سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاسخ به چند شبه وهابیت1

با سلام خدمت دوستان عزیزم 

این مطالبی که جمع آوری شده رو مطالعه کنید همچنین برای بالاتر رفتن سطح معارف خودتون به کتب دیگر هم مراجعه کنید ضمننا چند تا کتاب خوب هم معرفی کردم حتما مطالعه کنید.

برای آشنایی بیشتر می تونین به کتاب جامعی به نام پاسخ جوانان شیعه به شبهات وهابی ها در رد کتاب سوالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه نوشته شده است مراجعه کنید.

همچنین این کتابهای کامل رو پیشنهاد میکنم. شبهای پیشاور(آیت الله العظمی شیرازی)-آنگاه که هدایت شدم(دکتر محمد تیجانی)-الجتهاد ونص(علامه سید عبدالحسین شرف الدین)(شامل  بر 100 اجتهاد خلفا و عایشه در برابر حکم صریح خدا و پیامبر(ص))

حضرت آیت الله استادی در کتابی مستقل با عنوان « پاسخ جوانان شیعه به شبهات وهابی ها » به شبهات کتاب مذکور پاسخ داده است . دوستانی که علاقه به خواندن کتاب را دارند می توانند با شماره 02517743222 تماس بگیرند و کتاب را سفارش بدهند .

 

1- اگر به شما گفته شود که رهبری مؤمن و صالح و پرهیزگار سرپرست و حاکم مردمانی است که بعضی منافقاند و بعضی مؤمناند، و این مرد به لطف و عنایت الهی منافقان را از طرز سخنشان میشناسد، اما با وجود آن این مرد از افراد شایسته و صالح دوری مینماید، و منافقان را انتخاب کرده و پستهای مهم و فرماندهی را به آنان داده و در دوران حیات خود آنها را رئیس و سرور مردم قرار داده است، بلکه خودش را با آنها نزدیک کرده و با دختر بعضیها ازدواج کرده و بعضی داماد او هستند و او در حالی که از آنها خوشنود و راضی بوده از جهان چشم فرو بسته است؛ نظر شما دربارة این مرد چیست؟!

شیعه در مورد پیامبر ص چنین عقیده و باوری دارند!

 

جواب سوال1 :دوست عزیز سیره پیامبر چیزی است که احتیاج به بازگو کردن ندارد.اوست پیمبر رحمت.حال ما  چند نکته اساسی ازسیره ایشان را بیان خواهیم کرد تا بفهمید معنای رحمت چیست :

نمونه اول : بیهقى در دلائل النبوة از عروه روایت کرده که او گفت: هنگامى که رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله با مسلمین از تبوک مراجعت می کرد و در راه مدینه بسیر خود ادامه میداد ، گروهى از اصحاب او اجتماعى کردند ، و تصمیم گرفتند که آن جناب را در یکى از گردنه هاى بین راه به طور مخفیانه از بین ببرند ، و در نظر داشتند که با آن حضرت از راه عقبه حرکت کنند .

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم ) از این تصمیم خائنانه مطلع شد و فرمود : هر کس میل دارد از راه بیابان برود ؛ زیرا که آن راه وسیع است و جمعیت به آسانى از آن می گذرد ، حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم ) هم از راه عقبه که منطقه کوهستانى بود به راه خود ادامه داد ، اما آن چند نفر که اراده قتل پیغمبر را داشتند براى این کار مهیا شدند ، و صورت هاى خود را پوشانیدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود ، حذیفة بن یمان و عمار بن یاسر در خدمتش باشند ، و به عمار فرمود : مهار شتر را بگیرد و حذیفه هم او را سوق دهد ، در این هنگام که راه میرفتند ناگهان صداى دویدن آن جماعت را شنیدند ، که از پشت سر حرکت میکنند و آنان حضرت رسول را در میان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى کنند .

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از این جهت به غضب آمد ، و به حذیفه امر کرد که آن جماعت منافق را از آن جناب دور کند ، حذیفه به طرف آن ها حمله کرد و با عصائى که در دست داشت ، بر صورت مرکبهاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب کرد ، و آنها را شناخت ، پس از این جریان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهمیدند که حذیفه آنان را شناخته و مکرشان آشکار شده است ، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمین رسانیدند و در میان آنها داخل شدند .

بعد از رفتن آنها حذیفه خدمت حضرت رسول رسید ، و پیغمبر فرمود : حرکت کنید ، و با شتاب از عقبه خارج شدند ، و منتظر بودند تا مردم برسند ، پیغمبر اکرم فرمود : اى حذیفه شما این افراد را شناختید ؟ عرض کرد : مرکب فلان و فلان را شناختم ، و چون شب تاریک بود ، و آنها هم صورتهاى خود را پوشیده بودند ، از تشخیص آنها عاجز شدم .

حضرت فرمود: فهمیدید که اینها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند ؟ گفتند : مقصود آنان را ندانستیم ، گفت : این جماعت در نظر گرفته بودند از تاریکى شب استفاده کنند و مرا از کوه بزیر اندازند ، عرض کردند :

یا رسول اللَّه ! امر کنید تا مردم گردن آنها را بزنند ، فرمود : من دوست ندارم مردم بگویند که محمد اصحاب خود را متهم میکند و آنها را میکشد ، سپس رسول خدا آنها را معرفی کرد و فرمود : شما این موضوع را ندیده بگیرید و ابراز نکنید .

الدر المنثور - جلال الدین السیوطی - ج 3 - ص 259 .

اما این که این افراد چه کسانی بودهاند روشن نیست . برخی از علمای اهل سنت همانند ابن حزم اندلسی که از استوانه های علمی اهل سنت به شمار میرود نام این افراد را آوره است . وی در کتاب المحلی مینویسد:

ان أبا بکر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبی وقاص رضی الله عنهم أرادوا قتل النبی صلى الله علیه وسلم وإلقاءه من العقبة فی تبوک.

المحلى، ابن حزم، ج 11، ص 224، وفات: 456، ناشر: دار الفکر، توضیحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة کما قوبلت على النسخة التی حققها الأستاذ الشیخ أحمد محمد شاکر .

ابوبکر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن أبی وقاص ؛ قصد کشتن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) را داشتند و میخواستند آن حضرت را از گردنه هایی در تبوک به پایین پرتاب کنند .

نمونه دوم : یکی از دلایل ازدواج پیامبر با عایشه میتواند امتحان مجدد پیامبر عظیم الشان اسلام باشد.این گفته خود پیامبر است :

 

رسول خدا به خانه عایشه اشاره فرمودند و سه بار گفتند : فتنه ( آزمایش ) در اینجاست ؛ فتنه در اینجاست ، فتنه در اینجاست

2873 - حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ حَدَّثَنَا جُوَیْرِیَةُ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَطِیبًا فَأَشَارَ نَحْوَ مَسْکَنِ عَائِشَةَ فَقَالَ هُنَا الْفِتْنَةُ ثَلَاثًا مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ صحیح بخاری کتاب فرض الخمس باب ما جاء فی بیوت ازواج النبی صلی الله علیه وسلم رسول خدا به سخن ایستادند ، پس به سمت خانه عائشه اشاره کردند و سه بار فرمودند اینجاست فتنه ؛ همان جایی که امت شیطان ظهور می کنند .

حال نمونه ای از رفتار عایشه را بازگو میکنیم :

جناب عائشه مطالبى را که در آن تنقیص و توهین و سبک کردن پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ است. به عنوان روایت نقل مى کند. که البته براى هر انسان غیرتمندى غیرقابل تحمّل است و از شنیدن آن ابا دارد و بعضى از آنها نیز قطعاً دروغ است و با موازین شرع و سیره پیامبر تناسب ندارد.

1 ـ عائشه مى گوید: تزوجنی بکراً ; هنگام ازدواج من بکر بودم.

 

2 ـ همو مى گوید: کان رسول الله یأتیه الوحی، وانا وهو فی لحاف. هنگامیکه زیر یک لحاف بودیم وحى بر پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ نازل مى شد.( سیر اعلام النبلاء 2: 193 و 191 و ـ 172.(

 

3 ـ إن عائشه تخبر الناس انه ـ صلى الله علیه و سلّم ـ کان یقبّل وهو صائم. عائشه روایت مى کند پیامبر اکرم همسر را مى بوسید در حالیکه روزه بود.بخارى 2: 2 کتاب العیدبن باب الحراب والدرق یوم العید و ج 4: 47 ـ کتاب الجهاد، باب الدرق: صحیح مسلم 2: 609 کتاب صلاة.(

4 ـ عائشه: دخل علىٌّ رسول اللّه وعندی جاریتان تغنّیان بغناء بعاث فاضطجع على الفراش وحوّل وجهه ودخل ابوبکر فانتهرنی، وقال: مزمارة الشیطان عند النبی فأقبل علیه رسول اللّه وقال: دعها، فلّما غفل، غمزتهما فخرجتا. روزى پیامبر بر من وارد شد در حالیکه دو کنیز مشغول آواز خواندن بودند، حضرت بدون توجه به آنان به بستر خود رفته و خوابید، ناگهان ابوبکر وارد شده و مرا نهیب داده و گفت: موزیک شیطان در خانه پیامبر!! حضرت به او فرمود: به آنها کارى نداشته باش ـ یعنى بگذار به ساز و آواز خود ادامه دهند ـ همین که ابوبکر کمى غفلت کرد به دو خواننده اشاره کردم که صحنه را ترک کنند.(بخارى 2: 2 کتاب العید بن باب الحراب والدرق یوم العید وج 4: 47 ـ کتاب الجهاد، باب الدرق صحیح مسلم 2: 609 کتاب صلاة العیدین بـ 4 باب الرخصة فى اللعب ج 19.(

5 ـ تماشا و مشاهده رقص: عن عائشه: قالت: وکان یوم عید یلعب السودان بالدَّرق والحراب، فإما سألتُ النبى ـ صلى الله علیه و سلّم ـ وإما قال: تشتهین، تنظرین؟ فقلت: نعم، فأقامنی وراءه، خدی على خده وهو یقول: دونکم یا بنی أرفده حتى مللت قال: حسبک قلت: نعم: فقال: فاذهبی.(بخارى 1: 169 ـ کتاب العیدین ب 2.(

6 ـ وعنها جاء حبش یزفنون فی یوم عید فی المسجد، فدعانی النبی فوضعت رأسی على منکبه، فجعلت أنظر الى لعبهم حتى کنت أنا التی أنصرف عن النظر الیهم(مسلم 2: 609 کتاب صلاة العیدین.)

یعنى گروهى از حبشه در روز عید به مسجد آمده و در حالیکه مى رقصیدند پیامبر مرا ـ عائشه ـ را فراخواند و سر مرا به شانه خود گذاشته و به تماشاى آنان پرداختم.

عسقلانى مى گوید این جریان ـ رقص احباش ـ سال هفتم هجرى یعنى به هنگامیکه عائشه شانزده ساله بود اتفاق افتاد.(شرح نووى 6: 186)

7 ـ عن عائشه: کنت بین یدی رسول اللّه ورجلای فی قبلته ـ مزاحمة لسجدته ـ فإذا سجد غمزنی فقبضت رجلی، فاذا قام بسطتها

 

عائشه مى گوید: در برابر پیامبر اکرم دراز کشیده و مى خوابیدم. و دوپایم را در محل سجده پیامبر قرار مى دادم. چون ایشان به سجده مى رفت مرا «منگوش» مى گرفت!! پس فوراً پایم را جمع مى کردم. و چون پیامبر ـ براى رکعت دیگرى ـ برمى خواست دوباره پایم را دراز مى کردم.( البخارى 1: 107 / کتاب الصلاة، باب الصلاة على الفرائض. وص 136 باب التطوع فى خلف المرأة و ص 138 باب هل یغمز الرجل امراته عند السجود. و ج»: 81 / کتاب الصلاة باب ما یجوز من العمل فى الصلاة. صحیح مسلم 2: 367 کتاب الصلاة باب 51 الاعتراض بین یدى المصلی ج  272)

دوست عزیز شما این رفتار عایشه را چگونه برای ما توجیه میکنید.ایا این همان زنی است که پیامبر میگویید در خواب دیدم جبرئیل او را در حریر خدمتم اورد و او همسر بهشتی من میباشد ؟

 

 

نمونه سوم : حمزه عموی پیامبر را در جنگ احد ، هند همسر ابوسفیان مثله کرد.چرا پیامبر ام حبیبه خواهر معاویه ، دختر ابوسفیان و هند جگر خوار را گرفت ؟ اصلا دلیل ازدواج حضرت هود با همسرانی که قران انها را شدیدا سرزنش میکند چیست ؟

نمونه ...

2- فرقه خطابیه از شیعه بر این باورند که بعد از امام جعفر الصادق پسرش اسماعیل امام است، علمای شیعه در رد عقیده آنها گفتهاند که اسماعیل قبل از ابا عبدالله ؛ وفات یافت، و مرده نمیتواند جانشین زنده باشد».

به شیعه گفته میشود که شما برای اثبات ولایت علی از حدیث: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی»، استدلال میکنند، و معلوم است که هارون قبل از موسی وفات یافت، و طبق اقرار خودتان مرده نمیتواند جانشین زنده باشد!

 

جواب سوال 2 : در اینجا بد نیست که کمی در مورد حدیث منزلت صحبت کنیم :

حدیث منزلت، یکی از قوی ترین و محکم ترین احادیث بر امامت و خلافت و موقعیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. هم در صحیح بخاری آمده و هم در صحیح مسلم. حدیث غدیر را بخاری نیاورده و مسلم هم عرض بصورت أبتر و ناقص آورده است. البته در سنن ابن ماجه و ترمذی و احمد حنبل هم آمده است.

ویژگی خاص حدیث منزلت این است که در صحیح بخاری و مسلم - که عزیزان اهل سنت میگویند اینها صحیح ترین کتاب بعد از قرآن است - آمده و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

الا ترضى أن تکون منى بمنزلة هارون من موسى إلا انه لیس نبی بعدی.

یا علی! آیا دوست نداری همان جایگاهی که هارون نسبت به موسی داشت، تو هم نسبت به من داشته باشی؟ جز در یک مورد که آن جایگاه را نمیتوانی داشته باشی و آن هم نبوت است. (چون هارون بعد از موسی، نبی بود، ولی بعد از من پرونده نبوت مختومه شد)

صحیح البخاری، ج5، ص129 - صحیح مسلم، ج7، ص120

 

آقایان اهل سنت میگویند:

حدیث منزلت من أثبت الآثار و أصحها.

از محکم ترین روایات و صحیح ترین روایات در فضیلت علی (ع )، حدیث منزلت هست.

تهذیب الکمال للمزی، ج20، ص483

 

حدیث منزلت در جای جای تاریخ اسلام ثبت است، در قضیة جنگ تبوک، منزل ام سلمه، قضیه أخوت در مکه، در مدینه، و ... . من در حدود 20 منبع مختلف پیدا کردم. حتی از عایشه و عمر بن خطاب، حدیث منزلت را از قول نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده اند. این حدیث منزلت، منحصر به جنگ تبوک نیست.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که میگوید:

یا علی! جایگاه تو همانند جایگاه حضرت هارون به موسی است.

باید ببینیم که جایگاه هارون در قرآن چگونه است؟

 

در قرآن میبینیم که اولین جایگاه حضرت هارون (علیه السلام) نبوت است:

و وهبنا له من رحمتنا أخاه هارون نبیا (سوره مریم/آیه53(

ما برای حضرت موسی (علیه السلام) نبوت برادرش را هبه کردیم.

خب، این استثناست که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمود:

إلا انه لیس نبی بعدی.

دومین مقام، وزارت است. خود حضرت موسی (علیه السلام) از خدا میخواهد:

و اجعل لی وزیرا من أهلی * هارون أخی (سوره طه/آیه30-29(

و خداوند هم این مقام را به او می دهد:

و جعلنا معه أخاه هارون وزیرا (سوره فرقان/آیه35(

یکی از شایسته ترین و صریح ترین منزلت و جایگاه هارون، وزارت و وصایت است.

یعنی همانگونه که حضرت هارون (علیه السلام)، وزیر حضرت موسی (علیه السلام) بود، ای علی، تو هم وزیر من هستی.

سومین مقام، خلافت است:

و قال موسى لأخیه هارون اخلفنی فی قومی (سوره اعراف/آیه142(

یعنی همانگونه که حضرت هارون (علیه السلام)، خلیفه حضرت موسی (علیه السلام) بود، ای علی، تو هم خلیفه من هستی.

مسئله دیگر قرابت و خویشاوندی است. حضرت موسی (علیه السلام) میگوید:

و اجعل لی وزیرا من أهلی (سوره طه/آیه29(

خدایا! از اهل و خانواده من، کسی را به عنوان وزیر و خلیفه معین کن.

شما ببینید بعد از نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نزدیکترین خانواده به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کیست؟ آیا غیر از حضرت علی (علیه السلام) کسی دیگر را سراغ دارید؟

 

پیام حدیث منزلت این است که تمام آنچه را که حضرت هارون (علیه السلام) نسبت به حضرت موسی (علیه السلام) دارد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم داراست. یعنی اگر حضرت هارون (علیه السلام) بعد از حضرت موسی (علیه السلام) زنده بود، چه جایگاهی داشت؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم همین جایگاه را دارد. البته اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این مسئله را به حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت هارون (علیه السلام) تشبیه میکند، چون در تمام آیات قرآن، صریح ترین و واضح ترین رابطه نبوت و خلافت، بین حضرت موسی (علیه السلام) و هارون (علیه السلام) آمده است. لذا، نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تشبیه میکند رابطه حضرت علی (علیه السلام) با خودش را به رابطه حضرت هارون (علیه السلام) نسبت به حضرت موسی (علیه السلام(

و اما نکته بعدی مسئله فرقه اسماعیلیه است که در اینجا دروغهایی را اقای الخراشی به شیعیان بسته است.

اما پاسخ این مطلب را می توان در قدیمی ترین منابع اعتقادی شیعه یافت :

قول الصادق علیه السلام : ما بدا لله بداء کما بدا له فی إسماعیل ابنی ،

 

یقول : ما ظهر لله أمر کما ظهر له فی إسماعیل ابنی إذ اخترمه قبلی لیعلم بذلک أنه لیس بإمام بعدی .

کلام امام صادق علیه السلام : برای خداوند بدایی صورت نگرفت مثل آنچه که در اسماعیل فرزندم صورت گرفت .

ایشان می فرمایند که از خداوند امری ظاهر نشد ( از جهت تعجب برانگیز بودن برای مردمان ) همانطور که در مورد اسماعیل فرزندم صورت گرفت . زیرا وی را قبل از من از دنیا برد تا همگان بدانند که وی بعد از من امام نیست .

التوحید ، الشیخ الصدوق ، ص 336

اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام بود، و به حسب روال طبیعی و آنچه در بین مردم مشهور بود وی باید امام می شد ؛

 

این مطلب یعنی از دنیا رفتن اسماعیل برای بیشتر مردم عجیب بود ؛ زیرا ایشان چنین فکر می کردند که وی امام خواهد شد اما خداوند وعده خود را عملی ساخت .

حال دوست عزیز شما به ما بگویید که ایا حضرت علی در زمان پیامبر شهید شد تا ما او را همانند هارون بدانیم.؟

حال سوال ما از شما :

 

چرا عبدالرحمن بن عوف با عثمان تا آخر عمر با او قهر کرده بود ( ابن عبد ربه مى گوید: قال عبدالرحمن: لله علیّ ان لا أکلمک أبدأ، فلم یکلّمه أبداً حتى مات و دخل علیه عثمان عائداً له فى مرضه فتحوّل عنه إلى الحائط و لم یکلمه. العقد الفرید 4: 280.(

ایا شما میتوانید منکر این شوید که عثمان در اخر عمر دچار بیماری خون دماغ شدید شده بود و او را تا مرز مردن برد. در این هنگام بود که عثمان نامه ای پنهانی به عبد الرحمن عوف نوشت و گفت پس از من تو خلیفه هستی. و عوف از اینکه او را اشکارا خلیفه کرده بود و عثمان او را پنهانی شدیدا ناراحت شد و بین انها دشمنی شدید به وجود امد. و خلاصه قبل از اینکه عثمان بمیرید عبدالرمن عوف مرد.(تاریخ ابن عساکر)

 



[ سه شنبه 91/5/24 ] [ 3:3 صبح ] [ جلال ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه