ارتش پس از شهریور 1320
دانشآموزان مدارس نظام در دوره رضاشاه، که اغلب از دو طبقه متضاد ثروتمند و فقیر بودند، شکاف طبقاتی را به نحو فزایندهای حس میکردند؛ درواقع تجزیه ایشان به دو گروه عدمی و غیرعدمی (بیبضاعت و بابضاعت) موجب شده بود گرایشاتی در هر گروه به وجود آید. از این رو پس از شهریور 1320 و در فضای باز سیاسی بهوجود آمده، علاوه بر اینکه عدهای از عدمیها با ورود به دانشکده افسری به شاخه نظامی حزب توده پیوستند، کسانی از غیرعدمیها نیز، همانند غلامحسین بیگدلی، به سبب وجود تفاوت طبقاتی در دبیرستان نظام، وارد شاخه نظامی حزب توده گشتند؛ همچنین عدهای از عدمیها، به منظور خروج از آن وضعیت، به رژیم حاکم نزدیک شدند و نوکر او گردیدند؛ کسانی چون سپهبد ناصر مقدم (رئیس ساواک) و سپهبد هاشمینژاد[71] (فرمانده سابق گارد شاهنشاهی).
سرانجام حوادث شهریور 1320?ش موج وسیعی از نارضایتی را نسبت به رضاشاه و تمامی صاحبمنصبان ارتش بهوجود آورد؛ اگرچه هریک از ایشان، یعنی شاه و صاحبمنصبان، سعی میکردند طرف مقابل را متهم نمایند، اینگونه منحرف کردن اذهان عمومی، از مساله اصلی، یعنی نارضایتی از بیکفایتی ارتش قدرقدرت رضاشاهی، که در این دوران فقط مشغول سرکوب داخلی بود، نمیکاست. ناخشنودی از رضاشاه و صاحبمنصبان ارتش در درون و برون ارتش انعکاس یافت؛ نارضایتی مردم از نیروی زمینی، در معابر عمومی، با مقایسه رفتار آنها با نیروی دریایی آشکار میشود؛ مردم به واسطه مقاومت نیروی دریایی رفتار بالنسبه محترمانهتری با افسران نیروی دریایی داشتند.[72]
اما زمینههای ناخشنودی نظامیان جوان نسبت به عملکرد صاحبمنصبان و امرای ارتش، زمانی گسترش یافت که ایشان در کمال ناباوری، پوشالیبودن ارتش و وعدههای آن را دریافتند. سراسر خاطرات این نظامیان آکنده از نوعی خشم همراه یأس و سرخوردگی است.[73]
بدینترتیب در ارتشی که رضاخان فقط و فقط برای حفظ منافع خود بهوجود آورده بود نوعی انشقاق پدید آمد و طی یک فرایند زمانی سه نوع طرز تفکر در مورد مسائل سیاسی، در میان نیروهای نظامی، به وجود آمد. از این رو، گروهی همچنان سلطنتطلب باقی ماندند و هیچگاه به مراحل بعدی، یعنی نقد اوضاع، دست نیافتند؛ متاسفانه ایشان بخش اعظم نیروهای نظامی را تشکیل میدادند، اما عدهای پس از گذر از پرستش شاه بهعنوان نماد سلطنت، به الگوهای دیگری از جمله آلمان هیتلری و شوونیسم و سپس به نوعی ناسیونالیسم ایرانی دست یافتند. این عده اقلیتی بهشدت متزلزل بودند؛ کمااینکه در بسیاری از حوادث و وقایع تاریخی، ایشان بهراحتی زیر سایه گروه اول میخزیدند، به همین جهت در بسیاری موارد، تفکیک این دو گروه از یکدیگر کار بسیار دشواری است. در برابر سلطنتطلبها و ناسیونالیستهای نظامی، گروهی که اغلب سابقه تفکرات شوونیستی و ناسیونالیستی داشتند، از ایدئولوژی ناسیونالیسم به انترناسیونالیسم روی آوردند و زمینهساز گسترش اندیشه چپ در میان نظامیان گردیدند.
نتیجه
تاثیرات شهریور 1320?ش، بر تمامی نیروهای موثر جامعه کاملاً مشهود است؛ اما در این بین نیروهای نظامی در اولویت قرار دارند، زیرا با سقوط دیکتاتوری نظامی رضاشاه، اولین قشری که به شدت آسیب دید نظامیان بودند، که البته نظامیان را نه براساس خاستگاه طبقاتی ناشی از درجات نظامیشان، بلکه براساس عامل سن، باید تقسیم نمود، نظامیان میانسال و مسن، که تمامی پیشرفتشان حاصل دوران دیکتاتوری نظامی رضاشاه بود، خواهان بازگشت به شرایط قبل از شهریور 1320?ش، بودند، اما در برابر ایشان، نظامیان جوان، که به منظور آیندهای بهتر وارد ارتش شده بودند، خواهان ارتقای عرصههای نظامی، اجتماعی و اقتصادی بودند. از این رو، گرایش به شخص اول در اندیشه آنان جایگاه و پایگاه محکمی نداشت، لذا بخش اعظم ایشان تحت تاثیر تحولات جهانی به سوی ناسیونالیسم تمایل یافتند و عدهای نیز تحت تاثیر پیروزیهای ارتش سرخ شوروی و نیروهای پارتیزانی چپگرا در اروپای شرقی، بهویژه پارتیزانهای مارشال تیتو در یوگسلاوی، ازیکسو، و تاسیس حزب توده در ایران، از سویی دیگر، به اندیشههای چپ و انترناسیونالیسم گرایش یافتند. ماحصل حضور این سه گروه در ارتش ایران، مناسبات، رقابتها و کشمکشهایی بود که نهتنها در دوران اشغال (1324ــ1320) و حوادث آذربایجان و کردستان (1325ــ1324?ش)، بلکه تا کودتای 28 مرداد 1332?ش، تداوم یافت.
جنگ در آفریقا و خاورمیانه
در آفریقا
ژنرال اروین رومل که در فوریه 1941 با ادوات زرهی ناکافی به شمال آفریقا فرستاده شده بود، در ابتدای پیاده شدن در آفریقا به پیروزیهای حیرت انگیزی در مقابل بریتانیاییها دست یافته بود. در اواخر سال 1941 و اوایل سال 1942 که سوخت کافی به نیروهای وی رسیده بود، رومل با یک حمله برق آسا در ظرف یک هفته، سیصد مایل پیشروی کرد و از مرز مصر گذشت، ولی در ایستگاهی کوچک به نام «العلمین» متوقف شد. این به آن دلیل بود که متفقین کلیدهای رمز آلمان و ایتالیا را کشف کرده بودند. به هر کاروان تدارکاتی به سرعت حمله میشد. توقف آلمانیها در «العلمین» فرصتی به بریتانیا داد تا نیروهای خود را تجدید کند، ژنرال برنارد لاو مونتگومری به فرماندهی سپاه هشتم بریتانیا منصوب شد. نیروهای بریتانیا آماده ضد حمله به آلمانیها شدند. نخستین جنگ رومل و مونتگومری به «جنگ علم حلفا» مشهور شد. نیروهای رومل نمیتوانستند از سد آتش توپخانه انگلیسیها بگذرند. در ضمن بیشتر سوخت ارسالی به آفریقا به قعر دریا رفته بود. رومل تقاضای کمک سریع کرد، ولی این کمک هرگز به وی نرسید. مونتگومری در 23 اکتبر ، ضد حمله خود را با آتش شدید توپخانه آغاز کرد. این «نبرد دوم العلمین» بود که کار رومل را یکسره کرد. غرق شدن چهار کشتی حامل بنزین در بندر «طبرق» سبب شد تا نیروی زرهی رومل از کار بیفتد. فاجعه دیگر زمانی رخ داد که نیروهای آمریکایی در مراکش و الجزایر در مسیر عقب نشینی رومل پیاده شدند. نیروهای آلمان و ایتالیا در شمال آفریقا که 91 هزار نفر بودند تا ماه مه همان سال تسلیم شدند. در نوشتههای رومل که پس از مرگش چاپ شدهاست، این جمله به چشم میخورد:
«از دلاورترین مردان، بدون اسلحه کاری ساخته نیست، اسلحه بدون مهارت به هیچ دردی نمیخورد و در جنگ متحرک از اسلحه و مهمات کاری بر نمیآید، مگر وسیله نقلیه و سوخت کافی برای جابه جایی آنها وجود داشته باشد».
در ایران
دولت آمریکا در دسامبر 1941 به ژاپن اعلان جنگ داد و کشور ایالات متحده در این مرحله رسماً و عملاً با آلمان و ژاپن و ایتالیا وارد جنگ و جنگ از محدوده? اروپا خارج شد و جنبه جهانی پیدا کرد. از آن پس عملاً دولت آمریکا نیز به متفقین پیوست و در 25 اوت 1941 برای انتقال کمکهای بریتانیا و آمریکا به شوروی، خاک ایران از شمال توسط نیروهای شوروی و از جنوب توسط نیروهای بریتانیایی اشغال شد، و سیل کمکهای تسلیحاتی از مسیر بندرعباس – تهران – بندر انزلی به سوی اتحاد شوروی سرازیر شد. ارتش رضاشاه پهلوی که نتوانسته بود در مقابل یورش خارجی مقاومت کند منحل شد و خود شاه توسط بریتانیاییها بازداشت و به آفریقای جنوبی و سپس جزیره? موریس تبعید شد.
در سلسله مقالاتی جداگانه به موضوع ایران در جنگ جهانی دوم به طور مستقل و مفصل پرداخته ایم.
جنایات مدعیان حقوق بشر در جنگ جهانی دوم
«اریک هابسباون» به عنوان یک مورخ به ما چنین هشدار می دهد:«امروزه، تاریخ بیش از هر زمان دیگری توسط کسانی که به جای شناخت گذشته حقیقی تنها در پی شناخت گذشته ای مطابق با تمایلاتشان هستند، دستکاری یا حتی خلق شده است. روزگار ما، عصری بزرگ از نظر شناخت اسطوره های تاریخی است.»
گذشت زمان ما را به تدریج از حقیقت وقایع دور می کند، شاهدان مستقیم این وقایع می میرند و درس های گرفته شده در گرماگرم وقایع محو وکم رنگ می شوند. در این میان رسانه های بزرگ بدون برخورداری از دقت و موشکافی لازم برای یک مورخ، با دنبال کردن مد، به بازسازی گذشته ای می پردازندکه اغلب متاثر از زمان حال تعیین و اصلاح شده است. گذشته ای که حاصل پاکسازی و شستن هر آن چیزی است که می تواند نظم کنونی را به هم بزند.
با توجه به این موضوع؛ پارادوکس دیگر این است که تفاوت چندانی میان این «تاریخ رسمی» و سانسور در کشورهای غیر دموکراتیک وجود ندارد. در هر دو حالت آنچه به نسل جوان منتقل می شود گذشته ای بازبینی شده است و در برابر چنین تحریفی است که باید به اعتراض برخاست.
جنگ جهانی دوم واقعه اساسی قرن بیستم بود؛ یکی از خشونت بار ترین و اثرگذارترین وقایع تاریخ بشر. علت این امر در وحله اول ابعاد بی سابقه آن است. با گسترش و تشدید روزافزون درگیری، سراسر جهان به غیر از قطب جنوب تبدیل به میدان جنگ شد. در سال 1945 تمام کشورهای مستقل مجددا درگیر جنگ شده بودند.کشورهای ابرقدرت، مستعمره های خود در آسیا و آفریقا را به اختیار یا به اجبار به میدان جنگ کشانده بودند و تمامی کشورهای آمریکای لاتین بالاخره در اردوگاه «متفقین» قرار گرفتند و حتی برزیل تا آن حد پیش رفت که دسته ای را برای نبرد به ایتالیا اعزام کرد. هنگام سقوط حکومت رایش هیتلری، در سراسر جهان تنها نه کشور (افغانستان، دانمارک، اسپانیا، ایرلند، مغولستان، نپال، پرتغال، سوئد و سویس) رسماً بی طرف باقی مانده بودند.
دیده بانانی که ماشینی را به عنوان پناهگاهشان انتخاب کردند و بنابراین موقعیتشان طوری است که میتوانند اطلاعات را به مرکز فرماندهیشان بفرستند. فوریه 1945?
بمباران شهر درسدن آلمان توسط متفقین
ادامه دارد...
[ یکشنبه 92/7/28 ] [ 10:27 عصر ] [ جلال ]