ادامه از قبل ...
مراتب توبه
توبه داراى مراتب و درجاتى است، همه باید توبه کنند و توبه هرکس مناسب مرتبه ومقام معنوى اواست، زیراتوبه همان سوز و آتش ندامت و انقلابى از درون استبراى از میان برداشتن حجابها. و حجابها داراى انواعى است: حجاب ظلمت و حجاب نور، و هرکجا که حجاب باشد توبه هم هست، از اینرو همان ملاکى که براى توبه گناهکار است، براى توبه یک پیامبر هم هست، و خداى سبحان مىفرماید: «توبوا الىالله جمیعا ایهاالمومنون لعلکم تفلحون» (1)
گرچه در سخنان عارفان دراین مورداندک اختلافىبهنظر مىرسد، اماتقریبا بلکه تحقیقا همه آنان اتفاق دارند که توبه داراى مراتب است و همه باید توبه کنند. و اختلاف، در تعداد مراتب و کیفیت توبه هر مرتبه است.
ملاهادى سبزاورى در منظومه مىفرماید: «توبه داراى سه مرتبه است:
1- توبه عام: که همان توبه عوام از گناهان و معاصى مىباشد.
2- توبه خاص: که توبه از ترک اولى است مانند: حضرت آدم علیهالسلام و...
3- توبه اخص: و آن عبارت است از توبه کردن از توجه به غیر خدا، مانند توبه پیامبر صلىالله علیه وآله که مىفرماید: «انىاتوب الىالله فى کل یوم ماة مرة» (من در هر روز صد بار به درگاه خدا توبه مىکنم.)
و توبة عم و خص و اخص
والعم بالذنب و خصها یخص
بترک الاولى. والاخص التوب
من توجه بغیر حق فلازکن (2)
و در مصباحالهدایة مىفرماید:
«در طریق صوفیان توبه درجاتى دارد و برسه مرتبت منقسم آید، عام، خاص و خاص الخواص... توبه عام: رجوع از معاصى، به معناى استغفار به زبان و ندامتبه دل، و دلیل اینکه استغفار توبه است قول خداست «فاستغفروالذنوبهم» اما توبه خاص، رجوع است از طاعتخویش به معناى تقصیر دیدن و به منتخداى نظاره کردن که هرفعلى بیاورد آن فعل، سزاى خداوند نبیند و از آن طاعت همچنان عذرخواهد که عاصى از معصیت، و استغفار انبیاء را معنى این است چنانکه خداوند فرمود مصطفى را - علیهالسلام - «واستغفرلذنبک» و او را ذنب و عصیان نبود لکن در گذاردن حق خدا لامحاله مقصربود، از آنکه هیچ بندهاى حق خداوند خویش به تمامى نمىتواند گذاردن.
اماتوبه خاص خاص: رجوع است از خلق به حق به معناى نادیدن منفعت و مضرت از خلق چنانکه گفت: «لاتدع دون الله مالاینفعک ولایضرک» و باایشان آرام ناگرفتن و بر ایشان اعتماد نکردن و عجز خلق در جنب قدرت حق دیدن و فقر ایشان در جنب غناى حق دیدن» (3)
سعیدبن فرغانى پس از ذکر مراحل اولیه عشق و طى آن مراحل مىگوید:
«پس از رسیدن به این مرحله تمام مرحله اول عشق را گناه شمرد و از آن توبه کند، چنانکه موسى در آن افاقت از انبساط و طلب رویت توبه کرد و قرآن از او حکایت کرد «قال انى نبت الیک» اى رجعت عماظننت و توهمتبالاشتغال بک و بحبک و طلب حظوظها و لذاتها منک وانا اول المومنین.» (4)
در جاى دیگرى از همین کتاب ارزشمند پس از نقل روایت مشهور که انى لاسغفرالله... همین مطلب را مىگوید (5) و در توضیح شعر ابن فارض که:
وفى صعق رکى الحس خرت افاقة
لى النفس قبل التوبة الموسویة.
مطلب را به خوبى توضیح مىدهد که جهت مراعات اختصار از نقلش صرف نظر مىکنیم. (6)
و پیرهرات مىفرماید:
توبه عامه، از فراوان کردن طاعت است و آن به سه چیز دعوت مىکند: این که بنده از شر گناه و از نعمت مهلت پاداش چشم بپوشد; براین ادعا که بر خدا حق دارد; (از این دورى بجوید) خود رابىنیاز نشمارد که آن عین جبروت و سرکشى از خدا است.
و توبه متوسطان : توبه کردن از کم انگاشتن و کوچک شمردن معصیت وگناه است و آن عین گستاخى و سرکشى است. و محض آراستن استخود رابه حمیت. وتن دادن به خود را از بندگى خدا بریدن است.
و توبه خاصه: توبه از ضایع کردن وقت است، و ضایع کردن وقت، فرو افتادن در نقیصه مىباشد و نور مراقبت را خاموش مىکند و عین صحبت را مکدر مىسازد و مقام توبه کامل نمىشود مگر با انتهاى توبه از هرچه پایینتر از حق است و سپس رؤیت نقصان آن توبه و سپس توبه از رؤیت آن علت.» (7) براى کمال بحثسخنى دیگر از این بزرگ نقل مىکنیم:
«... توبه عوام از ذلت، و توبتخواص از غفلت، و توبه خاص خاصان از ملاحظه اوصاف بشریت است . توبه عوام به آن است که از معصیتبه طاعتبرگردند و توبه خواص، که از رؤیت طاعتبه رؤیت توفیق آیند و طاعتخود را نبینند بلکه همه را توفیق حق بینند. حد نظر عوام به افعال است، و میدان نظر خواص به صفات. محل نظر خاص خواص جلال ذات است. عوام گوید: «خداوندا من از عقاب تو، به عفو تو پناه مىبرم.» خواص مىگوید: «خداوندا من از خشم تو، به رضاى تو پناه مىبرم.» خاص خواص گوید: «خداوندا من از تو به خودت پناه مى برم.» (8)
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «بنده باید پیوسته و در همه حال، در حال توبه باشد و براى هر فرقه و طایفه، توبهاى مخصوص است پس، توبه پیامبران از مضطرب شدن باطن و بهم خوردن حالت اطمینان است; و توبه اولیاء از عوارض رنگارنگ و تلون خاطر است که بر خلاف ثبوت و استقامت است و فراغت; و توبه اصفیاء و برگزیدگان حق از استراحت و فراغت و غفلت و کدورت مىباشد که برخلاف دوام توجه است. و توبه افراد خاص و بندگان مخصوص از مشغول بودن به غیر پروردگار است، که توجه به غیر خدا پیدا کرده وسرگرم آنها باشد; و توبه عوام و عموم مردم از گناهان و معاصى و خلافها است. و براى هرکدام از این اصناف و طبقات، نسبتبه موضوع توبه مخصوص خود و نتیجه توبه و هدف و برنامه خود، معرفت و علم مخصوصى است که به دیگرى صدق نمىکند... (9)
عزیزالدیننسقىمىگوید:«اماثوابىکهموعوداستدرآخرت زاهدان و تائبان را،آن زاهدىاست که روىازدنیابه کلى برگردانیده وآن تائبىاستکه روىازمعاصىبه کلىگردانیده باشد. (10)
تاملى در مراتب توبه
در هر حال، بىگمان بحث از مراتب توبه از مهمترین مسایل توبه از دیدگاه عارفان است، از نظر آنان هرکسى در هر مقامى و مرتبهاى که هستباید توبه کند و همیشه باید در حال توبه باشد، و حتى از این توبه خود هم توبه کند، و این مطلب بسیار خطیر است تا آنجا که محیىالدین عربى، امامالعارفین پس از بحث توبه، بابى را براى توضیح (ترک) «التوبة من التوبة» گشوده است و به تفصیل در آن سخن گفته است. (11) آیات قرآنى و سنت پیامبر وائمه معصومین(س) نیز موید این معنى است - چنان که نمونهاش از مصباحالشریعة گذشت - در قرآن، هم توبه گناهکاران مطرح است و هم توبه پیامبران.
تحلیل علامه طباطبایى: علامه، تحلیلى دقیق از مسئله ارائه مىدهد و آن این که توبه به معناى رجوع به خدا براى قرب به اوست و بىگمان، معناى قرب و بعد، نسبى و تشکیکى است. بندهاى که درمقامى قرار دارد گرچه نسبتبه برخى از مقامات، داراى قرب است، امانسبتبه سایرمقامات داراى بعد است. از اینرو مقربان درگاه خدا و بندگان شایسته او همواره باید براى رهایى از بعد نسبى و صعود به مقامى والاتر و بالاتر و مقربتر بهکوشند واین مصداق توبه است و به قول شارح مصباحالشریعة (12) - رضوان الله تعالى علیه - این، به مراتب دشوارتر است از توبه از گناه، و مرحوم علامه توبه پیامران را چنین تفسیر و توجیه مىفرماید. (13)
براساس آنچه ما از تعریف توبه ارائه دادیم نیز، این مساله کاملاقابل تبییناست. ماگفتیم توبه همان آتش ندامتاست که در جان سالک افتاده وشعلههایش دردى و سوزى توصیف ناپذیررا در درون وى ایجاد کرده است، این حالت هم مىتواند در مورد بنده گناهکار خداوند باشد و هم درباره پیامبرى بزرگ. باتوجه به اهمیت مطلب به ذکر مثالى مىپردازیم که شامل توبه جمعى گناهکار وسیه دل، وپیامبرى ازپیامبران بزرگ خدا(یونس) است:
یونس سالها در میان قومش به انجام وظیفه و تبلیغ رسالتخویش مشغول بود، اما قوم ناسپاس او نه تنها ایمان نیاوردند بلکه استهزاء و اذیت و آزار او را به اوج خود رسانیدند تا آنجا که پیامبرخدا (یونس ) از هدایت آنان نومید شد و از خدا درخواست کیفرى سختبراى آنان کرد. «روبیل» مردى دانشمند بود که در میان آنان مىزیست و به یونس ایمان آورده بود، هنگامى که نشانههاى عذاب شدید خدا نمایان شد، او در صدد توبه مردم برآمد عارف کامل و واصل، میرزا جواد ملکى تبریزى - رضوان الله تعالى علیه - صحنه را چنین به تصویر مىکشد:«... که آن حکیم تربیتشده خانواده نبوت، جناب «روبیل» چه حال براى آنان یاد داد که خود را به آن حال انداختند و بلاى نازل را برگرداندند و حال آن که دیده نشده بود که بعد از نزول بلا، توجه ثمرى بدهد. ولى روبیل به آنان یاد داد که بچه را از مادران جدا ساختند و برههارا از میشها جداکرده، گوسالههارا از ماده گاوها گرفتند، مادهها را بالاى کوه بردند بچههایشان را در ته دره انداختند، مردها پلاس پوشیده، روى خاک افتاده، خاک بر سر ریختند، حیوانات مادرها را به جهت علف صدا مىکردند اطفال خودشان، به جهتشیر و به جهت مادرها، گریه مىکردند خودشان از ترس عذاب و شدت هول که از زرد شدن خورشید (اصفرارشمس ) و وزیدن بادهاى عذاب و سیاهى رنگشان که مىدیدند، نالههاى جانسوز به (ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین) ونداى «یاارحم الراحمین» به اوج فلک رسانیده، خلاصه محشرى به پاکردند تا آن که دعوت و نفرین پیامبرشان بعد از نزول عذاب را برگرداندند، دریاى رحمت ارحمالراحمین به جوش آمد، حضرت اسرافیل را امر رسید که قوم یونس را بخشیدم ایشان را دریاب، بلا را از ایشان دورکن...» (14) قوم یونس توبهاى واقعى مىکنند چنان شعلههاى آتش ندامتشان فروزان و سوزان است که قبل از این که آتش عذاب الهى برسد، جانشان را مىسوزد و دیگر جاى براى آن نمىگذارد اما قصه بر اینجا ختم نمىشود، زیرا یونس که در انتظار کیفرى سختبر این مردم نادان و ناسپاس بود پس از موعد مقرر برگشت تا آثار عذاب الهى رامشاهده کند، اما باکمال شگفتى دید مردم به زندگى معمولى خود با نشاطى افزون، ادامه مىدهند. او ناراحتشد و در یک لحظه غافل شد که خداى بالا سر او است و جز از سر حکمت تصمیم نمىگیرد، علیرغم دعوت قومش مصمم شد به جاى دیگرى رود. به کنار دریا آمد، سوار قایق و یا لنجى شد، نهنگى عظیم الجثه ظاهر شد: درآن زمان معمول بود که براى نجات سرنشینان لنجیاقایق، به قید قرعه یک نفر را انتخاب و به کام نهنگ مىانداختند و قرعه بنام او در آمد، دیدند مرد خوبى است، از نو قرعه کشیدند، بازهم بهنام او درآمد ... و بالاخره یونس را به کام نهنگ انداختند. هنگامى که او در ظلمات درون شکم نهنگ قرار گرفتبا خود گفت : شگفتا: خداوند توبه این بندگان گنهکار را که به پیامبرش ستم کردند مىپذیرد، آیا توبه مرا نمىپذیرد؟ چرا غافل شدم و پس از قبول توبه آنان، رهایشان کردم. و احتمالا افکار واندیشههایى از این قبیل منشا انقلاب درونى یونس شد، آتش پشیمانى جانش را فرا گرفت و شعله کشید، شعلههایش فروزان و فروزانتر شد، فریاد زد: اى خداى زیباى بى عیب و نقص من، جز تو محبوب و معشوقى نیست ، توخوبى ، همه وجودت جلال و جمال است، و این منم که برخود ستم کردم.
«وذاالنون اذهب مغاضبا فظن ان لننقدر علیه فنادى فىالظلمات ان لااله الاانتسبحانک انى کنت من الظالمین». (15)
خداى سبحان او را نجات مىدهد، همانگونه که قومش را و هر مؤمنى که راه وى را بهپیماید. «فاستجبناله ونجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنین» (16)
و نتیجه سخن آنکه: توبه قوم یونس و خود او، که دو مرتبه کاملا متفاوت از یکدیگر است، همان سوز و گداز و آتش و انقلاب درونى است، اما هرکدام متناسب با موقعیتخود. وکلام را باشعرى از سوختهاى شیدا و شیفتهاى عاشق یعنى «فیض کاشانى» ختم کرده و زینت مىدهیم.
توبه نصوح
توبه نصوح چه توبهاى است؟ چه ویژگى دارد که عارفان و عالمان همواره بهآن تشویق مىکنند و آن را الگوى کامل و جامع توبه مىدانند.
نجمالدین رازى در مرصادالعباد (18) از آن یاد مىکند. عطار نیشابورى (19) در تذکرةالاولیاء مىگوید: ابراهیم ادهم توبه نصوح کرد. در «کشاف اصطلاحات الفنون» مىگوید:... واصح توبه، توبه نصوح است (21) وبالاخره خداوند تبارک و تعالى فرمان مىدهد که توبه نصوح کنید «یاایهاالذین آمنو توبوا الى الله توبةنصوحا» (اى مومنان همانند نصوح توبه کنید، توبه نصوح کنید) از امام صادق علیه الصلوة والسلام از معناى آن سؤال مىشود امام صادق علیهالسلام در پاسخ مىفرماید:
«توبه نصوح این است که بنده خدا طورى توبه کند که تاآخر عمر به گناه باز نگردد "یتوبالعبدثم لایرجع منه".» (22)
پیرهرات (خواجه عبدالله انصارى) در کشفالاسرار، معانىاى براى آن ذکر کرده است (23) اما مولوى با الهام از حدیث فوق و باتوجه به معنایى که از توبه ذکر کردیم ،توبه نصوح را چنین به تصویر مىکشد.
پشیمانى از گناه
«لو کنا نسمع او نعقل ما کنا من اصحاب السعیر».
در طریق الى الله اسبابى لازم است که هر یک از آنها مىتواندما را در رسیدن به مقام قرب الهى سرعتبخشد.یکى از آن اسباب، داشتن قلب سلیم است، قلبى که آلوده گناهنشده و جایگاه فضائل اخلاقى و انوار معنوى باشد. قلب پاکانسانى در اثر ارتکاب گناه، سیاه شده و این سیاهى روز به روزافزایش یافته آن قلب را به تباهى مىکشاند، اگر ما مراقبقلبمان نباشیم، ممکن است در اثر زیادى گناهان، روح ما مسخ ودگرگون شده از آن حالت فطرت پاک الهى به قلبى منحرف مبدل شود. در روایات آمده است که:اگر ما یک گناه انجام دهیم لکه سیاهى بر قلب مىنشیند که اگرتوبه کنیم و از آن گناه پشیمان شویم آن لکه پاک مىشود، ولىاگر اصرار بر گناه داشته باشیم، آن لکه زیاد و زیادتر شده تاتمام قلب را فرا مىگیرد، آن گاه انسان دیگر روى سعادت رانخواهد دید. قلبى که تمام فضاى آن را گناه پرکرده باشد، خدابر آن مهر مىزند. ختم الله على قلوبهم انسان وقتى زنده است کهداراى قلب سلیم باشد وگرنه مردهاى است که در میان زندگان حرکتمىکند. انسان در روز قیامت افسوس مىخورد که چرا به کلام الهىبىاعتنا بوده به آن عمل نکرده است و با حالت پشیمانى شدیدمىگوید اگر به دستورات خدا گوش داده بودم و راهنمایى عقل رامىپذیرفتم به چنین عذاب دردناکى گرفتار نمىشدم. آرى، آن هایى که واقعا زندهاند در میان خاکاند. مضمون روایتاز امیر المؤمنین است که فرمود: بعضى در این عالم زندهاند ولواین که بدنشان در این عالم نباشد، برخى هم در این عالممردهاند هرچند که در میان مردم مىروند، مىخورند و مىآشامند.قلب انسان به ذکر الهى زنده است اگر انسان به یاد خدا باشداین ذکر راه سعادت را به ما نشان مىدهد.خدا در قرآن مىفرماید: « ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف منالشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»(اعراف (7) آیه 201) آنهایى کهاهل تقوایند پرهیزکارند، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حراممىدانند، شیطان به دنبالشان مىآید و آنان را طواف مىکند. کناردل انسان مىنشیند، دور مىزند تا او را از صراط مستقیم منحرفکند. «مسهم»; یعنى تماس مىگیرد. «طائف من الشیطان»; یعنىطوافکنندگان شیطانى. اما کسانى که بیدارند و با خدا ارتباطدارند، یک دفعه به یاد خدا مىافتند:آه شیطان آمد، شیطان حسد، کبر، خودبینى، زراندوزى، فریب،خدعه، فحشا و منکرات. این شیطان، دور دل انسان پشتسر هم گردشمىکند، اما مردان خدا به دهان این شیاطین مشت مىزنند، دهانشیطانها را خرد مىکنند. خدا در قرآن مىفرماید: «و الذین اذافعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفر الذنوب الا الله». (آل عمران (3) آیه 135) وقتى شماکنار قبر پیغمبر رسیدى در زیارتنامه پیغمبر مىخوانى، در دوجاى زیارتنامه، هم در روضه پیغمبر، هم در کنار قبر پیغمبر، درآن زیارتنامه این آیه شریفه گنجانده شده است. در آن محل،ستونى استبه نام توبه، آن جا که مىرسى مستحب است دو رکعتنماز بخوانى و این زیارت را هم قبل از نماز بخوانى. در زیارتبعد از آن که به پیامبر و آل پیامبر(ص) سلام مىدهى و از آنهاتجلیل مىنمایى، مىگویى: اى رسول خدا(ص) شما چه کردهاید و مناز راه دور به زیارت آمدهام، به امید آمدهام، این آیه در آنجا آمده: آنهایى که «فعلوا فاحشة» کار زشتى در این دنیاانجام دادهاند، عمل نادرستى کردهاند معصیتکارند، این آقاىمعصیتکار یک مرتبه توجه مىکند «فاستغفروا لذنوبهم» خدایا!توبه مىکنم «ذکروا الله» به یاد خدا مىافتد، خدا هم گناهشرا مىآمرزد، از سر تقصیرش مىگذرد. این آیه دو شان نزول دارد: 1- خرمافروشى درب مغازهاش نشسته بود. خانمى آمد خرما بخرد،آقاى خرمافروش زیر چشم نگاهى به او کرد و فریفتهاش شد، خانمگفت: خرما مىخواهم. خرمافروش گفت: این خرماها گرد و غبارگرفته، در انبار خرماى بهترى دارم. آقا جلو افتاد و خانم بهدنبالش وارد انبار شد. داخل انبار که شدند، آن مرد در را بستو به طرف این خانم دستدرازى کرد. خانم یک توجهى کرد و گفت:اى برادر، خیال مىکنى در این انبار خلوت و خالى کسى نیست مارا ببیند، نمىدانى این عمل زشت تو فرداى قیامتحساب و کتابدارد؟ آن زن با این سخنان مرد را به لرزه انداخت. زن از انبارخارج شد. این مرد سر به بیابان گذاشت، و مدت چهل شبانه روزاشک مىریخت، نعره مىزد، خدایا! لغزیدم، پشیمانم. خدا از سرتقصیرم بگذر. به پیامبر (ص) خطاب شد اى رسول ما! این بنده ما واقعا توبهخالصانه و نصوح کرده است. توبهاش را قبول کردیم، کسى را بهدنبال او بفرست تا به اجتماع مسلمانان برگردد. سلمان و مقدادسراغ او رفتند و به او بشارت قبولى توبه دادند و گفتند: حضرتما را به دنبالت فرستاده است. گفت: من این طورى نمىآیم، بایدکتفهاى مرا ببندید، من شرمندهام، باید دستبسته و سرافکندهبروم. دستهاى او را بستند و خدمت پیامبر (ص) آوردند. حضرتفرمود:دستهاى او را باز کنید. اى جوان! خدا توبهات را قبول کرده واین آیه در شان شما نازل شده است: «و من یغفر الذنوب الاالله». خدا کسى را که از گناه خود توبه کند و پشیمان شود، دوست دارد.اگر با زبان حال و تضرع بگویى: «اللهم اغفر لی الذنوب التیتنزل البلاء» خدا قبول مىکند و مىآمرزد. گاهى گناه بنده و شماسبب مىشود بلا نازل شود. صاعقه، زمینلرزه، قحطى، به جان همافتادن بلا است. گاهى هم ما دعا مىکنیم، ولى دعاها در اثرگناهان ما حبس مىشود، بالا نمىرود هر چه بگوییم یا رب، به سرما مىزنند. بارها از گویندگان مذهبى شنیدهاید که نمازى کهخوانده مىشود، اگر با شرایط کامل باشد صعود کرده و بالا مىرود،این نماز نور دارد. ولى اگر نماز کامل نباشد، بالا نمىرود و آنرا برگردانده به سر انسان مىزنند. این نماز مىگوید: «ضیعتنى;مرا ضایع کردى».نماز کامل در روز قیامتسبب سرافرازى انسان مىشود و مانندتاجى بالاى سر او قرار مىگیرد. یکى از اسماى قیامت «یوم التناد» است. «و انذرهم یومالتناد». در روایات آمده است که: فرداى قیامت، سیصد گروهدسته دسته مىآیند و یک گروه، یک سر و گردن از دیگران بالاتر ونورانىترند، آنها کیانند؟ آنها دوستداران اهل بیت (ع) و امامحسین (ع) هستند. 2- توبه «ابو لبابه» بود که توبه واقعى کرد. خودش را به ستونتوبه در مدینه بست و گفت: من از این ستون باز نمىشوم مگر اینکه رسول خدا (ص) بیاید، همین آیه نازل شد و توبه او پذیرفته شد. رسول خدا (ص) آمد و طنابهاى او را باز کرد. انسان مؤمن، هر آن باید در حال توبه باشد و از افعال گذشتهخویش نادم بوده و تصمیم بگیرد در آینده هم گناهى از او سرنزند. امیر المؤمنین علیه السلام نشسته بود، فردى خدمت آن حضرترسید و گفت: «استغفر الله ربی و اتوب الیه» حضرت فرمود:«ثکلتک امک; مادر به عزایتبنشیند». «ا تدرى ما معنىالاستغفار; این استغفارى که کردى معنایش را فهمیدى؟ ». این معنا خطاب به همه ما است. کمفروش، کمفروشى نکن،چپاولگر، چپاولگرى نکن، دزد، دزدى نکن، خائن، خیانت نکن،بىعفت، بىعفتى نکن، گرانفروش، گرانفروشى نکن، متقلب، تقلبنکن. گفتن «استغفر الله» با انجام این کارها جور درنمىآید. آیا این کارها در روز قیامتحساب ندارد؟ «و انذرهم یومالحسرة» اى رسول ما! این مردم را بترسان از آن روزى که حسرتمىخورند. آنهایى که گناه مىکنند با کسانى که به کارهاى خیرمىپردازند، اشک مىریزند، اقامه عزاى حسینى (ع) مىکنند، این دوبا هم فرق دارند. مىگویند آقا ما در بازار بودیم، کنار هم بودیم. آقا در ناز ونعمتبهشت است، حور العین در کنارش، نعمتى است که خدا داده،آنجا دیگر چشم و همچشمى نیست. خانم هم همین طور، در کمالزیبایى و رعنایى، فرداى قیامت این زن و مرد هر دو تا بهشتىهستند و وارد بهشت مىشوند به خانم مىگویند : میل دارى با اینشوهرت در بهشت زندگى کنى؟ به آقا مىگویند میل دارى با اینخانمت در بهشت زندگى کنى؟ خدا به این خانم و آقا یک زیبایىفوق العاده مىدهد که هیچ کس ندارد، اما یک دسته دیگر آن جاحسرت مىخورند، این حسرت خوردنها مال آنجا است، ما باید در ایندنیا زمینه را درست کنیم که آنجا حسرت نخوریم، چطور زمینهدرست مىشود؟ با یاد خدا. «تذکروا» وقتى گناه سراغ انسان مومن مىآید، او متذکر مىشود،از خواب غفلتبرمىخیزد، مواظب است که گناه او را آلوده نکند. در روایت داریم اگر یک زن و مرد نامحرم خلوت کنند، سومى آنهاشیطان است و آنها را به فساد و تباهى مىکشاند، لذا باید مراقبنفس اماره و شیطان باشیم. خدا در قرآن مىفرماید: «لا تجزی نفس عن نفس شیئا» آن روز پول،پارتى و رشوه به درد نمىخورد. «لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذمنها عدل و لا هم ینصرون» کسى نیستبه داد انسان برسد، آن روزرا به یاد بیاورید. هر کس در هر جایى هست کلام خدا را بشنود. «و الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا» خدا را بهیاد مىآورند مىگویند آقا اشتباه کردیم، توبه کردیم. وقتى اینآیه نازل شد، شیطان تمام بچه شیطانها را جمع کرد. وقتى جمعشدند گفتند: آقابزرگ چه فرمایشى دارید؟ گفت: کمرم شکست، صورتمسیاه شد، بىچاره شدم، یک آیه نازل شده که هر چه ما تلاش کنیم،زحمتبکشیم که بندهاى را از خدا جدا کنیم و او را به راه فسادبکشانیم، او بعد از گناه توبه مىکند، وقتى توبه کرد خدا توبهاو را قبول مىکند، توبهاش که قبول شد زحمت ما به هدر مىرود.راهى را پیشنهاد کنید که بتوانیم جلوى این آیه بایستیم. هرکدام از این بچه شیطانها یک پیشنهادى دادند. یکى گفت: مااینها را به طرف شهوت مىبریم. گفت: این راه فایده ندارد. دومىگفتبه طرف مال ، منال، مقام و ریاست مىبریم. گفت: این همفایده ندارد. هر کدام چیزى گفتند. آخر الامر الخناس بلند شد و گفت: «انالها» من جلوى این آیه را مى گیرم. هرگاه این بنده خواست توبهکند، مىگویم حالا زود است و نمىگذاریم موفق به توبه بشود. اىبشر بیدار باش، تمام شیاطین در کمین هستند تو را از مسیر اسلام،قرآن و رهبرى جدا کنند مواظب باش کلاه سرت نرود.
[ دوشنبه 92/10/2 ] [ 12:32 صبح ] [ جلال ]