معیارهای حجاب
پوشش برای انسانها مسئله فطری است و هر انسانی که معیارهای انسانیت خود را از دست نداده باشد عریان بودن را دوست ندارد زیرا حیا مانع می شود از اینکه جز درموارد خاص که شرع مقدس اسلام به آن اجازه داده در انظار دیگران خود را برهنه کند .
این موضوع به اندازه ای بدیهی است که حتی فرهنگ منحط و صهیونیستی غرب با ده ها سال کار فرهنگی غیر اخلاقی و سکس محور خود باز هم نتوانسته است زنان غربی را به برهنگی کامل بکشاند و خود آنها تا حدودی در برابر این ناهنجاری مقاومت کرده اند .
[ پنج شنبه 91/3/25 ] [ 1:40 عصر ] [ جلال ]
تحمل سختی و مشقت جزئی از جریان زندگی هر انسانی است. (نابرده رنج، گنج میسر نمی شود). اگر رعایت حجاب دارای سختی هایی باشه انجام واجباتی نظیر نماز، روزه ،حج، جهاد و ... هم راحت و آسان نیست هر کدام سختی هایی به همراه خودش داره. آیا از خواب ناز سحرگاه برخاستن ، وضو گرفتن و نماز خواندن رنج و سختی نداره؟ آیا در گرمای طاقت فرسای تابستان روزه گرفتن و تشنگی، گرسنگی رو تحمل کردن خستگی و زحمت نداره؟ در مورد حجاب هم تحمل این زحمت و سختی در مقابل آثار و برکاتی که خداوند قرار داده و از همه مهمتر خوشنودی خدا و پیامبر (ص) و ائمه اطهار(ع) بسیار ناچیز و چه بسا شیرن و گواراست. این رو هم نباید فراموش کرد کسانی که از حجاب گریزانند و عواقب بدی که در اثر بی حجابی و انحرافات اخلاقی دچار میشند و موحب از هم پاشیدن کانون خانواده و... میشه بسیار فراتر از سختی های ظاهری حجاب است. و از این بالاتر رنج و عذاب الهی در جهنم، اصلا قابل مقایسه با این زحمات نیست! در رابطه با این بحث، آیه 216 سوره بقره رو می آورم : (عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون)؛ " چه بسا چیزی را دوست نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است؛ و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید"
[ جمعه 91/3/19 ] [ 1:46 عصر ] [ جلال ]
استاد حضور و غیابش را کرده بود که رسیدم. اولین صندلی خالیای که دیدم، بنا کردم به نشستن. چادر را از سرم برداشتم و روی پشتی صندلی گذاشتم. داشتم کتاب را از کیفم بیرون میآوردم که کناردستیام با کنجکاوی خاصی پرسید: «تو چرا اینقدر محجبهای؟» دستکم ده جلسه همکلاس بودیم و انگار اولین بار بود که میدید چادر سرم میکنم. برای اینکه از سؤالش مطمئن شوم، از او که خانم حدوداً چهل سالهای بود، پرسیدم: «چی؟» اشارهای به چادرم کرد و گفت: «تو چرا اینقدر محجبهای؟ برای جای خاصی کار میکنی؟» نگاهی به چادر و روسری رنگیام انداختم. لبخندی زدم و گفتم: «نه؛ مگه فقط کارمندا محجبه هستن؟» گفت: «اونایی که یه جایی مسئولیتی، چیزی دارن اینجوری حجاب میگیرن»! خندیدم، دستم را روی دستش گذاشتم و گفتم: «اولین باره همچین چیزی میشنوم». مداد را از کیفم بیرون آوردم. دوباره پرسید: «کجایی هستی؟ لاری نیستی؟» اینبار لبخندم رنگ تعجب گرفته بود. گفتم: «نه». باز برای اطمینان پرسید: «لاری؟ جنوبی؟ بوشهری؟» فکر کردم لابد چقدر حیا کرده که نگفته شهرستانی یا دهاتی! گفتم: «اصلاً تو این شهرایی که میگی، آشنا هم ندارم!» کتاب را باز کردم. هنوز داشت با خودش فکر میکرد. برای سومین بار پرسید: «دانشجویی؟» گفتم: «تقریباً درسمُ تموم کردهم». پرسید: «چی خوندی؟». وقتی پاسخ را با «ارشد ِ علوم قرآنی» دادم، انگار جوابش را گرفته بود، سرش را تکان داد، لبخندی زد و گفت: «آآآآهان!» به نقل از وب کوثرانه
[ جمعه 91/3/19 ] [ 1:44 عصر ] [ جلال ]
بعضی مامان ها چادری اند، دخترانشون هم چادری اند
بعضی مامان ها چادری اند، دخترانشون بدحجابند بعضی مامان ها چادری نیستند اما محجبه اند ، دخترانشون هم محجبه اند بعضی مامان ها چادری نیستند اما محجبه اند ، دخترانشون بدحجابند بعضی مامان ها بدحجابند، دخترانشون هم بدحجابند بعضی مامان ها بدحجابند، دخترانشون چادری اند بعضی دخترها هم هستند که چادری شدند، مامان هاشونم چادری کردند و ... به نظر شما چی میشه که هرکدوم از این حالات پیش میاد؟
[ جمعه 91/3/19 ] [ 1:42 عصر ] [ جلال ]
مواظب باش چای رویش نریزد،جلوی دست خواهرزاده ات نگذاری رویش خط خطی کند...
تو به عنوان مالک آن کتاب آخرین توصیه ها را به دوستت می کنی
وچقدر ناراحت می شوی از ان روزی که در امانت خیانت کند!
........................
خدا تو را می آفریند وبه عنوان مالک وجودت توصیه می کند که:
مواظب تار مویت باش که نگاه نامحرم روی آن ننشیند،
مراقب جسمت باش مبادا چشمان هرزه رویش خط خطی کند،
هوای نگاهت را داشته باش نکند نظر بازی کنی و...
[ جمعه 91/3/19 ] [ 1:38 عصر ] [ جلال ]
بدحجاب! بی حجاب! معذرت! معذرت!
من از جانب تمام کسانی که شعار دادند "مرگ بر بدحجاب" از تو معذرت می خواهم.
من از جانب تمام کسانی که شعار دادند " ملت ما بیدار است، از بدحجاب بیزار است" از تو معذرت می خواهم.
من از جانب تمام کسانی که فعل تو را از خود تو جدا نکردند، معذرت می خواهم.
من می دانم که تو اگر اهمیت و فلسفه ی حجاب را بدانی، به حجابت از من هم پایبندتر خواهی بود.
من می دانم که اگر ظاهر امروز تو این است، من نیز بسیار مقصرم که اگر من توانسته بودم منطق و احساسم را راجع به حجاب به تو منتقل کنم، ظاهر امروز تو این نبود.
من می دانم که اگر در فرهنگ سالمی که حکم اکسیژن را دارد، نفس کشیده بودی، ریه های عفافت غبار نمی گرفت.
من می دانم که اگر عمق نقشه ها و اهداف دشمن و تلاش شبانه روزی شان را برای تاراج حیا می دانستی، مشتی محکم بر دهانشان می کوبیدی.
خواهرم
اسلام را با آن چیزی که من و امثال من می گوییم و عمل می کنیم، نشناس!
حساب اسلام را از جامعه ی مسلمین جدا کن! که اگر ما به اسلام درست عمل کرده بودیم، پاکی همه جا را فرا می گرفت!
خواهرم
اگر آن قدر نتوانسته ام به تو احترام بگذارم، واین احترام را به تو نشان دهم، که تو با تمام وجود، دریابی که برایم بسیار ارزشمندی و برای همین است که اعتقاد دارم باید از گوهر ارزشمند وجودت پاسداری شود، مشکل از من است!
[ جمعه 91/3/19 ] [ 1:36 عصر ] [ جلال ]
سال ها قبل هنگامی که یکی از مسئولان کشور در باره نحوه تولید رژ لب و لوازم آرایشی صحبت کرد و در آن خلال فاش ساخت که از خون جنین های سقط شده برای تولید انواع رژ لب با رنگهای مختلف استفاده می شود ، کسی چندان حرف او را جدی نگرفت، اما صرفنظر از تائید یا تکذیب این ادعا ، گرایش روز افزون زنان ، دختران و دختران کم سن و سال به استفاده بی رویه از لوازم آرایشی به مرز بحران رسیده و نگرانی های عمیقی را بر انگیخته است و موج فزاینده استفاده از لوازم آرایشی چنان سرسام آور است که مهار این بحران دشوار به نظر می رسد.
چشم روشن ها لنز تیره می خواهند ، چشم تیره ها لنز روشن . اگر پوست دختری برق بزند، مات کننده ،چاره کار است در این صورت دیگر برق نمی زند، گران ترین لوازم آرایش، رژ لب قرمز است، و البته مغازه دارها و دستفروشان دوره گرد تخفیف هم می دهند.
گرچه زشتی و زیبایی امری نسبی است و هر انسانی تعریفی مجزا و متفاوت از زیبایی ارایه می دهد اما این امر حقیقت دارد که گاهی نیز فرم بدن انسان در اثر بی توجهی های دوران جنینی ، عوارض زایمان ، صدمات جسمی در کودکی که با بی اعتنایی نگریسته شدند، تصادفات رانندگی بیماری هایی مثل آبله مرغان یا جوش های غرور جوانی که به کرات زخم شده و در صورت پخش می شوند، انسانها را از هنجارهای کلی که جامعه برای مقوله زیبایی تعریف کرده است، دور می کند.
گاهی نیز ، به علت نوع پوست یا هزینه بالای جراحی با لیزر ، ترمیم آسیب های صورت ممکن نیست، در این هنگام است که انواع و اقسام پودرها و لوازم آرایشی سفید کننده به کار می آید . در بیشتر اوقات، زنان و دختران جوانی که عارضه ای در صورت ندارند و شادابی و طراوت پوست آنها در حالت معمولی است هم به طرز بی وقفه ای از لوازم آرایشی زیبا کننده استفاده می کنند.
این افراد ، شب ها که به منزل باز می گردند، با شیرپاک کن های مختلف و صابون های رنگی متفاوت ، شلوغی و آلایش چهره هایشان را که در اثر استفاده بی رویه مواد آرایشی حالتی زمخت و مکدر پیدا کرده مرتب می کنند و دوباره فردا، روز از نو روزی از نو!
دختران کم سن و سال هم که چهره های فرشته گون آنها ، زیبایی و طراوت اصیل خود را در پشت نقاب های زیبا کننده مصنوعی از دست می دهد، حریصانه به دنبال کامل کردن کلکسیون لوازم آرایشی خود هستند.
یک ایرانی مقیم کپنهاک که هرازگاهی به تهران سفر می کند با تعجب از اشتیاق گسترده زنان و دختران ایرانی به استفاده از لوازم زیبا کننده آرایشی می گوید: آرایش های غلیظ در کشورهای اروپایی معمولا مخصوص زن هایی با سنین بالاست که طراوت پوستشان را با گذشت سالها از دست داده اند.
آن گونه که آمارهای رسمی نشان می دهند 66 درصد از لوازم آرایشی زنانه به ترتیب از مرزهای ترکیه، پاکستان و جمهوری های استقلال یافته شوروی سابق وارد کشور می شود به نقل از سایت اینترنتی پاییز (15/4/83)
منبع:گوهر ناب
[ جمعه 91/3/19 ] [ 1:31 عصر ] [ جلال ]
با تو ام خودشیفته !
برادر شهیدم سینه اش را سپر کرد تا تو در امان باشی
و تو سینه ات را مقابل دشمن برهنه کردی تا خون پاکش را لگد مال کنی .
[ جمعه 91/3/19 ] [ 1:29 عصر ] [ جلال ]
شاید گاهی خدا دلش برایت تنگ می شود...
شاید هوای سرد بهانه ایست
تا تو با حجاب شوی! دردانه پروردگارت...
آری خدا گاهی دلش برای حجاب تو تنگ میشود.
هوای سرد مجبورت کرده با حجاب شوی!
ای کاش از نگاه نامحرم هم سردت میشد ...
[ جمعه 91/3/19 ] [ 1:28 عصر ] [ جلال ]
مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند
(تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم)
مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست احتمالاً فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد
(تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم)
اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد
(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم)
پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد. کسی که باید جایش عوض کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و من هستم
(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم)
راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند. سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است. خودم را به نشنیدن می زنم. موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود. چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند، البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم
(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم)
...
[ جمعه 91/3/19 ] [ 1:27 عصر ] [ جلال ]