سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توبه و جایگاه بلند آن در عرفان 3

ادامه از قبل ...

مراتب توبه

توبه داراى مراتب و درجاتى است، همه باید توبه کنند و توبه هرکس مناسب مرتبه ومقام معنوى اواست، زیراتوبه همان سوز و آتش ندامت و انقلابى از درون است‏براى از میان برداشتن حجابها. و حجابها داراى انواعى است: حجاب ظلمت و حجاب نور، و هرکجا که حجاب باشد توبه هم هست، از این‏رو همان ملاکى که براى توبه گناهکار است، براى توبه یک پیامبر هم هست، و خداى سبحان مى‏فرماید: «توبوا الى‏الله جمیعا ایهاالمومنون لعلکم تفلحون‏» (1)

گرچه در سخنان عارفان دراین مورداندک اختلافى‏به‏نظر مى‏رسد، اماتقریبا بلکه تحقیقا همه آنان اتفاق دارند که توبه داراى مراتب است و همه باید توبه کنند. و اختلاف، در تعداد مراتب و کیفیت توبه هر مرتبه است.

ملاهادى سبزاورى در منظومه مى‏فرماید: «توبه داراى سه مرتبه است:

1- توبه عام: که همان توبه عوام از گناهان و معاصى مى‏باشد.

2- توبه خاص: که توبه از ترک اولى است مانند: حضرت آدم علیه‏السلام و...

3- توبه اخص: و آن عبارت است از توبه کردن از توجه به غیر خدا، مانند توبه پیامبر صلى‏الله علیه وآله که مى‏فرماید: «انى‏اتوب الى‏الله فى کل یوم ماة مرة‏» (من در هر روز صد بار به درگاه خدا توبه مى‏کنم.)

و توبة عم و خص و اخص

والعم بالذنب و خصها یخص

بترک الاولى. والاخص التوب

من توجه بغیر حق فلازکن (2)

و در مصباح‏الهدایة مى‏فرماید:

«در طریق صوفیان توبه درجاتى دارد و برسه مرتبت منقسم آید، عام، خاص و خاص الخواص... توبه عام: رجوع از معاصى، به معناى استغفار به زبان و ندامت‏به دل، و دلیل این‏که استغفار توبه است قول خداست «فاستغفروالذنوبهم‏» اما توبه خاص، رجوع است از طاعت‏خویش به معناى تقصیر دیدن و به منت‏خداى نظاره کردن که هرفعلى بیاورد آن فعل، سزاى خداوند نبیند و از آن طاعت همچنان عذرخواهد که عاصى از معصیت، و استغفار انبیاء را معنى این است چنان‏که خداوند فرمود مصطفى را - علیه‏السلام - «واستغفرلذنبک‏» و او را ذنب و عصیان نبود لکن در گذاردن حق خدا لامحاله مقصربود، از آن‏که هیچ بنده‏اى حق خداوند خویش به تمامى نمى‏تواند گذاردن.

اماتوبه خاص خاص: رجوع است از خلق به حق به معناى نادیدن منفعت و مضرت از خلق چنان‏که گفت: «لاتدع دون الله مالاینفعک ولایضرک‏» و باایشان آرام ناگرفتن و بر ایشان اعتماد نکردن و عجز خلق در جنب قدرت حق دیدن و فقر ایشان در جنب غناى حق دیدن‏» (3)

سعیدبن فرغانى پس از ذکر مراحل اولیه عشق و طى آن مراحل مى‏گوید:

«پس از رسیدن به این مرحله تمام مرحله اول عشق را گناه شمرد و از آن توبه کند، چنان‏که موسى در آن افاقت از انبساط و طلب رویت توبه کرد و قرآن از او حکایت کرد «قال انى نبت الیک‏» اى رجعت عماظننت و توهمت‏بالاشتغال بک و بحبک و طلب حظوظها و لذاتها منک وانا اول المومنین.» (4)

در جاى دیگرى از همین کتاب ارزشمند پس از نقل روایت مشهور که انى لاسغفرالله... همین مطلب را مى‏گوید (5) و در توضیح شعر ابن فارض که:

وفى صعق رکى الحس خرت افاقة

لى النفس قبل التوبة الموسویة.

مطلب را به خوبى توضیح مى‏دهد که جهت مراعات اختصار از نقلش صرف نظر مى‏کنیم. (6)

و پیرهرات مى‏فرماید:

توبه عامه، از فراوان کردن طاعت است و آن به سه چیز دعوت مى‏کند: این که بنده از شر گناه و از نعمت مهلت پاداش چشم بپوشد; براین ادعا که بر خدا حق دارد; (از این دورى بجوید) خود رابى‏نیاز نشمارد که آن عین جبروت و سرکشى از خدا است.

و توبه متوسطان : توبه کردن از کم انگاشتن و کوچک شمردن معصیت وگناه است و آن عین گستاخى و سرکشى است. و محض آراستن است‏خود رابه حمیت. وتن دادن به خود را از بندگى خدا بریدن است.

و توبه خاصه: توبه از ضایع کردن وقت است، و ضایع کردن وقت، فرو افتادن در نقیصه مى‏باشد و نور مراقبت را خاموش مى‏کند و عین صحبت را مکدر مى‏سازد و مقام توبه کامل نمى‏شود مگر با انتهاى توبه از هرچه پایین‏تر از حق است و سپس رؤیت نقصان آن توبه و سپس توبه از رؤیت آن علت.» (7) براى کمال بحث‏سخنى دیگر از این بزرگ نقل مى‏کنیم:

«... توبه عوام از ذلت، و توبت‏خواص از غفلت، و توبه خاص خاصان از ملاحظه اوصاف بشریت است . توبه عوام به آن است که از معصیت‏به طاعت‏برگردند و توبه خواص، که از رؤیت طاعت‏به رؤیت توفیق آیند و طاعت‏خود را نبینند بلکه همه را توفیق حق بینند. حد نظر عوام به افعال است، و میدان نظر خواص به صفات. محل نظر خاص خواص جلال ذات است. عوام گوید: «خداوندا من از عقاب تو، به عفو تو پناه مى‏برم.» خواص مى‏گوید: «خداوندا من از خشم تو، به رضاى تو پناه مى‏برم.» خاص خواص گوید: «خداوندا من از تو به خودت پناه مى برم.» (8)

امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «بنده باید پیوسته و در همه حال، در حال توبه باشد و براى هر فرقه و طایفه، توبه‏اى مخصوص است پس، توبه پیامبران از مضطرب شدن باطن و بهم خوردن حالت اطمینان است; و توبه اولیاء از عوارض رنگارنگ و تلون خاطر است که بر خلاف ثبوت و استقامت است و فراغت; و توبه اصفیاء و برگزیدگان حق از استراحت و فراغت و غفلت و کدورت مى‏باشد که برخلاف دوام توجه است. و توبه افراد خاص و بندگان مخصوص از مشغول بودن به غیر پروردگار است، که توجه به غیر خدا پیدا کرده وسرگرم آنها باشد; و توبه عوام و عموم مردم از گناهان و معاصى و خلافها است. و براى هرکدام از این اصناف و طبقات، نسبت‏به موضوع توبه مخصوص خود و نتیجه توبه و هدف و برنامه خود، معرفت و علم مخصوصى است که به دیگرى صدق نمى‏کند... (9)

عزیزالدین‏نسقى‏مى‏گوید:«اماثوابى‏که‏موعوداست‏درآخرت زاهدان و تائبان را،آن زاهدى‏است که روى‏ازدنیابه کلى برگردانیده وآن تائبى‏است‏که روى‏ازمعاصى‏به کلى‏گردانیده باشد. (10)

تاملى در مراتب توبه

در هر حال، بى‏گمان بحث از مراتب توبه از مهم‏ترین مسایل توبه از دیدگاه عارفان است، از نظر آنان هرکسى در هر مقامى و مرتبه‏اى که هست‏باید توبه کند و همیشه باید در حال توبه باشد، و حتى از این توبه خود هم توبه کند، و این مطلب بسیار خطیر است تا آنجا که محیى‏الدین عربى، امام‏العارفین پس از بحث توبه، بابى را براى توضیح (ترک) «التوبة من التوبة‏» گشوده است و به تفصیل در آن سخن گفته است. (11) آیات قرآنى و سنت پیامبر وائمه معصومین(س) نیز موید این معنى است - چنان که نمونه‏اش از مصباح‏الشریعة گذشت - در قرآن، هم توبه گناهکاران مطرح است و هم توبه پیامبران.

تحلیل علامه طباطبایى: علامه، تحلیلى دقیق از مسئله ارائه مى‏دهد و آن این که توبه به معناى رجوع به خدا براى قرب به اوست و بى‏گمان، معناى قرب و بعد، نسبى و تشکیکى است. بنده‏اى که درمقامى قرار دارد گرچه نسبت‏به برخى از مقامات، داراى قرب است، امانسبت‏به سایرمقامات داراى بعد است. از این‏رو مقربان درگاه خدا و بندگان شایسته او همواره باید براى رهایى از بعد نسبى و صعود به مقامى والاتر و بالاتر و مقرب‏تر به‏کوشند واین مصداق توبه است و به قول شارح مصباح‏الشریعة (12) - رضوان الله تعالى علیه - این، به مراتب دشوارتر است از توبه از گناه، و مرحوم علامه توبه پیامران را چنین تفسیر و توجیه مى‏فرماید. (13)

براساس آنچه ما از تعریف توبه ارائه دادیم نیز، این مساله کاملاقابل تبیین‏است. ماگفتیم توبه همان آتش ندامت‏است که در جان سالک افتاده وشعله‏هایش دردى و سوزى توصیف ناپذیررا در درون وى ایجاد کرده است، این حالت هم مى‏تواند در مورد بنده گناهکار خداوند باشد و هم درباره پیامبرى بزرگ. باتوجه به اهمیت مطلب به ذکر مثالى مى‏پردازیم که شامل توبه جمعى گناهکار وسیه دل، وپیامبرى ازپیامبران بزرگ خدا(یونس) است:

یونس سالها در میان قومش به انجام وظیفه و تبلیغ رسالت‏خویش مشغول بود، اما قوم ناسپاس او نه تنها ایمان نیاوردند بلکه استهزاء و اذیت و آزار او را به اوج خود رسانیدند تا آنجا که پیامبرخدا (یونس ) از هدایت آنان نومید شد و از خدا درخواست کیفرى سخت‏براى آنان کرد. «روبیل‏» مردى دانشمند بود که در میان آنان مى‏زیست و به یونس ایمان آورده بود، هنگامى که نشانه‏هاى عذاب شدید خدا نمایان شد، او در صدد توبه مردم برآمد عارف کامل و واصل، میرزا جواد ملکى تبریزى - رضوان الله تعالى علیه - صحنه را چنین به تصویر مى‏کشد:«... که آن حکیم تربیت‏شده خانواده نبوت، جناب «روبیل‏» چه حال براى آنان یاد داد که خود را به آن حال انداختند و بلاى نازل را برگرداندند و حال آن که دیده نشده بود که بعد از نزول بلا، توجه ثمرى بدهد. ولى روبیل به آنان یاد داد که بچه را از مادران جدا ساختند و بره‏هارا از میش‏ها جداکرده، گوساله‏هارا از ماده گاوها گرفتند، ماده‏ها را بالاى کوه بردند بچه‏هایشان را در ته دره انداختند، مردها پلاس پوشیده، روى خاک افتاده، خاک بر سر ریختند، حیوانات مادرها را به جهت علف صدا مى‏کردند اطفال خودشان، به جهت‏شیر و به جهت مادرها، گریه مى‏کردند خودشان از ترس عذاب و شدت هول که از زرد شدن خورشید (اصفرارشمس ) و وزیدن بادهاى عذاب و سیاهى رنگشان که مى‏دیدند، ناله‏هاى جانسوز به (ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین) ونداى «یاارحم الراحمین‏» به اوج فلک رسانیده، خلاصه محشرى به پاکردند تا آن که دعوت و نفرین پیامبرشان بعد از نزول عذاب را برگرداندند، دریاى رحمت ارحم‏الراحمین به جوش آمد، حضرت اسرافیل را امر رسید که قوم یونس را بخشیدم ایشان را دریاب، بلا را از ایشان دورکن...» (14) قوم یونس توبه‏اى واقعى مى‏کنند چنان شعله‏هاى آتش ندامتشان فروزان و سوزان است که قبل از این که آتش عذاب الهى برسد، جانشان را مى‏سوزد و دیگر جاى براى آن نمى‏گذارد اما قصه بر اینجا ختم نمى‏شود، زیرا یونس که در انتظار کیفرى سخت‏بر این مردم نادان و ناسپاس بود پس از موعد مقرر برگشت تا آثار عذاب الهى رامشاهده کند، اما باکمال شگفتى دید مردم به زندگى معمولى خود با نشاطى افزون، ادامه مى‏دهند. او ناراحت‏شد و در یک لحظه غافل شد که خداى بالا سر او است و جز از سر حکمت تصمیم نمى‏گیرد، علیرغم دعوت قومش مصمم شد به جاى دیگرى رود. به کنار دریا آمد، سوار قایق و یا لنجى شد، نهنگى عظیم الجثه ظاهر شد: درآن زمان معمول بود که براى نجات سرنشینان لنج‏یاقایق، به قید قرعه یک نفر را انتخاب و به کام نهنگ مى‏انداختند و قرعه بنام او در آمد، دیدند مرد خوبى است، از نو قرعه کشیدند، بازهم به‏نام او درآمد ... و بالاخره یونس را به کام نهنگ انداختند. هنگامى که او در ظلمات درون شکم نهنگ قرار گرفت‏با خود گفت : شگفتا: خداوند توبه این بندگان گنهکار را که به پیامبرش ستم کردند مى‏پذیرد، آیا توبه مرا نمى‏پذیرد؟ چرا غافل شدم و پس از قبول توبه آنان، رهایشان کردم. و احتمالا افکار واندیشه‏هایى از این قبیل منشا انقلاب درونى یونس شد، آتش پشیمانى جانش را فرا گرفت و شعله کشید، شعله‏هایش فروزان و فروزان‏تر شد، فریاد زد: اى خداى زیباى بى عیب و نقص من، جز تو محبوب و معشوقى نیست ، توخوبى ، همه وجودت جلال و جمال است، و این منم که برخود ستم کردم.

«وذاالنون اذهب مغاضبا فظن ان لن‏نقدر علیه فنادى فى‏الظلمات ان لااله الاانت‏سبحانک انى کنت من الظالمین‏». (15)

خداى سبحان او را نجات مى‏دهد، همانگونه که قومش را و هر مؤمنى که راه وى را به‏پیماید. «فاستجبناله ونجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنین‏» (16)

و نتیجه سخن آن‏که: توبه قوم یونس و خود او، که دو مرتبه کاملا متفاوت از یکدیگر است، همان سوز و گداز و آتش و انقلاب درونى است، اما هرکدام متناسب با موقعیت‏خود. وکلام را باشعرى از سوخته‏اى شیدا و شیفته‏اى عاشق یعنى «فیض کاشانى‏» ختم کرده و زینت مى‏دهیم.

توبه نصوح

توبه نصوح چه توبه‏اى است؟ چه ویژگى دارد که عارفان و عالمان همواره به‏آن تشویق مى‏کنند و آن را الگوى کامل و جامع توبه مى‏دانند.

نجم‏الدین رازى در مرصادالعباد (18) از آن یاد مى‏کند. عطار نیشابورى (19) در تذکرة‏الاولیاء مى‏گوید: ابراهیم ادهم توبه نصوح کرد. در «کشاف اصطلاحات الفنون‏» مى‏گوید:... واصح توبه، توبه نصوح است (21) وبالاخره خداوند تبارک و تعالى فرمان مى‏دهد که توبه نصوح کنید «یاایهاالذین آمنو توبوا الى الله توبة‏نصوحا» (اى مومنان همانند نصوح توبه کنید، توبه نصوح کنید) از امام صادق علیه الصلوة والسلام از معناى آن سؤال مى‏شود امام صادق علیه‏السلام در پاسخ مى‏فرماید:

«توبه نصوح این است که بنده خدا طورى توبه کند که تاآخر عمر به گناه باز نگردد "یتوب‏العبدثم لایرجع منه".» (22)

پیرهرات (خواجه عبدالله انصارى) در کشف‏الاسرار، معانى‏اى براى آن ذکر کرده است (23) اما مولوى با الهام از حدیث فوق و باتوجه به معنایى که از توبه ذکر کردیم ،توبه نصوح را چنین به تصویر مى‏کشد.

پشیمانى از گناه

«لو کنا نسمع او نعقل ما کنا من اصحاب السعیر».

در طریق الى الله اسبابى لازم است که هر یک از آن‏ها مى‏تواندما را در رسیدن به مقام قرب الهى سرعت‏بخشد.یکى از آن اسباب، داشتن قلب سلیم است، قلبى که آلوده گناه‏نشده و جایگاه فضائل اخلاقى و انوار معنوى باشد. قلب پاک‏انسانى در اثر ارتکاب گناه، سیاه شده و این سیاهى روز به روزافزایش یافته آن قلب را به تباهى مى‏کشاند، اگر ما مراقب‏قلبمان نباشیم، ممکن است در اثر زیادى گناهان، روح ما مسخ ودگرگون شده از آن حالت فطرت پاک الهى به قلبى منحرف مبدل شود. در روایات آمده است که:اگر ما یک گناه انجام دهیم لکه سیاهى بر قلب مى‏نشیند که اگرتوبه کنیم و از آن گناه پشیمان شویم آن لکه پاک مى‏شود، ولى‏اگر اصرار بر گناه داشته باشیم، آن لکه زیاد و زیادتر شده تاتمام قلب را فرا مى‏گیرد، آن گاه انسان دیگر روى سعادت رانخواهد دید. قلبى که تمام فضاى آن را گناه پرکرده باشد، خدابر آن مهر مى‏زند. ختم الله على قلوبهم انسان وقتى زنده است که‏داراى قلب سلیم باشد وگرنه مرده‏اى است که در میان زندگان حرکت‏مى‏کند. انسان در روز قیامت افسوس مى‏خورد که چرا به کلام الهى‏بى‏اعتنا بوده به آن عمل نکرده است و با حالت پشیمانى شدیدمى‏گوید اگر به دستورات خدا گوش داده بودم و راهنمایى عقل رامى‏پذیرفتم به چنین عذاب دردناکى گرفتار نمى‏شدم. آرى، آن هایى که واقعا زنده‏اند در میان خاک‏اند. مضمون روایت‏از امیر المؤمنین است که فرمود: بعضى در این عالم زنده‏اند ولواین که بدنشان در این عالم نباشد، برخى هم در این عالم‏مرده‏اند هرچند که در میان مردم مى‏روند، مى‏خورند و مى‏آشامند.قلب انسان به ذکر الهى زنده است اگر انسان به یاد خدا باشداین ذکر راه سعادت را به ما نشان مى‏دهد.خدا در قرآن مى‏فرماید: « ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من‏الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون‏»(اعراف (7) آیه 201) آن‏هایى که‏اهل تقوایند پرهیزکارند، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام‏مى‏دانند، شیطان به دنبالشان مى‏آید و آنان را طواف مى‏کند. کناردل انسان مى‏نشیند، دور مى‏زند تا او را از صراط مستقیم منحرف‏کند. «مسهم‏»; یعنى تماس مى‏گیرد. «طائف من الشیطان‏»; یعنى‏طواف‏کنندگان شیطانى. اما کسانى که بیدارند و با خدا ارتباطدارند، یک دفعه به یاد خدا مى‏افتند:آه شیطان آمد، شیطان حسد، کبر، خودبینى، زراندوزى، فریب،خدعه، فحشا و منکرات. این شیطان، دور دل انسان پشت‏سر هم گردش‏مى‏کند، اما مردان خدا به دهان این شیاطین مشت مى‏زنند، دهان‏شیطان‏ها را خرد مى‏کنند. خدا در قرآن مى‏فرماید: «و الذین اذافعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفر الذنوب الا الله‏». (آل عمران (3) آیه 135) وقتى شماکنار قبر پیغمبر رسیدى در زیارت‏نامه پیغمبر مى‏خوانى، در دوجاى زیارت‏نامه، هم در روضه پیغمبر، هم در کنار قبر پیغمبر، درآن زیارت‏نامه این آیه شریفه گنجانده شده است. در آن محل،ستونى است‏به نام توبه، آن جا که مى‏رسى مستحب است دو رکعت‏نماز بخوانى و این زیارت را هم قبل از نماز بخوانى. در زیارت‏بعد از آن که به پیامبر و آل پیامبر(ص) سلام مى‏دهى و از آن‏هاتجلیل مى‏نمایى، مى‏گویى: اى رسول خدا(ص) شما چه کرده‏اید و من‏از راه دور به زیارت آمده‏ام، به امید آمده‏ام، این آیه در آن‏جا آمده: آن‏هایى که «فعلوا فاحشة‏» کار زشتى در این دنیاانجام داده‏اند، عمل نادرستى کرده‏اند معصیت‏کارند، این آقاى‏معصیت‏کار یک مرتبه توجه مى‏کند «فاستغفروا لذنوبهم‏» خدایا!توبه مى‏کنم «ذکروا الله‏» به یاد خدا مى‏افتد، خدا هم گناهش‏را مى‏آمرزد، از سر تقصیرش مى‏گذرد. این آیه دو شان نزول دارد: 1- خرمافروشى درب مغازه‏اش نشسته بود. خانمى آمد خرما بخرد،آقاى خرمافروش زیر چشم نگاهى به او کرد و فریفته‏اش شد، خانم‏گفت: خرما مى‏خواهم. خرمافروش گفت: این خرماها گرد و غبارگرفته، در انبار خرماى بهترى دارم. آقا جلو افتاد و خانم به‏دنبالش وارد انبار شد. داخل انبار که شدند، آن مرد در را بست‏و به طرف این خانم دست‏درازى کرد. خانم یک توجهى کرد و گفت:اى برادر، خیال مى‏کنى در این انبار خلوت و خالى کسى نیست مارا ببیند، نمى‏دانى این عمل زشت تو فرداى قیامت‏حساب و کتاب‏دارد؟ آن زن با این سخنان مرد را به لرزه انداخت. زن از انبارخارج شد. این مرد سر به بیابان گذاشت، و مدت چهل شبانه روزاشک مى‏ریخت، نعره مى‏زد، خدایا! لغزیدم، پشیمانم. خدا از سرتقصیرم بگذر. به پیامبر (ص) خطاب شد اى رسول ما! این بنده ما واقعا توبه‏خالصانه و نصوح کرده است. توبه‏اش را قبول کردیم، کسى را به‏دنبال او بفرست تا به اجتماع مسلمانان برگردد. سلمان و مقدادسراغ او رفتند و به او بشارت قبولى توبه دادند و گفتند: حضرت‏ما را به دنبالت فرستاده است. گفت: من این طورى نمى‏آیم، بایدکتف‏هاى مرا ببندید، من شرمنده‏ام، باید دست‏بسته و سرافکنده‏بروم. دست‏هاى او را بستند و خدمت پیامبر (ص) آوردند. حضرت‏فرمود:دست‏هاى او را باز کنید. اى جوان! خدا توبه‏ات را قبول کرده واین آیه در شان شما نازل شده است: «و من یغفر الذنوب الاالله‏». خدا کسى را که از گناه خود توبه کند و پشیمان شود، دوست دارد.اگر با زبان حال و تضرع بگویى: «اللهم اغفر لی الذنوب التی‏تنزل البلاء» خدا قبول مى‏کند و مى‏آمرزد. گاهى گناه بنده و شماسبب مى‏شود بلا نازل شود. صاعقه، زمین‏لرزه، قحطى، به جان هم‏افتادن بلا است. گاهى هم ما دعا مى‏کنیم، ولى دعاها در اثرگناهان ما حبس مى‏شود، بالا نمى‏رود هر چه بگوییم یا رب، به سرما مى‏زنند. بارها از گویندگان مذهبى شنیده‏اید که نمازى که‏خوانده مى‏شود، اگر با شرایط کامل باشد صعود کرده و بالا مى‏رود،این نماز نور دارد. ولى اگر نماز کامل نباشد، بالا نمى‏رود و آن‏را برگردانده به سر انسان مى‏زنند. این نماز مى‏گوید: «ضیعتنى;مرا ضایع کردى‏».نماز کامل در روز قیامت‏سبب سرافرازى انسان مى‏شود و مانندتاجى بالاى سر او قرار مى‏گیرد. یکى از اسماى قیامت «یوم التناد» است. «و انذرهم یوم‏التناد». در روایات آمده است که: فرداى قیامت، سیصد گروه‏دسته دسته مى‏آیند و یک گروه، یک سر و گردن از دیگران بالاتر ونورانى‏ترند، آن‏ها کیانند؟ آن‏ها دوستداران اهل بیت (ع) و امام‏حسین (ع) هستند. 2- توبه «ابو لبابه‏» بود که توبه واقعى کرد. خودش را به ستون‏توبه در مدینه بست و گفت: من از این ستون باز نمى‏شوم مگر این‏که رسول خدا (ص) بیاید، همین آیه نازل شد و توبه او پذیرفته شد. رسول خدا (ص) آمد و طناب‏هاى او را باز کرد. انسان مؤمن، هر آن باید در حال توبه باشد و از افعال گذشته‏خویش نادم بوده و تصمیم بگیرد در آینده هم گناهى از او سرنزند. امیر المؤمنین علیه السلام نشسته بود، فردى خدمت آن حضرت‏رسید و گفت: «استغفر الله ربی و اتوب الیه‏» حضرت فرمود:«ثکلتک امک; مادر به عزایت‏بنشیند». «ا تدرى ما معنى‏الاستغفار; این استغفارى که کردى معنایش را فهمیدى؟ ». این معنا خطاب به همه ما است. کم‏فروش، کم‏فروشى نکن،چپاول‏گر، چپاول‏گرى نکن، دزد، دزدى نکن، خائن، خیانت نکن،بى‏عفت، بى‏عفتى نکن، گران‏فروش، گران‏فروشى نکن، متقلب، تقلب‏نکن. گفتن «استغفر الله‏» با انجام این کارها جور درنمى‏آید. آیا این کارها در روز قیامت‏حساب ندارد؟ «و انذرهم یوم‏الحسرة‏» اى رسول ما! این مردم را بترسان از آن روزى که حسرت‏مى‏خورند. آن‏هایى که گناه مى‏کنند با کسانى که به کارهاى خیرمى‏پردازند، اشک مى‏ریزند، اقامه عزاى حسینى (ع) مى‏کنند، این دوبا هم فرق دارند. مى‏گویند آقا ما در بازار بودیم، کنار هم بودیم. آقا در ناز ونعمت‏بهشت است، حور العین در کنارش، نعمتى است که خدا داده،آن‏جا دیگر چشم و هم‏چشمى نیست. خانم هم همین طور، در کمال‏زیبایى و رعنایى، فرداى قیامت این زن و مرد هر دو تا بهشتى‏هستند و وارد بهشت مى‏شوند به خانم مى‏گویند : میل دارى با این‏شوهرت در بهشت زندگى کنى؟ به آقا مى‏گویند میل دارى با این‏خانمت در بهشت زندگى کنى؟ خدا به این خانم و آقا یک زیبایى‏فوق العاده مى‏دهد که هیچ کس ندارد، اما یک دسته دیگر آن جاحسرت مى‏خورند، این حسرت خوردن‏ها مال آن‏جا است، ما باید در این‏دنیا زمینه را درست کنیم که آن‏جا حسرت نخوریم، چطور زمینه‏درست مى‏شود؟ با یاد خدا. «تذکروا» وقتى گناه سراغ انسان مومن مى‏آید، او متذکر مى‏شود،از خواب غفلت‏برمى‏خیزد، مواظب است که گناه او را آلوده نکند. در روایت داریم اگر یک زن و مرد نامحرم خلوت کنند، سومى آن‏هاشیطان است و آن‏ها را به فساد و تباهى مى‏کشاند، لذا باید مراقب‏نفس اماره و شیطان باشیم. خدا در قرآن مى‏فرماید: «لا تجزی نفس عن نفس شیئا» آن روز پول،پارتى و رشوه به درد نمى‏خورد. «لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذمنها عدل و لا هم ینصرون‏» کسى نیست‏به داد انسان برسد، آن روزرا به یاد بیاورید. هر کس در هر جایى هست کلام خدا را بشنود. «و الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا» خدا را به‏یاد مى‏آورند مى‏گویند آقا اشتباه کردیم، توبه کردیم. وقتى این‏آیه نازل شد، شیطان تمام بچه شیطان‏ها را جمع کرد. وقتى جمع‏شدند گفتند: آقابزرگ چه فرمایشى دارید؟ گفت: کمرم شکست، صورتم‏سیاه شد، بى‏چاره شدم، یک آیه نازل شده که هر چه ما تلاش کنیم،زحمت‏بکشیم که بنده‏اى را از خدا جدا کنیم و او را به راه فسادبکشانیم، او بعد از گناه توبه مى‏کند، وقتى توبه کرد خدا توبه‏او را قبول مى‏کند، توبه‏اش که قبول شد زحمت ما به هدر مى‏رود.راهى را پیشنهاد کنید که بتوانیم جلوى این آیه بایستیم. هرکدام از این بچه شیطان‏ها یک پیشنهادى دادند. یکى گفت: مااین‏ها را به طرف شهوت مى‏بریم. گفت: این راه فایده ندارد. دومى‏گفت‏به طرف مال ، منال، مقام و ریاست مى‏بریم. گفت: این هم‏فایده ندارد. هر کدام چیزى گفتند. آخر الامر الخناس بلند شد و گفت: «انالها» من جلوى این آیه را مى ‏گیرم. هرگاه این بنده خواست توبه‏کند، مى‏گویم حالا زود است و نمى‏گذاریم موفق به توبه بشود. اى‏بشر بیدار باش، تمام شیاطین در کمین هستند تو را از مسیر اسلام،قرآن و رهبرى جدا کنند مواظب باش کلاه سرت نرود.



[ دوشنبه 92/10/2 ] [ 12:32 صبح ] [ جلال ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه