است، این معنا در همه مراتب توبه وجود دارد، چه حجاب ازظلمت‏باشد. و چه از نور، باید انقلاب درونى و آتش ندامت‏جان را بلرزاند، متزلزلش کند و با یک دگرگونى و زیر و رویى‏زمینه سیر روحانى عارف را فراهم آورد. به نظر ماحقیقت توبه‏همین است و شرایط و ارکانى که براى آن ذکر شده است‏یامقدمه و یا از آثار و شرایط توبه است. جان و روح توبه همان‏سوز، درد، انقلاب درونى و آتش ندامت است. رسول خداصلوات الله علیه مى‏فرمایند:«الندم من الذنب توبة‏» (2) و على‏علیه‏السلام مى‏فرماید:«الندم على‏الخطیئة استغفار» (3) و در جاى‏دیگر نیز مى‏فرماید:«الندم احد و باز مى‏فرماید:«الندم على الخطیئة یمنع عن معاودتها» (5) و مى‏فرماید «من ندم فقدتاب‏» (6) و امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید «کفى بالندم توبة‏» (7) وروایات دیگرى به همین مضمون که همگى دلالت‏بر این داردکه‏توبه همان‏آتش ندامت جانسوزاست.بسیارى از شخصیت‏هاى‏برجسته عرفان هم، همین نظر را دارند و به‏نظر ما تعریف صحیح‏توبه در همه مراتب، همین است.

پیرهرات در کشف الاسرار مى‏گوید:

«حقیقت توبه‏پشیمانى است که در دل پدید آید، دردى که ازدرون سینه سر بزند، آتش حجل در دل وى افتد آب حسرت ازدیده فرو ریزد نه بینى که شاخى از یک سرآن آتش زنى و از آن‏دیگر سر،آب قطره‏قطره مى‏چکد مصطفى صلى‏الله علیه و آله‏گفت: «من اذنب ذنبا فندم علیه فهو توبة‏» فضیل عیاض به راهزنى‏معروف بود، پیوسته با صد مرد در کمین مکابره نشسته بود.شبى بر سر سنگى نماز مى‏کرد،ناگاه از کمین گاه غیب این تیر قهرکه: «الم یعلم بان الله یرى‏» برجان و دل او زدند فضیل را چنان‏اسیرکرد که در نماز نعره بزد و بیفتاد و کارش بجایى رسید که پیرعالمى گشت.» (8)

نجم‏الدین رازى در مرصادالعباد مى‏فرماید:

...او برمثال جوز بود که در وى مغزایمان بود اماپوست طلخ‏اعمال فاسده داشت ضربتى چندان برپوست دوم زنند که حامل‏پوست اول بود و آن طفل مغز را از رحم پوست‏خلاص دهند،پوست را غذاى آتش کنند که «کلمانضجت جلودهم‏» (9) مغز را درپوست لطایف حق پیچند... این صفت آن طایفه است که در حق‏ایشان فرمود و «آخرون مرجون لامرالله امایعذبهم و امایتوب‏علیهم‏» (10) و اگر فضل ربانى و تایید آسمانى او را دریابد و پیش‏از مرگ اگر همه به‏یک نفس باشد نسیم نفخات الطاف خود به‏مشام جان او رساندتا از دل شکسته و جان خسته او این نفس‏برآید و از سر درد این دوبیت‏بسراید.

باد آمد و بوى زلف جانان آورد وآن عشق کهن ناشده ما نو کرد. اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد.

در حال دردى در نهاد وى پدید آید، آتش ندامت در خرمن‏معامله او زند تا آنچه به سالهاى فراوان دوزخ از او بخواست‏سوخت، آتش ندامت‏به یک نفس بسوزد و او را در رحم مادرهوا که هاویه صفت‏بود بزاید که «الندم توبه‏» (11)

و شیخ شبسترى مى‏گوید:

و حقیقت توبه چیزى جز روى گرداندن و روى کردن نیست‏«حقیقت توبه آن است که سالک راه اله را از هرچه مانع وصول‏به محبوب حقیقى است از مراتب دنیا و عقبى اعراض نموده وروى توجه به جانب حق آورد و جمیع موانع صورى و معنوى‏را «فنبذوه وراء ظهورهم‏» گردانیده مطلقا نظر به غیر حق نیندازد.بنیاد مقام توبه قسمى دگرگونى است و آغاز زندگانى تازه‏اى‏است‏یعنى چنان است که‏آدمى زندگانى هر روزه و عادى خویش‏را بى ارزش ببیند، کمر شوق بر میان مى‏بندد و به راهى قدم‏مى‏نهد که هر شبنمش صد موج آتشین است.» (12)

و مولوى در مثنوى چنین گوید:

«توبه عبارتست از یک نوع انقلاب حال و تحولى در طالب‏و ابتداى حیات تازه‏اى است. براى مثال در مورد ابواسحق‏ابراهیم ادهم بلخى متوفاى (2 - 161) گفته شده است که در ابتدااز امراى بلخ بوده است وشبى بر تخت آرمیده بود و هاى هویى‏بر بام قصر شنیدو چون از سبب جویا شده، گفته‏اند: شترگم‏کرده‏ایم و در بام قصر مى‏جوییم. ابراهیم با تعجب پرسید که‏چگونه شترگم گشته را بربام قصرمن جست و جو مى‏کنید؟مى‏گوید: تو چگونه برتخت، ملاقات خدا مى‏طلبى؟! سرانجام‏از سرتاج وتخت‏برخاست و به وادى فقر و سیرسلوک قدم نهادو در این راه چندان کوشا وگرم سیر بود که به‏مقامات و درجات‏عالى نایل آمد مولوى‏این داستان عرفانى رابه‏تفصیل آورده‏است:

بر سرتختى شنید آن نیک‏نام طقطقى وهاى هویى شب ز بام گامهاى تند بربام سرا گفت‏با خود چنین زهره‏کرا؟! بانگ زد بر روزن قصراوه که کیست؟ این نباشد آدمى ماناپریست سرفرو کردند قومى بوالعجب ماهمى کردیم شب بهر طلب هین چه مى‏جویید؟گفتند اشتران گفت:اشتربام برکى جست هان پس بگفتندش که تو برتخت جاه چون‏همى جویى ملاقات اله (13)

و مرحوم طبرسى در «مجمع البیان‏» ذیل آیه شریفه «الاالذین‏تابوا» مى‏فرماید: «اى ندموا على ما قدموا» (14)

ممکن است مراد غزالى دراحیاءالعلوم (15) و فیض درمحجة‏البیضاء (16) نیز همین باشد. بدین معنى که علم و آگاهى ازمضرات و زیانهاى گناه را مقدمه توبه و تصمیم بر ترک گناه را درآینده از نتایج آن بدانند.

اما در «جامع السعادات‏» مرحوم نراقى از بعضى علما نقل‏مى‏کند که ندامت و تالم قلبى حقیقت توبه‏است که خود مقدورنیست گرچه تحصیل مقدماتش مقدور است. و عجیب این‏است که در همین صفحه‏از بعضى الاعاظم نقل مى‏کند که ندامت‏و پشیمانى خارج از حقیقت توبه است. (17) بیان مرحوم علامه‏طباطبایى در «المیزان‏» قابل بازگشت‏به همین معنى است. (18) امامحیى‏الدین تصریح مى‏کند که توبه عوام سه رکن دارد و توبه‏اهل الله همان اعتراف و دعا است، نه تصمیم بر ترک گناه (19) وتصریح مى‏کند که «الندم‏توبة‏» مانند «الحج عرفة‏» هست، بله اگرمى‏فرمود: «الندم‏التوبة‏» دلالت داشت که توبه همان ندامت‏است. (20) مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى در «لقاء الله‏» توبه رابه همین معنى دانسته و نمونه‏هایى براى آن ذکر کرده است. (21)

فضیلت توبه

در فضیلت توبه همین بس که توبه کننده محبوب خداوند است.«ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین‏» (22) و پیامبر بزرگ اسلام‏مى‏فرماید: «لیس شیى‏ء احب الى الله من مؤمن تائب اومؤمنة‏تائبة‏» (23)

پیرهرات در فضیلت توبه مى‏گوید:

«اى جوانمرد صدهزاران ما هرویان فردوس از راه نظاره دربازار کرم منتظر ایستاده‏اند مگر عاصى‏اى از پرده عصیان بیرون‏آید و قدم بربساط توبه نهد تا ایشان جانها و دلها را در صدق قدم‏وى برافشانند و بشارت به سمع وى رسانند که: «وبشرالذین ان‏لهم قدم صدق عند ربهم‏» (24)

شیخ نجم‏الدین در مرصادالعباد مى‏فرماید:

«...توبه نصوح،به‏یک دم‏او را چنان‏پاک‏کندکه‏گویى هرگز بدان‏آلایش ملوث نبوده‏است.که «التائب من‏الذنب کمن لاذنب له‏»چون در وى نصیبه دوزخ نماند، چون بر دوزخ گذر کنداز دوزخ‏فریاد برخیزد که «جزیا مؤمن فقد اطفا نورک لهبى‏»... و نور توبه که‏ازانوار صفت توابى است در دل تو جاى گرفت، فریاد بر درکات‏دوزخ و جود بشرى افتاد که «جزیاتائب‏» که تواکنون محبوب‏حضرتى که «ان‏الله یحب‏التوابین و ان‏الله یحب المتطهرین.»

گفتار و سخنان عارفان و عالمان و مربیان اخلاق در فضیلت‏توبه بسیار است و مابه همین مقدار اکتفا مى‏کنیم.

توبه برخاسته از فضل خدا است

ازدیدگاه عارفان مسلمان، توبه فضل و عنایت و محبت الهى‏است، توبه هنگامى میسور و ممکن مى‏گردد که انسان از سوى‏حق‏تعالى مورد توجه قرار گیرد و خداى به‏او رجوع کند، وقتى‏انسان مى‏تواند به خداى باز گردد و اولین گام سفرمعنوى وسلوک مقدس الهى را بردارد که حق‏تعالى توبه برانسان کند وبذل توجهى فرماید. مشایخ بزرگ عرفان براین نکته اصرارورزیده‏اند.

محیى‏الدین عربى مى‏گوید:«توبه یا محبت‏خدا به انسان‏تائب آغاز مى‏شود، خداى به او محبتى مى‏کند و او توبه مى‏کندآنگاه دوباره به او محبتى مى‏کند و توبه او را مى‏پذیرد و در واقع‏توبه عبد میان دو محبت قرار گرفته است. » (25)

علامه طباطبایى - قدس‏الله سره - نیز نظرى مشابه دارد. آن‏بزرگوار مى‏فرماید: ما بارها گفتیم که توبه انسان محفوف به دوتوبه خدااست، بنابراین نخست این خداوند است که به انسان‏توفیق مى‏دهد، اسباب توبه را براى او فراهم مى‏کند تا بتواند ازبند و زنجیر اسارت‏بار پلیدیهاى دنیا برهد و روبه سوى حق آردو آنگاه که بنده به خدا توجه کرد وتوبه‏نمود دوباره خدا به او برمى‏گردد و غفران و عفو و بخشش را شامل او خواهد فرمود.»

بنابراین توبه بافضل و عنایت الهى شروع مى‏شود.

نجم‏الدین رازى در «مرصادالعباد» مى‏فرماید: «اگر فضل‏ربانى و تایید آسمانى اورا دریابد و پیش از مرگ اگر همه به یک‏نفس باشد نسیم نفحات‏الطاف خود به‏مشام جان اورساند تا ازدل شکسته و جان خسته او این نفس برآید و از سر درد این‏دوبیت‏بسراید.

باد آمد و بوى زلف جانان آورد وان عشق کهن ناشده مانوکرد اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد (26)

و فضیل‏عیاض (29) با فضل و عنایت‏خداوند آغاز شده‏است، عبدالرحمن‏بدوى در کتاب «رابعه، شهید راه عشق‏» توبه این عارف بزرگ‏رانیز چنین تبیین مى‏کند (30) در مورد توبه نصوح هم که‏به‏ذکر آن‏خواهیم پرداخت مولوى چنین اعتقادى دارد، مى‏فرماید:«نصوح به نزدعارفى بزرگ رفت و از او خواست در حق وى دعاکند تا خدایش توفیق توبه دهد و دعاى آن پیرعارف بود که‏سبب فضل الهى و توفیق توبه شد.

رفت پیش عارفى آن زشت کار گفت مارا در دعایى یاد آر سر او دانست آن آزاد مرد لیک چون حلم خدا پیدانکرد سست‏خندید وبگفت اى بدنهاد زآنچه دانى ایزدت توبه رهاد آن‏دعاازهفت‏گردون‏درگذشت کارآن‏مسکین‏بآخرخوب گشت یک سبب‏انگیخت صنع‏ذوالجلال که‏رهانیدش‏زنفرین‏دوبال (31)

در اینجا سخن را با عبارتى کوتاه و جامع از پیرهرات(خواجه عبدالله انصارى) ختم مى‏کنیم. مى‏فرماید:

«توبه از فضل خدااست نه استحقاق انسان‏» (32) و این مطلب‏با کتاب و سنت موافق است در بسیارى از آیات قرآن «توبه‏» به‏خدا نسبت داده شده است و علامه طباطبایى در ذیل آیه شریفه‏«انماالتوبة على الله...» مى‏فرماید: «این آیه درصدد بیان توبه خدابربنده یعنى توجه خدابه بنده‏اش و رجوع رحمت‏حق براواست‏نه در مورد توبه بنده...» (33)

امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید:

«التوبة حبل‏الله و مدد عنایته...» «توبه ریسمان خداوندبزرگ است و یارى و کشش عنایت و لطف اوست.» (34)

شرایط توبه

درپیش گفتیم که توبه همان آتش ندامت است که درجان سالک‏شعله مى‏کشد و شراره‏هایش حجابها را مى‏سوزاند. امااین توبه‏شرایطى دارد که باید کاملا مورد توجه باشد.

علامه‏طباطبایى در ذیل آیه 17و18 سوره نساء مى‏فرماید: (35)

«قبول توبه دو شرط دارد:1- اینکه گناه از روى لجاجت واستعلاء و برترى‏جویى بر خدا نباشد.2- اینکه توبه‏قبل از موت‏و رؤیت‏سفیرمرگ باشد زیرا توبه بازگشت‏بنده به‏خداى تعالى‏است که توجه‏خداى را بر او، در پى دارد و با ظهور نشانه‏هاى‏مرگ دیگر فرصتى براى این نیست و منتفى به انتفاء موضوع‏است.»

فیض کاشانى در محجة‏البیضاء و غزالى در احیاءالعلوم‏شرایطى را ذکرکرده‏اند که مافشرده سخن فیض را مى‏آوریم:

توبه داراى چهار شرط است:

1- حقوق مردم را که بنا حق ضایع کرده است، چه مالى وچه‏جانى به‏آنان برگرداندهمانطور که مولا على علیه‏السلام‏مى‏فرماید: «ان تؤدى الى المخلوقین حقوقهم‏» (36)

2- واجباتى راکه ترک کرده‏است قضاءنماید على علیه‏السلام‏مى‏فرماید: «الرابع:ان تعمدالى کل فریضة ضیعتهاتودى‏حقها.» (37)

3- با ریاضت، خون و اندوه و چشانیدن درد والم طاعت، آثارلذت معصیت را از بین ببرد و به فرموده على علیه‏السلام «ان‏تذیق الجسم الم الطاعة کمااذقته حلاوة المعصیة‏» (38) «به بدن‏درد و سختى طاعت را بچشاند همانگونه که شیرینى گناه راچشیده است‏»

4- با ریاضت و حزن و اندوه باید تمام گوشتهاى بدنت را آب‏کنى تا گوشت جدیدى در بدنت پیدا شود. به قول على‏علیه‏السلام :«الخامس ان تعمدالى اللحم الذى نبت على السحت‏فتذیبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشابینهمالحم‏جدید.» (39)

و خواجه عبدالله انصارى مى‏فرماید:

«توبه نشان راه است... اول پشیمانى در دل است پس عذر برزبان پس بریدن از بدى و بدان در خبرآید که هرکه توبه کند ورفیقان بد... شرط توبه آنست که از همه موجودات دل برگیرد وروى در حق آرد، هرخون و گوشت که برهفت اندام دارد به‏ریاضت فرو گذارد...» (40)

و در «منازل السائرین‏» مى‏فرماید:«شرایط توبه سه چیز است:

1- ندامت و پشیمانى 2- اعتذار وپوزشخواهى 3- اقلاع و برکندن.» (41)

مرحوم عارف کامل حاج شیخ محمدبهارى همدانى ازشاگردان ملاحسینقلى همدانى مى‏گوید: «بدانکه لااشکال دراینکه خداوند متعال توبه را قبول مى‏فرماید به شرط آنکه به آب‏چشم بشورى کثافات معاصى را از قلب پس از برانگیزاندن آتش‏ندم در دل و هر مقدار تاثیر آتش پشیمانى در قلب بیشتر است‏اسباب امید برتکفیر ذنوب و علامت صدق است چه‏اینکه بایدحلاوت تشهیات معاصى مبدل به تلخى ندم گرددتانشانه تبدل‏سیئات برحسنات باشد آیا نشنیدى قضیه پیغمبرى از بنى‏اسرائیل این که سؤال نمود از حضرت بارى تعالى قبول توبه‏بنده‏اى را بعداز اینکه سالها جد و جهدى در عبادت نموده بودآن بنده. جواب آمد: قسم به عزت خودم اگرشفاعت کند در حق‏او اهل آسمانها و زمین، توبه او را قبول نخواهم کرد و حال آنکه‏حلاوت گناهى که از آن توبه کرده در قلب اواست‏باید گوشتهایى‏راکه از حرام گرفته بریزد که آنها فاسد شده‏اند و گوشتهاى صحیح را هم فاسد مى‏نماید» (42) و مرحوم میرزا جواد جوادآقا ملکى تبریزى چند مثال براى توبه جامع شرایط مى‏زند از جمله توبه بهلول نباش‏«قبرکن‏»که توبه او طورى بوده است که همه این شرایط را داشته است

مراتب توبه

ادامه دارد...



[ دوشنبه 92/10/2 ] [ 12:32 صبح ] [ جلال ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه