سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بررسی شبهات اهل سنت(آیاعمر داماد حضرت علی(ع) است؟)2

یک بررسی کلی
- همان‌طور که پیش از این گفتیم،‌ در این روایات اختلافات و تناقضات زیادی دیده می‌شود که این تناقضات اصل حدیث را از ریشه می‌زند.
- بخاری و مسلم این دو روایت را نقل نکرده‌اند. و همه می‌دانند که اهل سنت بسیاری از روایات را فقط به این خاطر که بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند، رد می‌کنند. ما هم همین قاعده را در باره این حدیث اجرا می‌کنیم و می‌گوییم که این حدیث با این‌همه اهمیتش اگر صحیح بود؛ چرا بخاری و مسلم آن را نقل نکرده‌اند.
- نه تنها بخاری و مسلم از نقل آن سرباز زده‌اند؛‌ بلکه هیچ یک از صحاح دیگر اهل سنت نیز این روایت را نقل نکرده‌اند؛

البته اشاره شده است؛ اما تفصیل آن در هیچ یک از صحاح آن‌ها نیامده است و بلکه حتی در هیچ از مسانید معتبر آن‌ها مانند مسند احمد و... نیامده است. 

- اضطراب در متن احادیث، همانگونه که شیخ مفید هم فرموده بودند؛ روایاتی که در این باره از اهل سنت نقل شده است کاملاً با یکدیگر در تناقض هستند. در بعضی از روایات آمده است که خود امیرالمؤمنین ام کلثوم را به عقد عمر درآورد، و بعضی دیگر می‌گویند که آن را به ابن عباس واگذار کرد.
برخی روایت کرده‌اند که عمر از او فرزندی به نام زید داشته است و در برخی دیگر روایت شده است که عمر قبل از همبستر شدن با ام کلثوم به هلاکت رسیده است.
روایتی دارد که زید بن عمر دارای فرزند بوده است و در برخی دیگر نقل شده است که فرزندی به جای نگذاشته است.
در روایتی نقل شده است که زید بن عمر و ام کلثوم هردو باهم کشته شده‌اند، و روایت دیگر می‌گوید که ام کلثوم بعد از زید باقی مانده است.
این اختلافات نشان می‌دهد که جاعلین حدیث، با هم دیگر هماهنگ نبوده‌اند و هرکس برای خودش و به دلخواه خودش حدیث جعل کرده است. مگر می‌شود که در یک قضیه تاریخی این همه تناقض وجود داشته باشد؟ این اخلافات و تناقضات اصل قضیه را از ریشه می‌زند و کذب بودن آن را به اثبات می‌رساند. اندکی تأمل در نقل های فوق به راحتی روشن میسازد که این روایت کاملاً جعلی بوده و سازنده آن از آنجایی که خدا خواسته به مسائل ضد و نقیض آن توجه نکرده است..
البته حقیر، به جهت پرهیز از اطاله کلام و کش دار شدن این بحث، از نقل بسیاری از مسائل ضد و نقیض عنوان شده در این مبحث خودداری نمودم.
علمای اهل سنت نیز در نقل این روایات به سه دسته تقسم شده اند
1- عده ای قضیه را کاملاً غیر کارشناسانه و بدون تأمل فقط نقل کرده و به تناقضات و مسائل غیر شرعی و متضاد با سنت نبوی آن توجه ننموده اند .
2- عده ای بر نقل چنین روایاتی که طعن بر صحابی پیامبر بوده و آنان را انسانهایی لاقید و بی بند و بار معرفی می نماید اعتراض کرده اند و داد برآورده اند که لمس بدن نامحرم به اتفاق تمام فرق ومذاهب اسلامی حرام و عملی زشت و قبیح محسوب می شود و همچنین چطور ممکن است که علی بن ابیطالب دخترش را نزد نامحرمی بفرستد و جسارت او مبنی بر برهنه کردن دختر را حلال شمرده باشد، که چه،! او شوهر توست. 
3- عده ای نیز از آنجایی که نتوانسته اند (مثلاً) خلیفه پیامبر را احیاگر سنن جاهلی ببینند دست به تحریف روایات زده اند. 

روایات شیعه:
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی نقل می‌کند:
1- «محمد بن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) 
قال: لما خطب إلیه قال له أمیر المؤمنین: إنها صبیة قال: فلقى العباس فقال له: مالی أبی بأس؟ قال: وما ذاک؟ قال: خطبت إلى ابن أخیک فردنی أما والله لأعورن زمزم ولا أدع لکم مکرمة إلا هدمتها و لأقیمن علیه شاهدین بأنه سرق ولأقطعن یمینه فأتاه العباس فأخبره وسأله أن یجعل الامر إلیه فجعله إلیه».10
روایتی که مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی آن را نقل کرده شاهد بر این است که آنگاه که عمر از حضرت علی علیه السلام جواب رد شنید، عباس عموی پیامبر و امیرالمؤمنین را تهدید کرد که چاه زمزم را پر کرده و هیچ کرامتی از بنی هاشم را نمی ماند مگر اینکه آن را نا بود می کند ونیز دو شاهد حاضر می کند که علی دزدی کرده و دست او را قطع می کند. 
عباس نیز خبر را به امیرالمؤمنین علیه السلام می دهد و از او خواهش می کند که این امر را را به او واگذار کند، حضرت نیز امر را به عباس واگذار نمودند.
خواننده عزیز توجه دارند که به حسب نقل فوق قضیه تا اینجا پیش رفته است که امر ازدواج به جناب عباس واگذار شده است؛ اما هنوز ازدواجی صورت نگرفته است.
ثانیا: اگر هم صورت گرفته باشد از روی میل و رغبت نبوده است؛ بلکه از روی زور و تهدید بوده است؛ پس خدمتی به حسن روابط نمی‌کندبلکه ناظر بر رابطه ی سوء و درگیری شدید دو جناح است و این همان چیزی است که ما به دنبال آن هستیم. 
من اگر به جای اهل سنت بودم حتی از طرح این بحث نیز خودداری میکردم، زیرا اولاً به حسب روایات اهل سنت اصلاً ثابت نمی شود و طبق روایات شیعی هم اولاً ثبوتی محقق نمی شود و ثانیاً اگر هم ثابت شود به دنبال آن، سوء روابط طرفین نیز ثابت می شود و این تازه آغاز بحث و اختلاف ما با اهل سنت خواهد بود. 

2- مرحوم کلینی از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند:
«علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، وحماد، عن زرارة، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) فی تزویج أم کلثوم فقال: إنَّ ذلک فَرجٌ غُصِبناه».11
«این ناموسی است که از ما غصب شده است»
3- «محمد بن یحیى، وغیره، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید، عن هشام بن سالم، عن سلیمان بن خالد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن امرأة توفى زوجها أین تعتد، فی بیت زوجها تعتد أو حیث شاءت؟ قال: بلى حیث شاءت، ثم قال: إن علیا علیه السلام لما مات عمر أتى أم کلثوم فأخذ بیدها فانطلق بها إلى بیته».12
از امام صادق علیه السلام سؤال کردم که زن پس از شوهر باید در خانه شوهرش عده را نگه دارد یا هر جایی که خواست؟ حضرت فرمودند: هرجا که خواست می تواند، آنگاه فرمود: آنگاه که عمر مرد علی علیه السلام دست ام کلثوم را گرفت و به خانه برد.
4- «حمید بن زیاد، عن ابن سماعة، عن محمد بن زیاد، عن عبد الله بن سنان، ومعاویة ابن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن المرأة المتوفى عنها زوجها أتعتد فی بیتها أو حیث شاءت؟ قال: بل حیث شاءت، إن علیا علیه السلام لما توفی عمر أتى أم کلثوم فانطلق بها إلى بیته».13
سه روایت فوق از نظر سند مشکلی ندارند؛ اما دلالت آن‌ها ثابت نیست؛ چرا که اولا ممکن است این ام کلثوم ربیبه آن حضرت باشد، نه دختر ایشان؛ ثانیا برفرض که دختر ایشان باشد، اثبات نمی‌کند که دختر حضرت زهرا سلام الله علیها باشد، شاید از دیگر زنان حضرت باشد.
محقق شوشتری در قاموس الرجال ج 10 ص 205 نقل می کند که حضرت علی علیه السلام دو دختر به نام ام کلثوم داشته است. ام کلثوم کبری از حضرت زهرا سلام الله علیها و ام کلثوم صغری از ام ولد (کنیز) و برای هیچکدام از آن دو اسمی شناخته نشده است.
البته ما دلیلی نداریم که ام کلثوم مذکور ربیبه حضرت بوده باشد و در عوض اهل سنت هم دلیلی ندارند که ایشان دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده است. «اذا جاءالاحتمال بطل الاستدلال» آنگاه که احتمال آمد استدلال باطل می شود.
پس این سه روایت هم آن‌ها را به مقصودشان نمی‌رساند.
5-«محمد بن أحمد بن یحیى، عن جعفر بن محمد القمی، عن القداح، عن جعفر، عن أبیه علیه السلام قال: ماتت أم کلثوم بنت علی علیه السلام وابنها زید بن عمر بن الخطاب فی ساعة واحدة لا یدرى أیهما هلک قبل فلم یورث أحدهما من الاخر وصلى علیهما جمیعا».14
روایت فوق ناظر بر کشته شدن زید بن عمربن خطاب و مادرش ام کلثوم بنت علی علیه السلام است که بر این اساس عمر نه تنها با ام کلثوم ازدواج کرده، بلکه از او فرزندی به نام زید هم داشته است که همراه با مادرش در یک روز کشته شده است.
این روایت از نظر سندی مشکل دارد؛ چرا که جعفر بن محمد القمی مجهول و قداح مهمل است.15

6- روایات دیگری نیز در بین علمای شیعه نقل شده است که نقل آنها نه تنها به اهل سنت در اثبات قضیه مورد بحث کمکی نمی کند بلکه وضع را ازاین هم خراب تر می نماید زیرا در پاره ای از آنها نقل است که: 
وقتی عمر، عباس را به خواستگاری دختر امیرالمؤمنین علیه السلام فرستاد و از حضرت جواب رد شنید به عباس گفت: ... به خدا او را می کشم و نیز گفت: روز جمعه به مسجد بیا و پای منبر بنشین تا آنچه را واقع می شود بشنوی و بدانی که اگر بخواهم او را بکشم، می توانم. 
روز جمعه عباس در مسجد حاضر شد. هنگامی که عمر از خطبه خود فارغ شد گفت: ای مردم! در این شهر مردی از اصحاب محمد هست که با اینکه محصن(زن دارد) است زنا کرده است و فقط امرالمؤمنین عمر از این کار خبر دارد؛ شما در این باره چه می گوئید؟
پس مردم از هر طرف با صدای بلند گفتند: اگر امیرالمؤمنین (عمر) از این قضیه مطلع است، نیازی به اطلاع دیگران نیست، باید حکم خدا را در حق او جاری کند (یعنی او را سنگسار کنند و بکشند)
هنگامی که سخن عمر پایان یافت، در خلوت رو به عباس کرد و گفت: به نزد علی برو و آنچه شنیدی به او بگو: اگر او را به ازدواج من در نیاورد، فردا در خطبه ام خواهم گفت: مردی که می گفتم علی است و حتماً به این اتهام سنگسارش خواهم کرد. 
پس عباس به سوی امیرالمؤمنین علیه السلام رفت و سخنان عمر را به او عرض کرد. حضرت فرمودند: من میدانم این کار از چیزهایی است که بر او سهل و آسان است(یعنی نسبت ناروا دادن و در پی آن بی گناه را کشتن) و من هرگز آنچه را او می خواهد انجام نمی دهم.
عباس عرض کرد اگر شما انجام نمی دهی، پس من انجام می دهم و شما را قسم می دهم که با گفتار و کردار من مخالفت نکنی. پس به سوی عمر رفت و به او گفت: من کاری که تو می خواهی انجام می دهم. 
عمر مردم را جمع کرد و گفت این عباس عموی علی بن ابیطالب است که اختیار دخترش ام کلثوم را به عهده او نهاده و او را امر کرده که مرا به تزویج وی درآورد. و پس از مدت کمی عباس او را به عقد عمر درآورد. 16
حقیر به اهل سنت پیشنهاد می دهم بی خیال این روایت شوند زیرا کاملاً به ضررشان خواهد بود و علاوه بر اجباری بودن این ازدواج در صورت تحقق، 
اولاً: اختلاف بسیار شدید حضرت علی علیه السلام و عمر را ثابت می کند تا جایی که حضرت با وجود این تهدید سنگین نیز حاضر به تن دادن به این ازدواج نمی شوند. 
دوماً: خلیفه ای در این روایت به تصویر کشیده شده که انسانی است ظالم، دروغ پرداز، تهمت زننده و جانی(کمر به قتل بی گناه بستن) تا جایی که علی علیه السلام فرمودند: من میدانم این کار از چیزهایی است که بر او سهل و آسان است(یعنی نسبت ناروا دادن و در پی آن بی گناه را کشتن) 
سوماً: از نظر شریعت اسلام، اثبات گناه زناکار، تنها با شهادت چهار شاهد عادل که هم زمان شهادت دهند، ثابت می گردد و الا بر شهود حد قذف(هشتاد تازیانه) جاری می گردد. خود خلیفه نیز در ماجرای مغیره بن شعبه از این حربه استفاده کرد و با منصرف کردن چهارمین شاهد، حد را بر مغیره جاری نساخته و بر عکس بر سه شاهد نخست، حد جاری نمود.
آیا اهل سنت جهل خلیفه نسبت به این حکم اسلامی را می پذیرند؟ یا خلیفه قضیه زنای مغیره بن شعبه را فراموش کرده بود؟.
چهارماً: بنده به جد برای برادران اهل سنت متأسفم زیرا اگر این حدیثی را که مرحوم سید مرتضی در الشافی نقل کرده را بپذیرند به تبع آن باید بپذیرند که حضرت علی علیه السلام در نماز جماعت مسجد و مراسم های مشابه حاضر نمی شده است، زیرا این عباس بود که خبر سخنرانی غرای خلیفه را به عرض حضرت رساندند. و از این گذشته خلیفه هم از پیش می دانسته که حضرت علی علیه السلام در نماز جمعه شرکت نمی کند و الا اگر خلیفه می دانست که علی علیه السلام به طور معمول در نماز مسجد شرکت می کند دیگر نیازی نبود به عباس بگوید که جمعه به مسجد بیاید تا اخبار مسجد را به علی علیه السلام برساند. حتی این گفته خلیفه نشان می دهد که خود عباس هم در نماز خلیفه شرکت نمی کرده است.
برادران اهل سنت کدام را ترجیح می دهند؟ ازدواج ام کلثوم با عمر را یا اختلاف عمر با امیرالمؤمنین و روابط خصمانه آن دو را؟
من اگر به جای اهل سنت بودم اصل روایت را رد میکردم و چنین استدلال می کردم که گیرم که خلیفه حکم اثبات زنا را فراموش کرده باشند، آیا در بین نمازگزاران حاضر در مسجد هیچ کدام از صحابی پیامبر و عالم دین شناسی نبود که به خلیفه در مورد راه اثبات جرم زنا کار اعتراض کند؟
اما حتماً برادران اهل سنت متوجه این نکته هم هستند که در این صورت، روایت فوق را از بحث خارج کرده و دیگر نمی توانند استنادی به آن کنند.
در نتیجه، اهل سنت نمی‌توانند از طریق روایات شیعی به مقصودشان برسند؛ چرا که این روایات یا از نظر دلالت مشکل داشتند یا از نظر سند.
بدون استثناء آن دسته از علمای شیعه که قضیه ازدواج ام کلثوم با عمر را پذیرفته اند همگی به اجباری بودن آن حکم کرده اند. حتی مرحوم شیخ حر عاملی آنگاه که می خواهد بر اساس درایت حدیث، ماجرای این ازدواج را در کتاب وسائل الشیعه نقل کند، آن را ذیل عنوان «جوازمناکحه الناصب عند الضروره والتقیه»جواز ازدواج با دشمن هنگام ضرورت و تقیه- می آورد. 
ام کلثوم دختر امام علی علیه السلام یا ربیبه او؟
بسیاری از محققین بر این اعتقاد هستند که عمر بن خطاب از امام علی علیه السلام دختر خودش را خواستگاری نکرده؛ بلکه ربیبه آن حضرت را که دختر ابوبکر و اسماء بنت عمیس بوده است، خواستگاری کرده است. اسماء بنت عمیس از ابوبکر دو فرزند داشت: یکی محمد بن ابوبکر رحمت الله علیه و دیگری هم ام کلثوم . این دختر به همراه مادرش به خانه حضرت علی علیه السلام آمد و عمر بن خطاب این دختر را از امام علی علیه السلام که در آن زمان سرپرست او محسوب می‌شده خواستگاری کرد. پس ام کلثوم دختر امام علی علیه السلام مورد درخواست عمر نبوده است؛ بلکه ربیبه او بوده است. و حتی همین ازدواج هم محقق نشده است، پشنهاد ازدواج داده شد؛ اما از آن‌جا که این دختر خردسال بود، عایشه با ازدواج او مخالفت کرد و عمر هم منصرف شد.
ابوالفرج اصفهانی در کتاب الأونی، صفحه 103 و المقریزی در کتاب إمتاع الأسماع به همین نکته اشاره کرده است:
«هی أم کلثوم بنت أبی بکر ، من فواضل نساء عصرها، خطبها عمر بن الخطاب ، وذلک أن رجلا من قریش قال لعمر بن الخطاب: ألا تتزوج أم کلثوم بنت أبی بکر، فتحفظه بعد وفاته، وتخلفه فی أهله، فقال عمر : بلى، إنی لأحب ذلک، فاذهب إلى عائشة، فاذکر لها ذلک، وعد إلی بجوابها. فمضى الرسول إلى عائشة، فأخبرها بما قال عمر. فأجابته إلى ذلک، وقالت له: حبا وکرامة. ودخل علیها بعقب ذلک المغیرة بن شعبة، فرآها مهمومة، فقال لها: ما لک یا عایشه ؟
فأخبرته برسالة عمر، وقالت: إن هذه جاریة حدثة، وأردت لها عیشا ألین من عمر، فقال لها: علی أن أکفیک. وخرج من عندها، فدخل على عمر فقال: بالرفاء والبنین، وقد بلغنی ما أتیته من صلة أبی بکر فی أهله، وخطبتک أم کلثوم. قال عمر : قد کان ذاک. قال: إلا إنک یا أمیر المؤمنین رجل شدید الخلق على أهلک، وهذه صبیة حدیثة السن، فلا تزال تنکر علیها الش فتضربها، فتصیح، فیغمک ذلک، وتتألم له عائشة، ویذکرون أبا بکر، فیبکون علیه، فتجدد لهم المصیبة، مع قرب عهدها فی کل یوم.فقال له: متى کنت عند عایشة وأصدقنی؟ فقال: آنفا، فقال عمر: أشهد أنهم کرهونی قدضمنت لهم أن تصرفنی عما طلبت،و قد أعفیتهم فعاد إلى عائشة، فأخبرها الخبر، وأمسک عمر عن معاودة خطبتها».
همچنین ابن قتیبه دینوری در کتاب المعارف می‌نویسد:
«واما أم کلثوم بنت أبی بکر فخطبها عمر إلى عائشة فأنعمت له وکرهته أم کلثوم فاحتالت حتى امسک عنها وتزوجها طلحة بن عبید الله فولدت له زکریا وعائشة ثم قتل عنها فتزوجها عبد الرحمن بن عبد الله ابن أبی ربیعه المخزومی».

ام کلثوم دختر امام علی علیه السلام یا دختر جرول بن مالک؟
تاریخ شهادت می دهد که عمر بن خطاب فرزندی به نام زید از همسری به نام ام کلثوم داشته است؛ اما نه از ام کلثوم بنت علی؛ بلکه ام کلثوم بنت جرول؛ که در جنگ صفین نیز کشته شده است. چنانچه طبری می‌نویسد: 
«وأما محمد بن عمر فإنه زید الأصغر وعبید الله الذی قتل یوم صفین مع معاویة أمهما أم کلثوم بنت جرول بن مالک... وکان الاسلام فرق بینها وبین عمر».[1]
همچنین ابن اثیر در الکامل فی التاریخ می‌نویسد:
«وقتل عبید الله بصفین مع معاویة. وقیل: کانت أمه أم زید الأصغر أم کلثوم بنت جرول الخزاعی وکان الاسلام فرق بینها و بین عمر».
ابن حجر عسقلانی هم در کتاب الاصابه می‌نویسد:
«وقیل عبید الله وعبد الله أخو عبید الله بن عمر بن الخطاب لامه أمهما أم کلثوم بنت جرول الخزاعیة».
بنابر نقل تاریخ نویسان تراز اول اهل سنت (طبری و ابن اثیر و ابن حجر)، ام کلثوم دختر جرول بن مالک خزاعی همسر عمر بوده است.

در پایان
خداوند در قرآن کریم سرگذشت حضرت لوط علیه السلام را نقل می‌کند که آن حضرت به کفاری که قصد سوء داشتند، پشنهاد ازدواج با دخترانش را داد؛ در حالی‌که همه ما می‌دانیم که همه آن‌هایی که در جلوی خانه حضرت لوط علیه السلام جمع شده بودند از کفار بودند.
«وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ».17
و قوم او شتابان به سویش آمدند، و پیش از آن کارهاى زشت مى‏کردند. [لوط] گفت: «اى قوم من، اینان دختران منند. آنان براى شما پاکیزه‏ترند. پس از خدا بترسید و مرا در کار مهمانانم رسوا مکنید. آیا در میان شما آدمى عقل‏رس پیدا نمى‏شود؟» 
پس حتی با فرض قبول وقوع آن، این ازدواج هیچ فضیلتی را برای خلیفه دوم به اثبات نمی‌رساند.البته همه این‌ها در صورتی است که ما بتوانیم با روایات صحیحه این ازدواج را ثابت کنیم؛ در حالی‌که نه از روایات شیعه و نه خود اهل سنت، با وجود این همه تناقض چنین چیزی ثابت نمی‌شود.

پی نوشت
........................
1 . الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج 8، ص 462 – 463.
2 . الإصابة، ابن حجر، ج 4، ص 619.
3 . الاستیعاب، ابن عبد البر، ج 3، ص 1247.
4 . همان، 168.
5 . تذکرة الخواص، ص321. 
6 . طبقات ابن سعد، ج8، ص463.
7 . مسند احمد، احمد بن حنبل، جلد: 3، ص451.
8 . المستدرک، الحاکم النیسابوری، ج 3، ص 142.
9 . السنن الکبرى، البیهقی، جلد: 7، ص64.
10 . الکافی، الشیخ الکلینی، جلد: 5، ص346.
11 . همان.
12 . الکافی. ج6، ص115_116.
13 . همان.
14 . تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، جلد9، ص362.
15 . معجم الرجال، آقای خویی، شماره 5413. 
16.شریف مرتضی الشافی ج 3 ص 272
17. هود 78

امام علی(ع):هرکس که مدارا نکند با کسی که چاره ای جز مدارای با او را ندارد حکیم نیست. (نهج البلاغه)

نظر چند نفر از دوستان

با سلام به دوستان گرامی... اگر از سند حدیث ودلالت آن اغماض کنیم... در صورت ازدواج هیچ فضیلتی برای کسی اثبات نمیکنه... اگر چنین بود پس ازدواج امام حسن با دختر اشعث باید برای وییا دخترش که قاتل امام در اومد فضیلت بیاورد... ویا زن امام جواد ویا .....بنابراین موضوع از اساس هیچ امر اعتقادی را نمی رساند

 

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت دوستان
توضیحات علمی تاریخی جناب بی قرار کافی به نظر می‏رسد.
اما به عقیده حقیر در اینگونه مسائل دو نکته کمتر مورد توجه قرار گرفته است:
اول: فقط مسلمات تاریخی بیانگر عقیده، موضع‏گیری و انگیزه افراد صدر اسلام است و بس، چراکه حکومت، هم مانع نشر احادیث نبوی و بالطبع هرچه که به نفع اهل بیت بود میشد هم دست به جعل روایات جهت بدل‏سازی از میان افراد عادی و نیز عادی جلوه دادن روحیات اهل بیت علیهم السلام میزد تا از این طریق از شأن آنان بکاهند، لذا حقائق جزئیاتی اینچنینی از ما پوشیده است، بحث پیرامون آن نیز فقط جنبه تاریخی صرف دارد و حق و باطلی را اثبات نمی‏کند.

دوم:
پیگیری خط امامت و ولایت از منظر قرآن ما را به نقطه‏ای می‏رساند که اگر تمام قضیه تاریخی ازدواج ام‏کلثوم به نفع اهل سنت ثابت شود خللی در خط امامت و ولایت وارد نخواهد کرد، مثلا حکومت علی علیه السلام که ادامه و ثمره عملی حکومت همه انبیاء است توسط ابابکر و عمر غصب شد ارزشش قابل مقایسه با فرجی که غصب شده است نخواهد بود.

براستی آنان چه چیزی را اثبات خواهند کرد.
ما که آنجا نبودیم بدانیم اگر ازدواج صورت گرفته به چه طریق بوده، چه مصلحتی بوده، چه عوامل و مسائلی دخیل بوده و ده‏ها 
چه‏ی دیگر!

لذا توصیه این حقیر برای همه دوستان این است که امامت و ولایت قرآنی را در خودمان محکم کنیم، تا به اشکالات سستی از این قبیل سست نشویم.

 

 

سلام. اگر ما مسلمان واقعی باشیم ، هر سخن ناروایی در حق یک امام معصوم یا پیغمبر خدا رو رد می کنیم. بیشتر فکر کنیم. 
ضمنا این بحث ها فقط جنبه تاریخی داره و به حاشیه کشاندن این جور بحث ها باعث اختلافات بین مسلمانهامیشه. 
خدا همه ما رو به راه راست هدایت کنه.



[ سه شنبه 91/5/24 ] [ 3:33 صبح ] [ جلال ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه