استدلالها (مغالطات) احمدالحسن
وی برای اثبات مدّعای خود به چند دلیل استناد میکند:
دلیل اول. خواب هایی که اشخاصی درباره او دیدهاند و این، علاوه بر خوابهایی که خود دیده بود.
دلیل دوم. اخبار از حوادث آینده مثل سقوط صدّام.
دلیل سوم. آمادگی برای مناظره با علمای اسلام، یهود و مسیحت.
دلیل چهارم. آمادگی برای مباهله با علمای شیعه و سنی و یهودی و نصرانی.
بدیهی است که دلایل فوق، صرف ادّعا است.
وی در پیامی خطاب به مردم عراق، چنین میگوید:
[ جمعه 92/1/16 ] [ 12:3 عصر ] [ جلال ]
استعمار برای سلطه بر کشورهای اسلامی از روشهای متعدد بهره میجوید؛ گاهی با حضور فیزیکی و گاهی از طریق سوء استفاده از باورهای اعتقادی مردم همان کشور؛ همانند اینکه در عراق از اعتقاد مردم به مهدویت استفاده کرد و فردی به نام احمد الحسن را به میدان فرستاد تا ادعا کند یمانی است. در این مقاله، پس از بررسی روایاتی که دربارة یمانی وارد شده، و نیز مرور ادعاها و اعتقاداتِ احمد الحسن، تناقضات ادعاها و اعتقادات او با روایات بیان شده و ایرادات اساسی این حرکت، تبیین شده است. در پایان، بر اساس روایات، بهترین راه سعادت در زمان غیبت، مراجعه به علمای ربّانی معرفی شده است.
[ جمعه 92/1/16 ] [ 12:2 عصر ] [ جلال ]
مدتی کوتاهی از عمر فرقه ای جدید به نام انصار یمانی میگذرد که از هر راهی برای ضربه به اصل شیعه استفاده میکند اما...
[ جمعه 92/1/16 ] [ 11:56 صبح ] [ جلال ]
سومین و آخرین قسمت از سلسله مطالب شناخت جریان یمانی ،در آخر این مطالب راه حل این مشکل را ارائه داده ایم
[ جمعه 92/1/16 ] [ 11:56 صبح ] [ جلال ]
در ادامه قسمت اول احمد الحسن یمانی کیست ؟ مواردی را بررسی کردیم در این قسمت به ادامه این مبحث خواهیم پرداخت [ جمعه 92/1/16 ] [ 11:56 صبح ] [ جلال ]
مجله مهر: بیست و پنجم بهمن ماه 23 سال قبل، خبرسازترین حکم اعدام تاریخ معاصر دنیا صادر شد: «اعدام به محض رویت مجرم» حکمی که امام خمینی (ره) درباره سلمان رشدی اعلام کرد و واکنش های سیاسی و اجتماعی زیادی را در پی داشت اما هیچ کدام از این واکنش ها نتوانست از خشم جوامع اسلامی نسبت به این نویسنده مرتد و تلاش برای اجرای حکم او کم کند. در این حکم آمده بود: به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان مىرسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانى» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتواى آن، محکوم به اعدام مىباشند. از مسلمانان غیور مىخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسى جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است ان شاء اللَّه. ضمناً اگر کسى دسترسى به مؤلف کتاب دارد ولى خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفى نماید تا به جزاى اعمالش برسد. سلمان رشدی «آیات شیطانی» اش را در سال 1987 به سفارش «گیلون ریتکن»، رئیس یهودی انتشارات وایکینگ نوشت و برای نگارش آن 580 هزار پوند دستمزد دریافت کرد. دستمزدی که به اعتقاد خیلی از مولفان، تا آن زمان در تاریخ انگلستان بی سابقه بود. اما این کتاب، در کمتر از یک ماه در هند ممنوع اعلام شد و مردم بنگلادش، سودان، مصر، افریقای جنوبی، سریلانکا و پاکستان هم با راه اندازی تجمع های اعتراض آمیز، خواستار جلوگیری از انتشار آن شدند. محبوبیتی که به نفرت تبدیل شد [ جمعه 91/9/24 ] [ 11:48 عصر ] [ جلال ]
آیات شیطانی» (ترجمه عبارت انگلیسی Satanic Verses) رمانی است در 547 صفحه (نسخه انگلیسی در چاپ اول) که در تاریخ 4/7/1367 (26 سپتامبر 1988) توسط انتشارات «وایکینگ» (جزو گروه انتشاراتی «پنگوئن») منتشر شد. نویسنده این کتاب، «سلمان رشدی» مسلمان هندی تباری بود که تبعه «بریتانیای کبیر» محسوب می شد و «آیات شیطانی» پنجمین رمان این نویسنده 41 ساله بود. «سلمان رشدی» عضو «انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان» بوده و هست و کتاب مذکور را به سفارش «گیلون ریتکن» (رییس یهودی انتشارات وایکینگ) با دستمزد بی سابقه 850 هزار پوند به رشته تحریر در آورد. [ جمعه 91/9/24 ] [ 11:41 عصر ] [ جلال ]
سلمان رشدی نویسندهی هندی الاصل، به سال 1326 ه.ش، در خانوادهی مسلمان در بمبئی متولد شد، و در سیزده سالگی جهت تحصیل به انگلستان اعزام شد و مدتی با نوشتن مقالات تبلیغی در انگلستان به تأمین مخارج زندگی پرداخت و سپس شناسنامهی انگلیسی گرفت و تبعهی آنجا شد. رشدی در مصاحبه با مجلهی اشپیگل در 21 اردیبهشت 1371، دربارهی خانوادهاش میگوید: «خانوادهی من به اسلام گرایش داشتند، ولی در خانه ما از دین خبری نبود. فقط سالی یک بار مرا برای عبادت به مسجد میبردند. مثل مراسم سال نو در نزد مسیحیان، یک دایهی مسیحی داشتم... ، اکثر دوستان من غیرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشیدن مشروبات الکلی تبعیت نمیکرد. خوشبختانه میتوانم بگویم که پدر و مادر من مسلمان بدی بودند». رشدی در طول زندگی خود در انگلستان به بیدینی و بیاعتقادی مطلق میرسد و در نهایت، منکر خدا میشود و این عقیده را رسما در مصاحبه با مجله اشتترن در 7 آبان 1371، تحت عنوان «من قهرمان نیستم» بیان میکند. چنین نویسندهای تحت حمایت غرب و صهیونیسم به منظور مقابله با رشد روز افزون اسلام خواهی در جهان، دست به نوشتن کتاب «آیات شیطانی» میزند. و آن را «اثری، حاوی ضدیت و شک بنیادی مینامد» و در آن به مقام مقدس حضرت پیامبر اکرم(ص) و به مقدسات مسلمین اهانت میکند. روزها و رویدادها، مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت، نشر پیام مهدی(عج)، چاپ چهارم 1379، ص 538.) سلمان رشدی در ماموریت استعماری انگلیسی و آمریکایی خویش در راستای مبارزه با اسلام کتاب «آیات شیطانی» را نوشت. او مامور آمریکا شیطان بزرگ جهان بود و در این کتاب ضد اسلامی خویش نشانه های شیطنت خود را نشان داد. استکبار جهانی ریشه انقلاب اسلامی را در بعثت پیامبر اعظم حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم می دید و تصور می کرد بااهانت به پیامبر اسلام می تواند از صدور انقلاب اسلامی ایران به سراسر جهان پیش گیری کند. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه شیطان شناس بزرگ زمان با آگاهی از این توطئه و نقشه شیطانی دشمنان پیامبر اکرم یک تنه به صحنه آمد و با صدور حکم اعدام سلمان رشدی لعنه الله علیه نقشه پلید دشمنان سعادت و تکامل بشریت را خنثی نمود و جلوی موج اهانت به رسول اعظم را گرفت. در پی انتشار این کتاب، حکم تاریخی امام خمینی(ره) در مورد مرتدّ بودن و وجوب قتل این نویسنده در تاریخ 25/11/1367 صادر میشود. این حکم مبتنی بر احکام قطعیه و مسلم دین مبین اسلام میباشد. توضیح آن که براساس روایات متعددی که از ناحیه معصومین(ع) وارد شده است و مورد توافق تمامی علمای اسلامی، اعم از شیعه و سنی میباشد؛ شخصی که به خداوند متعال، یا رسول اکرم(ص) یا ائمه معصومین(ع) (مورد اخیر از اختصاصات شیعه میباشد) توهین و هتاکی کند، کافر و مرتد گردیده و کشتن گوینده ناسزا واجب است. امام صادق(ع) در پاسخ سؤالی در مورد کسی که حضرت رسول اکرم(ص) را ناسزا گفته است میفرمایند: «.. یقتله الادنی فالادنی قبل ان یرفع الی الامام»، (ر.ک: وسائلالشیعه، ج 18، ابواب حد المرتد، ص 555 - جواهرالکلام، ج 43، ابواب الحدود - آیتاللهگلپایگانی، مجمعالمسائل، ج 3، ص 201 و..). از آنجا که در کتاب آیات شیطانی مسأله رسالت پیامبر اکرم(ص) و نزول آیات الهی به صورتی بسیار توهینآمیز و مسخرهوار طرح گردیده و نهایتا نزول آیات الهی را امری وابسته به تلقینات شیطانی معرفی کرده و اصلیترین ضروریات دین مبین اسلام را انکار نموده است مشمول حکم فوق میگردد و حضرت امام با تکیه بر این مبانی، این حکم را صادر نموده و فرمودند: به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم، مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند سریعا آنان را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود شهید است «انشاءالله». ضمنا اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد، (ر.ک: صحیفه نور، ج 21، ص 86) و این حکم مورد قبول و استقبال قاطبه علمای اسلام در سراسر جهان و ملتهای اسلامی قرار گرفت. آیات شیطانی (ترجمه عبارت انگلیسی Satanic verses) رمانی است در 547 صفحه (نسخه انگلیسی در چاپ اول) که در تاریخ 4/7/1367 (26 سپتامبر 1988) توسط انتشارات «وایکینگ» (جزو گروه انتشاراتی «پنگوئن») منتشر شد. نویسنده این کتاب مسلمانی هندی تباری بود که تبعه «بریتانیای کبیر» محسوب می شد (در سال 1947 در بمبئی به دنیا آمد در 14 سالگی در انگلستان اقامت گزیده، سال 1968م هنگامی که دانشجوی دانشگاه کمبریج بود به جنبش چپ پیوست). «آیات شیطانی» پنجمین رمان این نویسنده ملعون می باشد. «سلمان رشدی» عضو انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان بوده و هست و کتاب مذکور را به سفارش «گیلون ریتکن» (رئیس یهودی انتشارات وایکینک) با دستمزد بی سابقه 850 هزار پوند به رشته تحریر درآورد. کتاب آیات شیطانی برخلاف آنچه گفته می شود، یک کتاب علمی و نظری نیست، بلکه داستانی است بلند در 9 فصل که شخصیت های آن را حضرت رسول اکرم(ص)، همسرانش و صحابی شناخته شده اش و حضرت جبرئیل (فرشته وحی) تشکیل می دهند. در طول این رمان تمامی این شخصیت ها، العیاذ بالله افرادی فاسد و گرفتار انحرافات اخلاقی معرفی می شوند و انواع تحقیر و اهانت های عجیب و غریب نسبت به آنان انجام می یگرد. در نتیجه علت منع این کتاب در بازار به چند دلیل است: 1. از کتب ضاله محسوب می شود و ترویج کتاب ضاله طبق نظر مراجع حرام است و علت حرمت کتاب ضاله به خاطر اینکه به مقدسات و اعتقادات توهین می کند و توزیع آن هم باعث شکسته شدن قبح می گردد و هم به علت مطالعات کم مردم در مسائل دینی خودشان و یا به علت عدم ظرفیتی علمی، باعث انرحاف مردم می شود: لذا پخش کتاب ضاله حرام است. 2. در این کتاب آیات شیطانی به بهترین بنده خدا یعنی حضرت رسول(ص) اهانت کرده، لذا وجود این کتاب در بازار و نقل قول از مطلب این کتاب در میان مردم، باعث می شود برای مردم یک حس بی خیالی ایجاد شود و زمینه توهین و اهانت ها به مقدسات برای دیگران فراهم گردد. 3. پرداختن بیشتر به محتوای کتاب جز جریحه دار کردن قلوب پاک مسلمین نتیجه ای نخواهد داشت. وی تحت حمایت دولت انگلستان است و در انگلیس زندگی کرد و پس از صدور حکم امام محافظت وی بر عهده (اسکاتلند یارد، پلیس انگلیس) قرار گرفت و هزینه های محافظت از او در سال بین یک تا 10 میلیون پوند تخمین زده می شود. همچنین شرکت هواپیمایی «بریتیش ایرویز» حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال 1998 ممنوع اعلام کرده و شرکت هواپیمایی «ایرکاندا» چند سال پیش سفر رشدی را با پروازهای خود غیرممکن اعلام نمود. رشدی ملعون سالها در پناه دستگاه های امنیتی انگلیس در مخفیگاه ها به سر می برد و چون مردم انگلیس به مخارج هنگفت نگهداری او اعتراض کردند، دولت انگلیس از ادامه حفاظت از او خودداری کرد و وی ناچار به آمریکا پناه برد و اکنون در پناه مأموران امنیتی شیطان بزرگ روزگار حقارت باری را می گذراند. از سال 1367 با صدور فتوای حضرت امام(ره) بر قتل رشدی ملعون، بارها افراد غیوری برای اجرای حکم اعدام رشدی مرتد اقدام کردند ولی با توجه به مراقبت شدید دولت ها و سرویس های امنیتی غربی موفق به انجام آن نشدند، اما او همچنان تحت تعقیب است، ان شاء الله روزی به سزای عمل ننگین خود خواهد رسید. نکته آخر این که دین مبین اسلام علی رغم این که بیشترین اهتمام را به آزادی اندیشه و بیان دارد و از هر گونه اظهار نظر و مسئولین حمایت می نماید. اما اگر فردی بخواهد خارج از ضوابط و چارچوب های علمی و منطقی به شبهه افکنی و تخریب مبانی اعتقادی مردم بپردازد، با آن مقابله نموده و اجازه تروج چنین تفکرات مسمومی را در جامعه اسلامی نمی دهد. از این رو در فقه اسلامی خرید و فروش و نگهداری چنین کتاب هایی حرام بوده و نشر آن در سطح جامعه مجاز نمی باشد. بله از آنجا که لازم است همواره با شبهات برخورد علمی مناسب صورت گرفته تا جامعه اسلامی از آثار تخریبی آن در امان باشد؛ لازم است اندیشمندان و متفکران اسلامی که از توانایی علمی کافی برخوردارند، به چنین منابعی دسترسی داشته باشند. کتاب آیات شیطانی نیز مشمول این قاعده می باشد. و بالاخره اینکه اعطای لقب «سر» (شوالیه) به نویسنده این کتاب بعد از گذشت بیش از دو دهه از تاریخ انتشار این کتاب توسط ملکه انگلیس در شرایطی که جهان اسلام در آتش تهاجم نظامی وحشیانه غرب به سرکردگی آمریکا و انگلیس، می سوزد، به خوبی بیانگر توطئه و سیاسی بودن اقدام سلمان رشدی است که هیچ ارتباطی با مباحث فرهنگی و ... ندارد. برخی منابع در نقد آیات شیطانی : 1 . سید هادی مدرسی، ردی بر آیات شیطانی، ترجمه : حمیدرضا شیخی، کانون نشر اندیشههای اسلامی، 2 . عطاءالله مهاجرانی، نقدی بر توطئه آیات شیطانی، شرکت سهامی انتشار ؛ تهران، 3 . -آیات شیطانی بارزترین جلوه دشمنی استکبار جهانی با اسلام ناب محمدی، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1378 4 . دسیسه آیات شیطانی، فتوای علمای فریقین درباره فتوای تاریخی امام خمینی، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369 5 . ابعاد توطئه و تبیین حکم (گزیده مقالات پیرامون توطئه آیات شیطانی و حکم حضرت امام). ستاد برگزاری سمینار تبیین حکم تاریخی حضرت امام (س) . در ادامه مقاله ای تحت عنوان « نقدی بر کتاب آیات شیطانی ،رضا امیرخانی » ارائه می گردد : بازار کتاب قاعده بر این است که نقل و حدیث دربارهی کتاب -چه تعریف و تمجید و چه دشنام و ناسزا- بر تعداد خواننده میافزاید؛ اما این قاعده را نیز -چونان اغلبِ قواعد- استثنایی است؛ و این استثنا، نیست مگر کتابِ آیاتِ شیطانی، اثرِ سلمان رشدی. کتابی که اگر چه بسیار بر آن نقد نوشته شد، نه تنها بر تعداد خوانندهگانش افزوده نشد، بلکه بسا منتقدانی که حتا خود، اصلِ نسخه را نخواندند و نقد نوشتند. و این مطلب به خودی خود خطای چندان سهمگینی نیست، چرا که منتقدان عموماً تبعاتِ فتوای امام را بررسی میکردند و هنوز منطقِ مظفر نخوانده، میتوان فهمید که جهل به فعل، منافی علمِ به تبع نیست. باری، کتاب آیات شیطانی را اول بار پنگوئن به سالِ 1988 چاپ زد. از نویسندهای که سه اثر داستانی به نامهای Grimus ، Midnight’s Children (بچههای نیمهشب)، Shame (شرم) و یک اثر غیر داستانی -سفرنامهی نیکاراگوئه- در کارنامهی خود داشت؛ نویسندهای هندیالاصل که در لندن زندگی میکرد. آیاتِ شیطانی داستانی است بلند در 547 صفحه. قصه ساختاری مدرن دارد که شاید بتوان آن را نوعی گرتهبرداری شرقی از پدیدهی رئالیسمِ جادویی امریکای جنوبی نامید. ناگفته نماند که تناسخriencarnation -که در فرهنگ هندی جا افتاده است- به عنوانِ یک پدیدهی بومی در طرحِ داستانی نقشی غیر قابلِ انکار دارد. تناسخ هنوز هم در هندِ امروز، نه فقط میانِ هندوها و متعصبانشان که سیکها باشند، که در میانِ پیروانِ سایرِ ادیان، یک باورِ بومی است. بسا هندوهایی که مقیمِ کشورهای غربیاند و هنوز از حشرهکش استفاده نمیکنند. نه برای حفظِ محیط زیست و سوراخِ لایهی اوزون، بلکه از آن رو که مبادا روحِ پدربزرگ یا خانم والدهشان را که در قالبِ یک سوسک تجسد یافته، آزار دهند! بنابراین در پسزمینهی بومی نویسنده تناسخ جایگاهی ویژه دارد. گابریل فریشتا و سالدین چامچا در هواپیمای بویینگ 747 نشستهاند. یکی هنرپیشه است و دیگری مقلد صدا. هواپیما ربوده میشود و این دو به طرزِ معجزهآسایی نجات مییابند. سالدین چامچا اصلا هندی است، اما در لندن بزرگ شده، نامِ اصلیاش صلاحالدین بوده که به سالدین تغییر پیدا کرده، خانوادهاش خانوادهای هندی و متعصب بوده... اگر قرار باشد در هر قصهای شخصیتی باشد که بیش از سایران به نویسنده نزدیک باشد، سالدین به سلمان رشدی نزدیکتر است. این از سالدین؛ اما تقدیرِ گابریل فریشتا اینگونه رقم خورده بوده که در زندگی آینده ملک مقرب Archangle شود؛ گابریل با جبرائیل همریشهاند. (از آنجایی که از خاصههای قصهی مدرن به هم خوردنِ تناوبِ زمانی است، این که زندگی آیندهی گابریل در هزار سالِ قبل واقع شود، اتفاقِ پیچیدهای نیست. گذشته از آن، ذاتِ تناسخ هم با اینگونه زمانشکنی قرابت دارد.) تا اینجا فصلِ اولِ قصه بود به نامِ فرشته جبرائیل The Angel Gibreel. استحالهی metamorphos صلاحالدین به سالدین. نوعی خلا و تهی بودن که دوملیتیها، عموما آن را تجربه کردهاند. خاصه کسانی که از یک فرهنگِ غنی شرقی میبُرند و تالاپ، به درونِ فرهنگِ غربی میافتند. فصلِ دومِ قصه Mahound است که همان نامِ محمد است در زبانِ کهنِ سانسکریت. از اینجا گابریل به جبرائیل تبدیل میشود. گابریل در کودکی، و البته در زندگی قبلی، زمانی که ناهارِ کارگرانِ معدن را میبرده، غذای هندوهای گیاهخوار را با گوشتِ مسیحیان و گوشتِ مسیحیان را با گوشتِ حلالِ مسلمانان جابهجا میکرده، نصیحت مادر را نشنیده میگیرد. مادری که به او میگوید: شیطان... (ص 91) همین گرهِ کوچک همهی داستان را کفایت میکند. فرشتهای که کمی هم شیطان است. پارهای از داستان که در زمانِ صدر اسلام میگذرد، بسیار ابتدایی و ضعیف است. چیزی است شبیه به یک نمایشنامهی تهیمایهی ابتدایی، در قیاسِ با صحنهآراییهای زندهی زمانِ معاصر در فصلِ اول. شهری به نامِ جاهیلیا Jahilia و شخصیتهایی یک بعدی که به اشتباه و با کم دقتی از تاریخ بیرون کشیده شدهاند. ابوسیمبل Abu Simbel به جای ابوسفیان و هند و خالد و حمزه و سلمان و... از اینجا قصه فصل به فصل جلو میرود، فصلی در جاهیلیا و فصلی در زمانِ معاصر. کماطلاعی نویسنده از تاریخِ صدرِ اسلام و زبانِ عربی و از آن بدتر ادعای تاریخدانی و سوادِ قرآنی، اثر را در دیدِ خوانندهای با اطلاعاتِ متوسط به ملغمهای مضحک تبدیل میکند. بخشِ 2 از فصلِ 3 (صفحهی 143) با یک عبارتِ عربی آغاز میشود: کان ما کان/فی قدیم الزمان نویسنده آن را اینگونه ترجمه میکند: “Kan-a ma kan, Fi qadim-e-zaman, It was so, it was not...” آنگونه بود که نبود، در گذشتهای فراموش شده. نویسنده متوجهِ این نکتهی ساده نشده که ما در زبان عربی چند معنا دارد و فقط یکی از آنها معنای نفی دارد. در اینجا نه به معنای نفی، بل به معنای هر چه یا آنچه آمده است. ترجمهی تحتاللفظی و لغت به لغتِ آن میشود، بود آنچه بود، و ترجمهی محتوا به محتوای آن، همان یکی بود، یکی نبود خودمان یا “Once upon a time” است. یادِ آن کسی میافتم که سالها پیش به ایران آمده بود و در مقالهای نوشته بود که با شعار دادنِ این که خدا نمیخواهد، نمیتوان جلو لشکر آهنین عراق ایستاد. او این شعار را روی پیشانی رزمندهها دیده بود که ماشاالله و گمان کرده بود که ما، علانت نفی است و هر چه خدا بخواهد را با خدا نمیخواهد اشتباه گرفته بود. یکی دیگر از اشتباهاتِ ابتدایی نویسنده، آوردن یک بت Ball به عنوانِ شخصیتی داستانی است. رفتارِ این شخصیت که روبهروی مهاند میایستد، نوعی تقلیدِ ناشیانه از کتابِ مقدس -عهد عتیق- است که در روندِ داستانی جا نمیافتد. و بعد هم رابطهی این بت با لات و منات و عزی که صفحاتِ زیادی از کتاب را به خود اختصاص میدهد و عاقبت هم با پسزمینهی شیطان بودنِ جبرائیل منجر به طرحِ افسانهی غرانیق میشود؛ افسانهای که در آن گفته میشود شیطان در نقشِ جبرائیل بر پیامبر نازل میشود و آیاتی شیطانی را واگو میکند. پیامبر نیز این چند آیه را -در موردِ لات و منات و عزی- برای مردم میخواند، نزدیک به آن شعارِ جاهلی که این سه دخترانِ خدا، صاحبِ شفاعت هستند. (اللات و العزی، و منات ثالثه الاخری، فانهن الغرانیق العلی، و ان شفاعتهن لترتجی) پس از آن جبرائیل دوباره نازل میشود و آیات را تصحیح میکند. افرایتم اللات و العزی، و منات الثالثه الاخری، الکم الذکر و الانثی، تلک اذا قسمه ضیزی (نجم 19-22) طرفه این جاست که سازندگان و جاعلانِ این افسانه به آیاتِ ابتدایی همین سوره نظر نیانداختهاند که: و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی (نجم 2-3) البته جبرائیلِ رشدی، خود شیطان است و در واگویههای درونی اعتراف میکند که اصلا نمیداند که خدا کیست! (صفحات 113 تا 125). بگذریم که فرقِ معدودی در مسلمانان این روایتِ جعلی را قبول دارند. تازه آنها نیز نه به صورتی که رشدی مساله را شرح میدهد. رشدی نزولِ آیاتِ شیطانی را در مجلسی بیان میکند که مهاند (در این نقد متعمدا از این لغت استفاده میگردد.) با هند خلوت کرده است. (صفحهی 121) طرفه این جاست که در همین اثنا، خبر میرسد که حمزه، برادرانِ هند را کشته است! (بیتوجهی به تاریخ در یک اثرِ داستانی، قابلِ اغماض است، اما اگر اولا اثر ادعای بیانِ تاریخ را نداشته باشد، و ثانیا مسالهی تاریخی، مسالهای نباشد که با حیثیتِ کسی -نه کسانی، چه رسد به حیثیتِ دینی که عمیقترینِ انواع است- چالش داشته باشد.) البته از نویسندهای که خالد را اولین مسلمان میداند و او را سقا water career مینامد(صفحهی 104) و سلمان را کجاندیش میداند، اینگونه تاریخنویسی بیراه نیست. آیاتِ شیطانی با طرحِ افسانهی غرانیق آغاز میگردد و در ادامه، نویسنده به خود جرات میدهد که توصیفی از زندهگی مهاند و رابطهی او با همسرانش ارائه کند که حتی در شانِ یک انسانِ عادی نیز نیست. اینجا نکتهای قابلِ تامل وجود دارد. فِرَقی از مسلمانان که جرات نمودند، پیامبرشان را تا حدی تنزل بدهند که خطاکارش بنامند -آنهم در سترگترین رسالت که همانا بیانِ وحی باشد- در نوشتنِ این اثر و امثالِ آن مسوولاند. اگر نبود آن کژی آغازین، این انحرافِ پسینی هرگز شکل نمیگرفت. هرگز نمیتوانم به خود بقبولانم که به دروغ بنویسم این قصه را بدونِ تعصب خواندهام و فقط آن را به لحاظِ داستانی سنجیدهام. ضمن این که به هیچ وجه از بیانِ این جمله احساسِ افتخارآمیزی و غرور آزاداندیشانهای ندارم. چه ظاهرِ زیبایی دارد این جمله و چه باطنِ مجوفی. یعنی چه که بدونِ تعصب متنی را خواندن؟ بدونِ داوری؟ این کار را بلد نیستم. این یعنی این که تکهای از خود را جدا کنم و بدونِ آن بخوانم و بدونِ آن بنویسم. ما با همهی خودمان میخوانیم و مینویسیم... آیاتِ شیطانی علیرغم بهرهگیری از روایتِ مدرن، رئالیسمِ جادویی، رنگ و بوی بومی در فصول مربوط به سالادین چامچا، هرگز به پختهگی اثرِ قبلی رشدی، شرم نیست. با خواندنِ این اثر دو احساسِ متفاوت در آدمی شکل میگیرد. اولی که مربوط به فصولِ سالادین چامچا است؛ که احساسِ نوستالژیکِ دربهدری خودخواستهای است که نویسنده صادقانه بیان کرده است... و در موردِ فصولِ مربوط به صدر اسلام، چیزی نمیتوان گفت جز فورانِ عنادی بیشرمانه، هرزهنگاری موهنی که هیچ دلیلی برای آن نمیتوان پیدا کرد. رشدی در این کتاب، گویی عقده گشوده است. آن هم با زبانی موهن و نگاهی وقیح. بدتر از همه ناجوانمردی اوست که بدونِ داشتنِ اطلاعاتِ تاریخی، به نثری نوشته که کار را به قصهای تاریخی مینمایاند. در صفحهی پایانی کتاب با ذکرِ نامِ انتشارات، حتی اسمِ مترجمِ قرانی را که از آن چند آیه از سورهی نجم را به امانت گرفته، ذکر میکند. وه که چه امانتداری معصومانهای! سه چهار اسمِ خاص و توصیفِ فضای کهن و چنین توضیحاتی، خوانندهی ناآشنا را میفریبد که با نصِ تاریخ روبهرو شده است. و این نه فقط یک اهانت ساده و هرزهدرایی عنیف است، که یک دروغِ آشکار است. پوشیدنِ ردای تحقیقِ متدلوژیک بر اندامِ لمپنیزم، بسی موهنتر از دشنامی است که از دهانِ یک لمپنِ خیابانگرد بیرون میآید... اغلبِ آثاری را که پخش و نشرشان توسطِ کلیسای کاتولیک ممنوع شده است، دیدهایم و خواندهایم؛ خاصه کتب و فیلمهای سینمایی را. در همهی این آثار یک تشابه به چشم میخورد. نقشِ انسانی -فرومعنوی، غیرآسمانی- دادن به حضرت مسیح. این مهمترین تشابه بینِ همهی این آثارِ ممنوع است. اما این آثار تا کجا پیش رفتهاند؟ تا چه حد در این رفتار جسور بودهاند؟ اصالتاً نمایشِ رفتارِ انسانی یک معصوم، مذموم نیست. سیرهنویسی در اسلام اینچنین رسالتی را برعهده داشته است. البته از آنجا که اسلام فاصلهی زمانی کمتری با دورهی معاصر داشته است، تواتر، عاملِ تعیینکنندهای در سیرهنویسی بوده است و اختلاف کمتر از سیرهنویسی مسیحیت بوده است. اوایلِ تیرماهِ 79، در شبکهی abc یک برنامه از خبرنگاری معروف -Peter Jening- پخش شد که در آن با مصاحبه و به تصویر کشیدنِ چند اثر باستانی ثابت(!) شد که عیسا بالکل به صلیب کشیده نشده است و یهودیان او را نکشتهاند. اگر چه این تحقیق با نصوص دینی ما مسلمانان سازگار است اما این ظریفه را نباید از خاطر برد که این خبرنگار از زمرهی معروفترین خبرنگاران سیاسی است و تمامِ این برنامه بدین جهت ساخته شده بود که ثابت کند یهودیان بیگناهند! بنابراین هیچ تعجب نکنید اگر در برنامهی بعدی جنینگ دیدید که حزبالله لبنان عاملِ اصلی قتلِ حضرتِ عیسا مسیح است! باری، در تاریخِ مسیحیت، به خلافِ اسلام، جای بازی با نصوص و سیره وجود دارد. اما این بازی قواعدی داشته است. اگر چه در همهی آثارِ ممنوع کلیسای کاتولیک شانِ عیسا مسیح از پیامبری به یک انسان تنزل یافته است، اما هیچگاه این انسان به یک انسانِ عادی و معمولی تبدیل نشده است. این انسان همواره قصدِ خیر داشته است، حال آن که شاید -از دید مصنف و مولف- به این مقصود نرسیده باشد. یعنی مولف این گونه احساس کرده است که شخصی بدونِ اتصالِ به غیب، ادعای پیامبری کرده است، تا خلق را به سعادتی رهنمون شود، اما در قصدِ او شکی نکرده است اگر چه شاید به اصلِ سعادت مشکوک باشد... اما سلمان رشدی... او به نحوِ عنیفی از این مرز نیز پافراتر گذاشته است. مهاند را با بیشرمی همیشه با صفتِ کاسبکار businessman نام میبرد. (صفحاتِ 91،92،93و...) او هیچگاه در موردِ وجودِ خدا و ارتباطِ جبرائیل با مهاند شک نمیکند، بلکه به نحوِ ملوثی همهی این شخصیتها را نه به شخصیتهایی عادی، که به خطاکارانی معمولی تبدیل میکند. در واگویههای مهاند میخوانیم که: نامهبر خدا بودن چندان لذتی ندارد... (صفحهی 112) فتوا، لغتی بود که از سالِ 1368(ه.ش) به ادبیاتِ انگلیسی (بخوانیم جهانی) راه یافت و به جای religious statement یا encyclical نشست. پیش از آن، همین دو واژه ی مهجور- به جای فتوا به کار میرفتند. رسانههای غربی بیانِ ابتدایی فتوای امام را به نحوی نادرست ارائه کردند و شگفتانگیز این که همین بیان به داخلِ کشور نیز راه یافت. آنها دلیل فتوای قتلِ رشدی را ارتداد نامیدند. تبعاً گروهی، از جمله خودِ رشدی بلافاصله در این که از اصل رشدی مسلمان بوده باشد، تشکیک کردند. طرفه اینجاست که امام بر مبنای ارتدادِ رشدی، فتوای قتل او را صادر نکرده بود، بلکه به دلیل سابالنبی بودن، او را مهدورالدم دانسته بودند. بعدها این فتوا تبعاتی چند را پدید آورد. خالهزنکیترینش مسالهی اعتذارِ خودِ رشدی بود که چون بچهی خردسالی به عذرخواهی افتاد. سیاسیترینش مسالهی خروجِ همزمانِ همهی سفرای جامعهی اروپایی بود، در اعتراض به فتوا. و بهترینِ تبعاتش ناامنی برای اهانتکننده به مقدسات اسلام بود. آنهم در روزگاری که هر سریالِ تلویزیونی در هر شبکهای جرات میکند به مقدساتِ مسیحیت و سایرِ ادیان توهین کند. آخرینش قسمتِ انتهایی سریالِ Jesus Christ بود که از یک شبکهی عمومی تلویزیونِ امریکا پخش شد و در آن پیش از مصلوب کردنِ مسیح، یک فکلکراواتی مرتبِ معاصر، کانه یک مجری تلویزیونی واردِ صحنه شد و جلو سربازانِ پیلاتوس را گرفت. مقابلِ عیسا پردهای پانوراما باز شد و جنگهای صلیبی را نشانش داد که سربازان فریاد میکشیدند، In the name of Jesus به نامِ عیسا و حمله میکردند، بعد دادگاههای تفتیشِ عقاید قرون وسطا و بالکل تا جنگ جهانی دوم، همه را به گردنِ دین انداخت. بعد هم میکروفون را جلو برد و پرسید: آیا میارزید؟ (جالب این که پخشِ این سریال که سی سالِ پیش میتوانست مجازاتی نابخشودنی برای مولف داشته باشد، موردِ اغماضِ کلیسای کاتولیک و حتا مسیحیان قرار گرفت!) این همان حرکتی است که اگر آغاز شد، پایانی بر آن متصور نیست و نهایتا میتواند به هر اهانتی بیانجامد. اما این فتوا علاوه بر این تبعات، تبعِ دیگری هم داشت که من آن را عجیبترین مینامم. عجیبترینِ تبعات نبود مگر اظهارِ نظرِ پارهای از سیاسیون که فتوای امام را یک فتوای مذهبی نامیدند و نه سیاسی که البته عرفِ دیپلماتیک را رعایت کرده باشند و مصلحتِ... (و ما که بالاخره نفهمیدیم سیاستِ آنها عینِ دیانتِ ماست یا عینِ دیانتِ خودشان...) آنها اینسان گفتند که امام خمینی با شخصیتِ مذهبی خود و به عنوانِ یک مرجعِ دینی این فتوا را داده است و نه به عنوانِ یک رهبر و مسوولِ حکومت. این خطا از این پندارِ نادرست ناشی شده است که گمان میکند، کلیتها را میتوان به اجزا تجزیه کرد. پس بلافاصله برای امام دو شخصیت قائل شدند، شخصیتی سیاسی تحتِ عنوانِ رهبر، و شخصیتی دینی تحتِ عنوان مرجع. انگار که این دو شخصیت کاملا مستقل از هماند و کردارهای این یکی، دخلی به رفتارهای دیگری ندارد. این همان جزئینگری روشمندِ علمِ تجربی معاصر است که بدبختانه به عرصهی تفکر در علومِ انسانی نیز سرایت کرده است. این جنس جداسازی و تجزیه به عواملِ اول، از همان سنخِ بدونِ تعصب متنی را خواندن است. سنخی که نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست کسی بتواند بدونِ هیچ تعصب، پیشداوری، پیشفرض، متنی را بخواند. ممکن نیست کسی با جزئی از خود، جایی را ببیند. آدمی با کلیتِ خود مینگرد، میخواند و... حتا نگاهِ ما به طبیعتِ اطراف، انتخابی است از کلِ طبیعت. نه یک نگاهِ صرفاً تصادفی. این انتخاب برمیگردد به همهی آنچه در خود اندوختهایم؛ دین، محیطِ تربیتی، آموزههای دورانِ کودکی، تحصیل... تازه فرض کنیم که چنین نگاهِ بدون پیشفرضی ممکن باشد، چه مطلوبیتی دارد این نگاه؟ این تنها کمک میکند که همه یکجور بنگرند. چه حسنی در این نگرش هست؟ نگرشِ گلهوار که فردیتِ هیچکسی را در نظر نمیگیرد. این همان گرفتاری سهمگینی است که امروز در تب و تابِ گفتوگوی میانِ تمدنها، پدیدهی جهانی شدن globaliziton و غیرِ آن داریم. مگر میتوان از تمدنی تنها خوبیهایش را جدا کرد؟ کلیتِ یک تمدن هیچگاه قابلِ تجزیه به اجزای کوچکتر نیست. گرفتنِ تکهای از یک تمدن، لاجرم باعث اتصال به سایرِ پارههای آن خواهد شد. در مثل دقیقا مانندهی آن است که بگویی من با انگشتِ کوچکِ پای فلانی رفاقت میکنم. نمیتوانی انگشتِ پا را بگیری و او را نگیری، نمیتوانی انگشت پا را بگیری و در حریمِ او نروی. از همه مهمتر نمیتوانی انگشتِ پا را ببری و با آن انگشتِ بریده رفاقت کنی. دیگر زمانهی شاعرانی که عاشقِ نقطهای روی پیشانی دلبر میشدند به سر آمده است . به هر صورتِ فتوای امام، فتوای امام بود. نه فتوای رهبر و نه فتوای مرجع. فتوایی که حلال شمرد خونِ کسی را که به زندهگی دیگران تعرض کند. فتوایی که ایستاد روبهروی شعارِ فریبای دورانِ مدرن که جان مقدم بر اندیشه است. که اگر جان مقدم بر اندیشه باشد، ظاهر این است که جان ارجمندی یافته؛ باطن، بیارجی اندیشه است. یعنی هیچ اندیشهای نمیتوان یافت که برای آن بتوان جان فدا کرد... با این شعار که حقا هم شعارِ دورانِ معاصر است، فاتحهی آرمان و آرمانخواهی خوانده خواهد شد، و در عوض خیالت تخت که هر چه خواهی بگو، به سخره و به طعنه... و فتوا مقابلِ این شعار ایستاد. و اهلِ فتوا را نیز چارهای جز این نیست. (منبع: باشگاه اندیشه) [ جمعه 91/9/24 ] [ 11:40 عصر ] [ جلال ]
« شجره ملعونه سلمان رشدی » [ جمعه 91/9/24 ] [ 11:38 عصر ] [ جلال ]
[ جمعه 91/9/24 ] [ 11:36 عصر ] [ جلال ]
«باسمه تعالى
إنا لله و إنا إلیه راجعون
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
روح الله الموسوی الخمینى 25 بهمن 1367/ 7رجب1409»
در همان زمان امام خمینی (ره) حکم اعدام سلمان رشدی را صادر کردند و دولت انگلستان در واکنش به این حکم حمایت خود را از این نویسنده مرتد علنی کرد. وزارت کشور انگلیس اقدامات شدید امنیتی را برای سلمان رشدی در نظر گرفت و اعلام کرد که مسئولیت حمایت از او را به عنوان یک شهروند انگلیسی به عهده می گیرد. سلمان رشدی بعد از آن در مکانی نامشخص و تحت نظارت محافظان دولتی انگلیس نگهداری شد اما هزینه های محافظت از او در سال آنقدر بالا بود که ولیعهد انگلستان یک بار اعلام کرد سلمان رشدی سربار پرخرجی برای مالیات دهندگان انگلیسی است!
سلمان رشدی در خانواده ای به دنیا آمد که پدر، یک تاجر تحصیل کرده اهل کمبریج بود و مادر آموزگاری در بمبئی. او قبل از آن که به سن 14 سالگی برسد، برای حضور در مدرسه راگبی به انگلستان سفر کرد و همان جا در یک مدرسه خصوصی در بمبئی ثبت نام شد تا بعدها در در رشته تاریخ ادامه تحصیل دهد.
علاقه سلمان رشدی به ادبیات باعث شد تا بعد از فارغ التحصیلی، اولین کتاب خود را با عنوان گریموس منتشر کند اما این کتاب مورد استقبال مردم قرار نگرفت. شش سال بعد، سلمان رشدی دومین اثر خود را به نام بچههای نیمهشب منتشر کرد که بر خلاف اثر قبلی توجه محافل ادبی را جلب کرد و برنده جایزه بوکر شد. اما محبوبیت آثار سلمان رشدی خیلی زود با انتشار چهارمین کتابش به نام آیات شیطانی از بین رفت و اهانت به باورهای مذهبی مسلمانان، از او نویسنده بی تعهدی ساخت که حتی در زادگاهش هم حمایت نمی شد.
مبارزه و شهادت
مدتی بعد از انتشار حکم اعدام سلمان رشدی، رسانههاى خارجى تلاش کردند تا شایعه نادرست بخشودگی مشروط سلمان رشدی را سر زبان ها بیندازند. بر اساس این شایعات، در صورت توبه سلمان رشدی، حکم اعدام او لغو مىشد. اما امام خمینى(ره) در این باره فرمودند: «این موضوع صد در صد تکذیب مىگردد. سلمان رشدى اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال، تمامى همّ خود را به کار گیرد تا او را به دَرک واصل گرداند. اگر غیر مسلمانى از مکان او مطلع گردد و قدرت این را داشته باشد تا سریعتر از مسلمانان او را اعدام کند، بر مسلمانان واجب است آنچه را که در قبال این عمل مىخواهد به عنوان جایزه و یا مزد عمل به او بپردازند.»
در همان زمان، مصطفی مازح جوان انقلابی عضو حزبالله لبنان مقدمات اجرای حکم سلمان رشدی را فراهم کرد. او موفق شد خود را به محل اقامت سلمان رشدی در یکی از هتل های لندن برساند و در هتل مستقر شود. اما نیروهای امنیتی به او مشکوک شدند و اتاق را محاصره کردند تا در نهایت انفجار مواد منفجره ای که در اتاق بود منجر به شهادت او شود.
شهید مصطفی مازح در وصیت نامه اش خطاب به امام خمینی (ره) نوشته بود: «هیچ کس تو را تنها نخواهد گذاشت... فرمایشات تو را در هر زمان و مکان اجرا خواهیم کرد. شجاعت تو را به یاد جهانیان خواهیم آورد و در روز برگزاری نماز در قدس شریف...»
زندگی پنهانی
23 سال از صدور حکم ارتداد سلمان رشدی می گذرد و در تمام این سال ها او همچنان با محافظ و به شکل مخفیانه در مجامع عمومی حاضر می شود. با این حال، سلمان رشدی در آخرین مصاحبه خود با روزنامه آرتس اعلام کرده که آثار فتوای قتل اش هنوز به طور کامل از زندگی او پاک نشده است: «زمانی که (امام) خمینی علیه من فتوا داد، برای مدتی فکر کردم که همه چیز برایم تمام شده، مدتهای زیادی نمیتوانستم راحت زندگی کنم، به راحتی نمیتوانستم هرآنچه را که میخواهم بر زبان آورم، چون تحت تدابیر امنیتی خیلی شدید مخفیانه زندگی میکردم. مدت زمان زیادی از آن فتوا میگذرد و من هنوز زندهام، مردم فکر میکنند که فتوای من به فراموشی سپرده شده است، من دیگر نمیترسم و اکنون آنچه را که میخواهم به راحتی به زبان میآورم.»
این در شرایطی بود که سلمان رشدی همراه با محافظان دولتی و بدون حضور عکاسان در این مصاحبه شرکت کرده بود. مصاحبه ای که حتی محل انجام آن هم اعلام نشد!
ممنوعیت حضور غیرفیزیکی سلمان رشدی
وحشت سلمان رشدی از حضور در مجامع عمومی به همین جا ختم نمی شود. نفرت جهانی از این نویسنده مرتد آنقدر ماندگار است که او حتی از ظاهر شدن در ویدئو کنفرانس ها هم احساس امنیت نمی کند!
چند هفته قبل، وقتی مشاوران سلمان رشدی اعلام کردند که او قصد شرکت در جشنواره بین المللی ادبیات هند را دارد، تجمع های اعتراض آمیزی از سوی مسلمانان این کشور به راه افتاد. نتیجه این تجمعات لغو سفر سلمان رشدی به زادگاهش بود.
سازمان های اطلاعاتی در ایالت های مهاراشترا و راجستان هند اعلام کردند که گروهی در بمبئی در نظر دارند او را در جیپور به قتل برسانند و به همین دلیل سلمان رشدی تصمیم گرفت از طریق ویدئو کنفرانس در نشست های جشنواره حضور داشته باشد. اما این حضور غیرفیزیکی هم با مخالفت مسلمانان هندی رو به رو شد و صاحب مکان برگزاری این جشنواره اعلام کرد که عده ای از مخالفان سلمان رشدی به محل برگزاری مراسم وارد شده اند تا از پخش تصاویر او جلوگیری کنند. به این ترتیب نام سلمان رشدی از فهرست شرکت کنندگان در جشنواره خط خورد.
رسوایی های اخلاقی
شهرتی که سلمان رشدی به خاطر رفتارهای غیراخلاقی اش به دست آورده، کمتر از شهرت او بعد از انتشار کتاب آیات شیطانی نیست. سلمان رشدی که در 4 ازدواج پیشین خود هر بار یکی از مدل های جنجالی انگلستان را به عنوان همسر خود معرفی کرده، این بار یک رسوایی اخلاقی جدید به بار آورده که پای آن به فیس بوک هم رسیده است.
مدتی قبل، دیلی میل خبر داد که یکی از کاربران 30 سال فیس بوک به نام «دوراح رز» از روابط خود با سلمان رشدی پرده برداشته و پیام های مبتذلی را که رشدی برای او ارسال می کرده منتشر کرده است.
دوراح که شهرت اخلاقی خوبی ندارد، به دلیل افشای این رابطه از سوی سلمان رشدی تهدید شده و در ارتباط با رسانه ها از رشدی به عنوان فردی بی ادب که چندین بار نامه خشونت آمیز ارسال کرده یاد می کند.
کتاب آیات شیطانی بر خلاف آن چه گفته می شود، یک کتاب علمی و نظری نیست؛ بلکه داستانی است بلند در 9 فصل که شخصیتهای آن را حضرت رسول اکرم (صلوات الله علیه)، همسرانش و صحابی شناخته شده اش و حضرت جبرئیل (فرشته وحی) تشکیل می دهند.
در طول این رمان تمامی این شخصیت ها، العیاذ بالله افرادی فاسد و گرفتار انحرافات اخلاقی معرفی می شوند و انواع تحقیر و اهانت های عجیب و غریب نسبت به آنان انجام می گیرد. پرداختن بیشتر به محتوای کتاب جز جریحه دار کردن قلوب پاک مسلمین نتیجه ای نخواهد داشت.
سلمان رشدی که امروز اواخر دهه پنجاه عمر خود را می گذراند در یکی از آخرین کتابهای خود، به فلاکت و ذلت 10 ساله پس از انتشار کتاب «آیات شیطانی» اشاره می کند. وی در کتاب خود با اشاره به مجروحیت مترجم ایتالیایی کتابش توسط مسلمانان ایتالیایی تا سر حد مرگ و به هلاکت رسیدن مترجم ژاپنی آیات شیطانی بر اثر حمله مسلمانان ژاپنی، از روز ترور ناشر نروژی کتابش به این شکل یاد می کند: «روزی که ناشر نروژی مورد اصابت گلوله قرار گرفت یکی از بدترین روزهای عمر من است.» او در آن ایام تنها طی 20 روز 13 بار محل خواب خود را تغییر داد. چنان فضای جهنمی بر زندگی او حاکم گردید که همسرش از وی جدا شد و در مطبوعات وی را «فردی بزدل» نامیدند. تنها دو سال پس از صدور حکم اعدام بود که سلمان رشدی جرأت سفر به خارج انگلستان را پیدا کرد و با یک هواپیمای جنگی در سال 1991 میلادی برای سخنرانی به دانشگاه کلمبیا در آمریکا رفت و برگشت. محافظت از او پس از صدور حکم حضرت امام بر عهده «اسکاتلند یارد» (پلیس انگلیس) قرار گرفت. هزینه های محافظت از او در سال بین یک تا 10 میلیون پوند تخمین زده می شود؛ در حدی که یکبار شاهزاده چارلز (ولیعهد انگلستان) اعلام کرد: «سلمان رشدی سرباری پر خرج برای مالیات دهندگان انگلیسی است.» همچنین شرکت هواپیمایی «بریتیش ایر ویز» حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال 1998 ممنوع اعلام کرده و شرکت هواپیمایی «ایرکانادا» چند سال پیش سفر رشدی را با پروازهای خود غیرممکن اعلام نمود.
سلمان رشدی با وجود خشم جهان اسلام علیه خود، از تجدید چاپ کتاب کفرآمیز خود صرف نظر نکرد و زمانی که انگلستان حاضر به چاپ ارزان قیمت این کتاب (بدون جلد گالینگور و با کاغذ کاهی) نشد، آن را به آمریکا برد و به صورت ارزان قیمت (برای سهولت خرید عمومی آن) به چاپ رساند.
]در سالهای اخیر، سلمان رشدی در آمریکا زندگی می کند و توسط دولت آمریکا محافظت می شود. سال گذشته وی به ریاست انجمن قلم آمریکا رسید. امپراطوری رسانه ای غرب بارها اعلام کرد که حکم اعدام این نویسنده از طرف ایران پس گرفته شده است که هر بار با واکنش سریع رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای این مسأله تکذیب گردید و اعلام شد که حکم یک مرجع قابل نقض نمی باشد و حتی پس از مرگ او نیز بر همه مسلمانان لازم الاجرا است. آخرین بار نیز در پیام رهبر معظم انقلاب به حجاج بیت الله الحرام در سال 1383 بر مهدورالدم بودن سلمان رشدی و لازم القتل بودن او تأکید شد.
مادر هرزه و مسلمان آزار
«وانیتا» دختری بود از اهالی هندوستان.کارش همنوایی با نوازندگان موسیقی و رقص و پایکوبی برای تماشاچیان بود.کاردیگروانیتا علاوه برمطربی اهانت به مسلمانان نیز بود.
وانیتا بابت هتاکی و ازار و اذیت مسلمانان از فرماندار شهر بمبئی پول می گرفت.زمانی که هندوستان مستعمره ی انگلستان بود"لرد ویلیام " فرماندار شهر بود.او با دیدن وانیتاعاشقش شده و او را دعوت به کاخ خود کرد.وانیتا سوار بر کالسکه وارد قصر شد و دیگر بیرون نیامد.
بعد از مدتی لرد را به انگلستان فرا خواندند واو به خاطر اینکه پدر همسرش مرد با نفوذی بود نمی توانست وانیتا را با خودش ببرد. وانیتا در هندوستان ماند و زمانی که در بیمارستان فرزند خود را به دنیا اورد مرد.
یکی از دوستان وانیتا بچه رادرمسجدمسلمانان رها کرد.مردی به نام "صفدر"به قصد اینکه این کودک را مسلمان بار بیاورد او را به خانه برد و بزرگ کرد.او نام کودک را "سلمان" گذاشت.
شرارت دوران نوجوانی
سلمان پسری سیزده ساله بود.پدر خوانده اش به خاطر شرارت های او سیزده باراز سوی پلیس احضار شد.در همین ایام همسر لرد ویلیام درگذشت و چون او فرزندی نداشت لرد به یاد فرزند وانیتا افتاد.سلمان بعد از اینکه فهمید پسر یک انگلیسی است خوشحال شد و به انگلستان رفت.
جوانی و همجنس بازی
او در پانسیون" مادام روزا" درس می خواند .در انجا باپسری به نام "عمر" از مصر اشنا شد.سلمان و عمر به اندازه ای به هم علاقه مند شدند که تصمیم گرفتند با هم ازدواج کنند،ولی هیچ راهی برای این کار در هیچ یک از ادیان وایین ها پیدا نکردند.مادام روزا وقتی فهمید به پدر عمر اطلاع داد. پدر عمر که یک ژنرال مصری بود بعد شنیدن این مطلب عمر را به مصر برد و او هم خودسوزی کرد.سلمان که به خاطرمرگ عمربسیار ناراحت شده بود تصمیم گرفت به همه ی ادیان و مذاهب و عقاید دهن کجی کند.
نخستین کتاب او"گریموس"بود.او در این کتاب به نوعی به عقاید مردم هندوستان هتاکی کرده بود.او در در سن 27 سالگی با یک دختر انگلیسی ازدواج کرد و بعد از 11 سال از او جدا شد. کتاب دیگرش رابه نام"بچه های نیمه شب" برای زیر سوال بردن مبارزات استقلال طلبانه ی مردم هند نوشت.
رمان "شرم" او کتابی است که نهضت و فرهنگ اسلامی و بومی این منطقه را مورد حمله قرارداده است.
کتاب چهارم او"یوزپلنگ" نام داشت که بازدوبندسیاسی وتقابل با اعتقاد های مردم نیکاراگوئه نگاشته شد.
در نهایت سلمان در سن 41سالگی کتاب "ایات شیطانی" را نوشت.رشدی در این کتاب مدعی شد که وحی الهی بر حضرت محمد(صلی الله علیه واله) حقیقت نداشته وپیامبربه جعل ان پرداخته است.او در این کتاب حضرت جبرائیل و اصحاب با وفای پیامبر(صلی الله علیه واله) و حقیقت نبوت را نیز مورد استهزا وتوهین قرارمی دهد.
رشدی برای حق التالیف این کتاب 580 هزار پوند دریافت کرد.
نوشتار شیطانی از قبل برنامه ریزی شده
پیش از نگارش این کتاب جلسه ای با حضور سلمان رشدی برگزار شد.تصمیم گرفته بودند تا حرکتی بر ضد باورهای اسلامی انجام دهند ومی گفتند:"دیگر زمانی نیست که با لشکر کشی،مرزها را درنوردید باید اکنون با قلم به مبارزه رفت.ناپلئون اگر قلم داشت ،شمشیر به کار نمی برد."
صهیونیسم عامل اصلی انتشار کتاب شیطان
روزنامه ی "ساندی تایمز" که در مالکیت یهودی و صهیونیست معروف، "رابرت مردوخ" است،درباره ی ان نوشت:"قطعه ی هنری بسیار زیبایی است که در قالب رمان نوشته شده و بیش از هر کار دیگری در این روزها ایده ال تلقی می شود."
حمایت گسترده ی تبلیغاتی ومالی صهیونیسم از رشدی، نکته ی قابل تاملی است که پرده از اهداف و مقاصد او برمی دارد. دولت صهیونیست امادگی خود را برای اعطای پناهندگی به سلمان رشدی اعلام کرده و خواهان انتشار کتاب او به تمام زبانها است. سلمان رشدی که بود و چه کرد؟
در آستانه پیروزی انقلاب کشورمان و در آستانه روزهایی که پر از شور و هیجان سرنگونی رژیم نوکر مآب شاه و دورانیکه با هماهنگی شگفت آور میلیونها ایرانی و رهبری چون امام خمینی حکومتی ساقط شد که از طرف غرب و بویژه آمریکا هر گونه جنایتی که مانع از شکل گیری انقلاب کشورمان باشد بر علیه مردم رنجدیده و توهین شده کشورمان صورت میگرفت .
در آن روزها کافی بود امام خمینی سخنی ایراد کنند و از مردم خواسته ای داشته باشند و این خیل عظیم زن و مرد بودند که جان بر کف نظرات و خواسته های امام را به اجرا در میاوردند .
مگر نه اینکه نظر و دستور رهبر دینی در آیین اسلام و در مذهب شیعه نجات بخش برای هر جامعه ایست اما چرا حکم رهبری چون امام خمینی باید بیست سال بر زمین بماند و عواقبی را دچار ملتهای مسلمان کند مانند توهینهای گسترده و تسلسل وار رسانه ها ی غرب علیه آیین اسلام .
این حکم امام است که 20 سال بدلیل غفلت و کوتاهی ما بر زمین ماند و خفتهایی را نصیب ما کرد همچون ساخت فیلمهای توهین آمیز به اسلام و کاریکاتورهای اهانت آمیز تسلسل وار :
"
« بسمه تعالی"
انا لله و انا الیه راجعون
به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مؤلف کتاب «آیات شطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است ان شاء الله. ضمناَ اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
روح الله الموسوی الخمینی
"29 بهمن 1367/ 11 رجب 1409 "»