سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیعه و شبهات اهل سنت2

 

اگر مراد رسول خدا (ص) از حدیث غدیر ، ولایت امیر مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقیفه به آن احتجاج نشد؟

2 . تمام وقایع سقیفه نقل نشده است :

بی‌تردید کسی نمی تواند به صورت قطعی ادعا کند که حتماً در سقیفه به حدیث غدیر احتجاج نشده است ؛ زیرا در طول این چهارده قرن علمای سنی تمام تلاش خود را وقف این مسأله کرده‌اند که آثار ولایت اهل بیت علیهم السلام را از کتاب‌های سنی حذف نمایند . و نیز این مسأله ثابت است که نقل مشاجرات صحابه از گناهان نابخشودنی در مذهب سنی است ؛ به طوری که برخی از آن‌ها ادعای اجماع کرده‌اند که واجب است تمام آن‌چه در باره مشاجرات صحابه نقل شده حذف شود . ما به چند اعتراف از علمای سنی در این باره بسنده می‌کنیم :

احمد بن حنبل معتقد است که اگر کسی مشاجرات و درگیری‌های صحابه را نقل کند ، باید توسط حاکم وقت مجازات شود و اگر توبه نکرد باید آن قدر در زندان بماند تا بمیرد . أبو یعلی در طبقات الحنابله می‌نویسد :

ومن الحجة الواضحة الثابتة البینة المعروفة ذکر محاسن أصحاب رسول الله کلهم أجمعین والکف عن ذکر مساویهم والخلاف الذی شجر بینهم ... .

لا یجوز لأحد أن یذکر شیئا من مساویهم ولا یطعن على أحد منهم بعیب ولا بنقص فمن فعل ذلک فقد وجب على السلطان تأدیبه وعقوبته لیس له أن یعفو عنه بل یعاقبه ویستتیبه فإن تاب قبل منه وإن ثبت عاد علیه بالعقوبة وخلده الحبس حتى یموت أو یتراجع.

طبقات الحنابلة ، محمد بن أبی یعلى أبو الحسین (متوفای521 هـ) ج 1 ، ص 30 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محمد حامد الفقی .

نقل کردن خوبی های همه اصحاب رسول خدا و پرهیز از نقل بدی های ایشان و درگیری های ایشان با دلیل واضح و آشکار ، ثابت شده است ...

جایز نیست کسی چیزی از بدی های ایشان را نقل کرده و یا بر کسی از ایشان عیب و نقصی بگیرد ؛ و اگر کسی چنین کرد ، بر سلطان لازم است که او را تادیب و عقوبت کرده و حق بخشیدن وی را ندارد ؛ بلکه باید او را شکنجه کرده توبه دهند ؛ که اگر توبه کرد از وی پذیرفته می شود ؛ اما اگر قبول نکرد دوباره باید او را شکنجه کرده و حبس ابد نمایند ، تا اینکه بمیرد ؛ مگر آنکه از نظر خویش برگردد .

و ابن تیمیه حرّانی کتمان مشاجرات صحابه را از مذهب اهل سنت می‌داند :

کان من مذاهب أهل السنة الإمساک عما شجر بین الصحابة .

منهاج السنة النبویة ، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس (متوفای728 هـ) ج 4 ، ص 448 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم .

پرهیز از نقل درگیری های بین صحابه از مذهب اهل سنت بوده است

و از همه مهمتر این که محمد بن عبد الوهاب سکوت در برابر مشاجرات صحابه را اجماع اهل سنت دانسته و کسی را در مذمت معاویه چیزی بگوید ، از این اجماع و در نتیجه از اهل سنت خارج می‌داند .

وأجمع أهل السنة على السکوت عما شَجَر بین الصحابة رضی الله عنهم . ولا یقال فیهم إلا الحسنى . فمن تکلم فی معاویة أو غیره من الصحابة فقد خرج عن الإجماع .

مختصر السیرة ، محمد بن عبد الوهاب (متوفای1206 هـ) ج 1 ، ص 322 ، ناشر : مطابع الریاض - الریاض ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد العزیز بن زید الرومی ، د . محمد بلتاجی ، د . سید حجاب .

اجماع اهل سنت است که باید از نقل درگیری های بین صحابه سکوت کرده و در مورد ایشان جز خوبی نگفت ؛ به همین سبب اگر کسی در مورد معاویه یا شخص دیگری سخنی بگوید از این اجماع خارج است !!!

حال با در نظر گرفتن این سانسور شدید ، آیا توقع بی‌جایی نیست که انتظار داشته باشیم  اهل سنت تمام وقایع سقیفه را نقل و چیزی‌هایی را بنویسند که خلاف اعتقادات آن‌ها باشد ؟!

پس از کجا معلوم که در سقیفه به حدیث غدیر نیز احتجاج شده باشد ؛ اما  توسط علمای امانت دار سنی محو شده باشد ؟!

3 . طرح غدیر ، مخالف فلسفه تشکیل سقیفه :

با توجه به آن چه در باره حاضرین در مدینه در زمان رحلت رسول گرامی اسلام و شرکت کنندگان در سقیفه و نیز انگیزه جمع شدن انصار گفتیم ، روشن می شود که انصار و مهاجرین ، در سقیفه جمع شده بودند که شخصی از قوم و قبیله آن‌ها به خلافت برسد ؛ بنابراین طرح غدیر مخالف فلسفه حضور آنان در سقیفه بود و اصل اجتماع آنان را زیر سؤال می‌برد . اگر آن‌ها می‌خواستند بحث غدیر را پیش بکشند‌ ، هرگز در سقیفه جمع نمی‌شدند .

3 . هیچ یک از یاران امیر مؤمنان علیه السلام در سقیفه حضور نداشتند :

امیر مؤمنان علیه السلام و هیچ یک از بنی هاشم و نیز کسانی که از یاران خاص آن حضرت به حساب می‌آمدند ، در سقیفه حضور نداشتند ؛ بلکه یا در جیش اسامه و یا به همراه امیر مؤمنان علیه السلام مشغول غسل و کفن رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند . وقتی هیچ یک از آن‌ها حضور نداشته‌اند چگونه می‌توانسته‌اند که به حدیث غدیر احتجاج نمایند ؟

4 . احتجاج به حدیث غدیر بعد از سقیفه :

وقتی امیر مومنان و گروه معدودی از اصحاب با ایمان ، جسم رسول خدا صلی الله علیه وآله را به خاک سپردند ، و سایر اصحاب که در لشکرگاه اسامه بودند به مدینه بازگشتند ، در این هنگام بود که احتجاجات به حدیث غدیر شروع شد . ما به چند نمونه اشاره می‌کنیم :

الف : انصار می‌گفتند : جز با علی (ع) با کسی دیگر بیعت نمی‌کنیم :

طبق برخی از روایات ، بسیاری از مردم در همان سقیفه تأکید می‌کردند که جز با امیر مؤمنان علیه السلام با کس دیگری بیعت نخواهند کرد ؛ ولی پیش دستی عمر باعث شد که مردم در برابر یک عمل انجام شده قرار بگیرند .

طبری در تاریخش می‌نویسد :

فبایعه عمر وبایعه الناس فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبایع إلا علیا .

تاریخ الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر الطبری (متوفای310 هـ) ج 2 ، ص 233 ، ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت .

پس از آنکه که عمر با ابوبکر بیعت کرد و گروهی از مردم نیز با او بیعت کردند ، انصار و یا گروهی از ایشان گفتند : تنها با علی بیعت می کنیم !!!

و ابن أثیر می‌نویسد :

لما توفی رسول الله اجتمع الأنصار فی سقیفة بنی ساعدة لیبایعوا سعد بن عبادة فبلغ ذلک أبا بکر فأتاهم ومعه عمر وأبو عبیدة بن الجراح فقال ما هذا فقالوا منا أمیر ومنکم أمیر فقال أبو بکر منا الأمراء ومنکم الوزراء ثم قال أبو بکر قد رضیت لکم أحد هذین الرجلین عمر وأبا عبیدة أمین هذه الأمة فقال عمر أیکم یطیب نفسا أن یخلف قدمین قدمهما النبی فبایعه عمر وبایعه الناس .

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبایع إلا علیا قال وتخلف علی وبنو هاشم والزبیر وطلحة عن البیعة وقال الزبیر لا أغمد سیفا حتى یبایع علی فقال عمر خذوا سیفه واضربوا به الحجر ثم أتاهم عمر فأخذهم للبیعة .

الکامل فی التاریخ ، أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی (متوفای630هـ) ج 2 ، ص 189 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقیق : عبد الله القاضی .

وقتی رسول خدا (ص) از دنیا رفتند انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا با سعد بن عبادة بیعت کنند ؛ این خبر به ابوبکر رسید و به همراه عمر و ابوعبیده جراح به نزد ایشان آمد و گفت : چه خبر است ؟

در پاسخ گفتند : یکی از ما امیر باشد و یکی از شما .

ابوبکر گفت : امیر از ما باشد و وزیر از شما .

و سپس ابوبکر گفت : من قبول می کنم که یکی از این دو نفر ، عمر و ابوعبیده امین این امت خلیفه شما شود .

عمر گفت : چه کسی می تواند کسی  را که رسول خدا (ص) آن ها را مقدم کرده است خلیفه نکند ؟ عمر با او بیعت کرده و مردم نیز بیعت کردند .

پس از آن انصار یا گروهی از انصار گفتند : تنها با علی بیعت می کنیم و علی و بنی هاشم و زبیر و طلحه از بیعت امتناع کردند .

زبیر گفت : شمشیر خود را در غلاف نمی گذارم تا اینکه با علی بیعت شود .

عمر گفت : شمشیر او را بگیرید و آن را به سنگ بزنید (تا بشکند) ؛ سپس عمر به نزد ایشان آمد تا ایشان را به زور برای بیعت ببرد .

یعقوبی نیز در تاریخش می‌نویسد :

وجاء البراء بن عازب فضرب الباب على بنی هاشم وقال یا معشر بنی هاشم بویع أبو بکر فقال بعضهم ما کان المسلمون یحدثون حدثا نغیب عنه ونحن أولى بمحمد فقال العباس فعلوها ورب الکعبة .

وکان المهاجرون والأنصار لا یشکون فی علی فلما خرجوا من الدار قام الفضل بن العباس وکان لسان قریش فقال یا معشر قریش إنه ما حقت لکم الخلافة بالتمویه ونحن أهلها دونکم وصاحبنا أولى بها منکم .

وقام عتبة بن أبی لهب فقال :

ما کنت أحسب أن الأمر منصرف       عن هاشم ثم منها عن أبی الحسن

عن أول الناس إیمانا وسابقة           وأعلم الناس بالقرآن والسنن

وآخر الناس عهدا بالنبی ومن          جبریل عون له فی الغسل والکفن

من فیه ما فیهم لا یمترون به           ولیس فی القوم ما فیه من الحسن 

تاریخ الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح الیعقوبی (متوفای292 هـ) ج 2 ، ص 124 ، ناشر : دار صادر – بیروت .

براء بن عازب به درب خانه بنی هاشم آمد و گفت : ای گروه بنی هاشم ؛ با ابوبکر بیعت کرده اند ! عده ای از ایشان گفتند : مسلمانان بدون ما که از بستگان پیامبر هستیم کاری انجام نمی دهند !

عباس (که به یاد سخنان رسول خدا در مورد غصب حق امیر مومنان افتاده بود) گفت : قسم به پروردگار کعبه که این کار انجام شده است !

مهاجر و انصار شک نداشتند که خلافت باید به علی برسد ؛ وقتی که از خانه های خویش بیرون آمدند فضل بن عباس که سخنور قریش بود گفت : ای قریشیان ، سزاوار شما نیست که با نیرنگ خلافت را به دست آورید ، با این که ما شایسته خلافت هستیم و صاحب ما (علی) از شما به این کار سزاوار تر است .

و عتبة بن ابی لهب ایستاده و گفت :

گمان نمی کردم که کار از بنی هاشم و از ابو الحسن (امیر مومنان) گرفته شود

از کسی که اولین مسلمان است و پیشتاز و دانا ترین مردم به قرآن و سنت ها .

و آخرین کسی که از پیامبر جدا شد و کسی که جبریل در غسل و کفن (پیامبر) او را یاری کرد.

کسی که خصوصیات او (علی) را داشته باشد کسی به (سزاواری او برای خلافت) شک نمی‌کند و در میان این قوم نیکی های او نیست .

ب : استدلال فاطمه زهرا سلام الله علیها به حدیث غدیر :

درست است که در سقیفه کسی از یاران امیر مؤمنان علیه السلام حاضر نبود که به حدیث غدیر احتجاج کند و بیعت آن‌ها را در  غدیر به یاد مردم بیندازد ، اما بعد از سقیفه در موارد بسیاری ، یاران ‌آن حضرت احتجاج کردند ؛ از جمله فاطمه زهرا سلام الله علیها زمانی که حق امیر المؤمنین علیه السلام و خودش را غصب شده دید ، در مسجد رسول خدا آمد و به حدیث غدیر استناد کرد .

محمد بن عمر اصفهانی از بزرگان اهل سنت است ؛ چنانچه ابن کثیر سلفی در البدایة والنهایة در باره او می‌گوید :

الحافظ الکبیر أبو موسى المدینی محمد بن عمر بن محمد الأصبهانی الحافظ الموسوى المدینی أحد حفاظ الدنیا الرحالین الجوالین له مصنفات عدیدة وشرح أحادیث کثیرة رحمه الله .

البدایة والنهایة ، إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء (متوفای774 هـ)‌ ، ج 12 ، ص 318 ، ناشر : مکتبة المعارف – بیروت .

حافظ بزرگ ابوموسی مدینی یکی از حافظان دنیا (کسانی که بیش از صد هزار روایـت حفظ هستند) و کسانی که در راه طلب علم سفرهای بسیار داشته است ؛ وی کتاب های بسیار و شروح بسیار بر روایات دارد ، خدا او را رحمت کند .

وی در نزهة المجالس می‌نویسد :

حدثتنا فاطمة بنت علی بن موسى الرضى حدثتنی فاطمة وزینب وأم کلثوم بنات موسى بن جعفر قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق قالت حدثتنی فاطمة بنت محمد بن علی حدثتنی فاطمة بنت علی بن الحسین حدثتنی فاطمة وسکینة ابنتا الحسین بن علی عن أم کلثوم بنت فاطمة بنت رسول الله (ص) عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه وسلم قالت : أنسیتم قول رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم غدیر خم من کنت مولاه فعلی مولاه وقوله علیه السلام لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسى علیهما السلام) متفق علیه .

وهذا الحدیث مسلسل من وجه آخر وهو أن کل واحده من الفواطم تروى عن عمة لها .

نزهة الحفاظ ، محمد بن عمر الأصبهانی المدینی أبو موسى (متوفای581هـ) ج 1 ، ص 102 ، ناشر : مؤسسة الکتب الثقافیة - بیروت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرضى محمد عبد المحسن .

... از فاطمه دختر رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمودند : آیا کلام رسول خدا (ص) در روز غدیر خم را که فرمودند :« هر کس من مولای اویم علی مولای اوست » را فراموش کرده‌اید ؟  و نیز سخن ایشان را که به علی گفته اند : تو نسبت به من مانند جایگاه هارون از موسی است ...

و همین روایت را علامه شمس الدین جزری در أسنی المطالب نقل می کند و برای آن اسنادی دیگر نقل می کند :

أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب کرم الله وجهه ، الإمام الحافظ أبی الخیر شمس الدین محمد بن محمد الجزری الشافعی (متوفای 833هـ) ، ص50 ـ 51 ، تقدیم ، تحقیق و تعلیق :‌ الدکتور محمد هادی الأمینی ، ناشر : مکتبة الإمام امیر المؤمنین (ع) العامة ، اصفهان ـ ایران .

5 . استدلال به حدیث غدیر در کتاب‌های شیعه :

همان طور که گفته شد ، نباید انتظار داشته باشیم که تمام حقائق در کتاب‌های اهل سنت یافت شود ؛ زیرا تمام تلاش آن‌ها این بوده است که آثار ولایت امیر مؤمنان علیه السلام را محو نمایند ؛ هرچند که گوشه‌های از حقائق از زبان برخی از انصار و صدیقه شهیده در کتاب‌های آن‌ها نیز یافت شد . حال در این جا فقط به یک روایت از کتاب‌های شیعه در این باره بسنده می‌کنیم .

سلیم بن قیس هلالی که از یاران وفادار امیر مؤمنان علیه السلام بوده در کتابش ، قضیه استدلال یاران امیر المؤمنین و اعتراض آن‌ها را به سران سقیفه این گونه بیان می‌کند :

دفاع بریده از امیر مؤمنان علیه السلام :

فَقَامَ بُرَیْدَةُ فَقَالَ یَا عُمَرُ أَلَسْتُمَا اللَّذَیْنِ قَالَ لَکُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله انْطَلِقَا إِلَى عَلِیٍّ فَسَلِّمَا عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقُلْتُمَا أَعَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَأَمْرِ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَدْ کَانَ ذَلِکَ یَا بُرَیْدَةُ وَلَکِنَّکَ غِبْتَ وَشَهِدْنَا وَالْأَمْرُ یَحْدُثُ بَعْدَهُ الْأَمْرُ فَقَالَ عُمَرُ وَمَا أَنْتَ وَهَذَا یَا بُرَیْدَةُ- وَمَا یُدْخِلُکَ فِی هَذَا فَقَالَ بُرَیْدَةُ وَاللَّهِ لَا سَکَنْتُ فِی بَلْدَةٍ أَنْتُمْ فِیهَا أُمَرَاءُ فَأَمَرَ بِهِ عُمَرُ فَضُرِبَ وَ أُخْرِجَ .

بریده برخاست و گفت : اى عمر ! آیا شما آن دو نفر نیستید که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به شما گفت :

 «نزد على بروید و به عنوان امیر المؤمنین بر او سلام کنید»، و شما دو نفر گفتید : آیا این از دستور خدا و دستور پیامبرش است ؟ و آن حضرت فرمود : آرى .

ابو بکر گفت : اى بریده ! این جریان درست است ؛ ولى تو غایب شدى و ما حاضر بودیم ، و بعد از هر مسأله‏اى مسأله دیگرى پیش مى‏آید ! عمر گفت : اى بریده ! تو را به این موضوع چه کار است ؟ و چرا در این مسأله دخالت مى‏کنى ؟ ! بریده گفت : « بخدا قسم در شهرى که شما در آن حکمران باشید سکونت نخواهم کرد».

عمر دستور داد او را زدند و بیرون کردند!

دفاع سلمان از حق غصب شده امیر مؤمنان علیه السلام :

ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ فَقَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ اتَّقِ اللَّهَ وَقُمْ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ یَأْکُلُوا بِهِ رَغَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا یَخْتَلِفْ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ سَیْفَانِ فَلَمْ یُجِبْهُ أَبُو بَکْرٍ فَأَعَادَ سَلْمَانُ [فَقَالَ‏] مِثْلَهَا فَانْتَهَرَهُ عُمَرُ وَقَالَ مَا لَکَ وَ لِهَذَا الْأَمْرِ وَمَا یُدْخِلُکَ فِیمَا هَاهُنَا فَقَالَ مَهْلًا یَا عُمَرُ قُمْ یَا أَبَا بَکْرٍ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ یَأْکُلُوا بِهِ وَاللَّهِ خُضْراً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَإِنْ أَبَیْتُمْ لَتَحْلُبُنَّ بِهِ دَماً وَلَیَطْمَعَنَّ فِیهِ الطُّلَقَاءُ وَالطُّرَدَاءُ وَالْمُنَافِقُونَ وَاللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّی أَدْفَعُ ضَیْماً أَوْ أُعِزُّ لِلَّهِ دِیناً لَوَضَعْتُ سَیْفِی عَلَى‏ عَاتِقِی ثُمَّ ضَرَبْتُ بِهِ قُدُماً أَتَثِبُونَ عَلَى وَصِیِّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَأَبْشِرُوا بِالْبَلَاءِ وَاقْنَطُوا مِنَ الرَّخَاءِ .

سپس سلمان برخاست و گفت : « اى ابو بکر، از خدا بترس و از این جایى که نشسته‏اى برخیز ، و آن را براى اهلش واگذار که تا روز قیامت به گوارائى از آن استفاده کنند ، و دو شمشیر بر سر این امت اختلاف نکنند » .

ابو بکر به او پاسخى نداد . سلمان دو باره همان سخن را تکرار کرد . عمر او را کنار زد و گفت : تو را با این مسأله چکار است ؟ و چرا در مسأله‏اى که در اینجا جریان دارد خود را داخل مى‏کنى ؟

سلمان گفت : اى عمر آرام بگیر ! اى ابو بکر ! از این جایى که نشسته‏اى برخیز و آن را براى اهلش واگذار تا به خدا قسم به خوشى تا روز قیامت از آن استفاده کنند . و اگر قبول نکنید از همین طریق خون خواهید دوشید و آزادشدگان و طردشدگان و منافقین در خلافت طمع خواهند کرد.

بخدا قسم ! اگر من مى‏دانستم که مى‏توانم ظلمى را دفع کنم یا دین را براى خداوند عزّت دهم شمشیرم را بر دوش مى‏گذاردم و با شجاعت با آن‏ مى‏زدم . آیا بر جانشین پیامبر خدا حمله مى‏کنید ؟! بشارت باد شما را بر بلا و از آسایش ناامید باشید .

دفاع ابوذر و مقداد :

ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَعَمَّارٌ فَقَالُوا لِعَلِیٍّ علیه السلام مَا تَأْمُرُ وَاللَّهِ إِنْ أَمَرْتَنَا لَنَضْرِبَنَّ بِالسَّیْفِ حَتَّى نُقْتَلَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام کُفُّوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَاذْکُرُوا عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَمَا أَوْصَاکُمْ بِهِ فَکَفُّوا

فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِی بَکْرٍ وَهُوَ جَالِسٌ فَوْقَ الْمِنْبَرِ مَا یُجْلِسُکَ فَوْقَ الْمِنْبَرِ وَهَذَا جَالِسٌ مُحَارِبٌ لَا یَقُومُ [فِینَا] فَیُبَایِعَکَ أَوَ تَأْمُرُ بِهِ فَیُضْرَبَ عُنُقُهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ علیهما السلام قَائِمَانِ عَلَى رَأْسِ عَلِیٍّ علیه السلام فَلَمَّا سَمِعَا مَقَالَةَ عُمَرَ بَکَیَا وَرَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا یَا جَدَّاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَضَمَّهُمَا عَلِیٌّ إِلَى صَدْرِهِ وَقَالَ لَا تَبْکِیَا فَوَ اللَّهِ لَا یَقْدِرَانِ عَلَى قَتْلِ أَبِیکُمَا هُمَا [أَقَلُّ وَ] أَذَلُّ وَأَدْخَرُ مِنْ ذَلِکَ .

سپس ابو ذر و مقداد و عمار بپا خاستند و به على علیه السّلام عرض کردند : « چه دستور مى‏دهى ؟ به خدا قسم اگر امر کنى آن قدر شمشیر مى‏زنیم تا کشته شویم » .

حضرت فرمود : « خدا شما را رحمت کند ، دست نگهدارید و پیمان پیامبر و آنچه شما را بدان وصیّت کرده به یاد بیاورید » . آنان هم دست نگه داشتند .

سپس در حالى که ابو بکر بر منبر نشسته بود عمر به او گفت : چطور بالاى منبر نشسته‏اى در حالى که این (مرد) نشسته و با تو روى جنگ دارد و بر نمى‏خیزد در بین ما با تو بیعت کند ؟ آیا دستور نمى‏دهى گردنش زده شود ؟!

 این در حالى بود که امام حسن و امام حسین علیهما السّلام بالاى سر امیر المؤمنین علیه السّلام ایستاده بودند . وقتى سخن عمر را شنیدند گریه کردند و صداى خود را بلند کردند که : « یا جدّاه ! یا رسول اللَّه ! » .

امیر المؤمنین علیه السّلام آن دو را به سینه چسبانید و فرمود : گریه نکنید ، به خدا قسم بر کشتن پدرتان قادر نیستند . این دو کمتر و ذلیل‏تر و کوچکتر از آن هستند.

دفاع ام ایمن از امیر مؤمنان علیه السلام :

وَأَقْبَلَتْ أُمُّ أَیْمَنَ النُّوبِیَّةُ حَاضِنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه السلام وَأُمُّ سَلَمَةَ فَقَالَتَا یَا عَتِیقُ مَا أَسْرَعَ مَا أَبْدَیْتُمْ حَسَدَکُمْ لِآلِ مُحَمَّدٍ فَأَمَرَ بِهِمَا عُمَرُ أَنْ تُخْرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَقَالَ مَا لَنَا وَلِلنِّسَاءِ .

ام ایمن نوبیّه - که در کودکى پرستار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بوده - و نیز امّ سلمه پیش آمده و گفت : اى عتیق ! چه زود حسد خود را نسبت به آل محمّد علیهم السّلام آشکار ساختید » .

عمر دستور داد آن دو را از مسجد خارج کنند و گفت : « ما را با زنان چه کار است » !

کتاب سلیم بن قیس الهلالی (متوفای 80 هـ) ص 866 ـ 867 ، ناشر : هادى‏ ـ قم‏ ، اول ، 1405 هـ .

 

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

 



[ سه شنبه 91/9/14 ] [ 11:18 عصر ] [ جلال ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه