
دروغ کشیش
این گناهی بود که هرگز به خاطر آن آلکسیوس را عفو نکردند. پیر بارتلمی، کشیشی اهل مارسی، برای آنکه قوت قلبی به سپاهیان صلیبی داده باشد، نیزهای را به دست گرفته، مدعی شد که این اهل همان نیزهای است که با آن پهلوی عیسی را دریدهاند. مسیحیان هنگامی که رو به میدان جنگ نهادند، این نیزه را همچون علم مقدسی بر بالای سر خود حمل کردند، و سه نفر شهسوار که جامهی سفید بر تن داشتند به اشارهی آدیمار نمایندهی پاپ ناگهان از پشت تپهها ظاهر شدند، و نمایندهی پاپ مدعی شد که این سه نفر قدیس موریس، قدیس تئودور، و قدیس جورج شهدای راه دینند. صلیبیون، که از دیدن این علایم غیبی الهام گرفت بودند، اینک متحداً به سرکردگی بوهموند به پیروزی قاطعی نایل آمدند. پیر بارتلمی، که متهم به ارتکاب یک تزویر مذهبی شده بود، پیشنهاد کرد که حاضر است برای اثبات صدق گفتار خویش از میان آتش عبور کند.
وی رنج گذشتن از میان تل هیمهای سوزان را بر خود هموار ساخت؛ ظاهراً وی سالم از میان آتش بیرون آمد، لکن روز بعد بر اثر سوختگی و فشار قلبی جان سپرد. پس از این واقعه نیزهی مقدس را از میان علمهای لشکریان صلیبی برداشتند.
برای قدردانی از زحمات بوهموند، با رضایت عموم او را امیر انطاکیه کردند. وی رسماً آن ناحیه را به عنوان فیف (تیول) سالار خویش آلکسیوس ضبط کرد، اما در واقع چون شهریار مستقلی حکومت کرد. سرکردگان سپاه صلیبی مدعی شدند که آلکسیوس به علت کوتاهی در رسانیدن کمک به آنها تعهدات خویش را زیر پا گذاشته و آنان را از بند تعهدات رهانیده است.
سرداران صلیبی بعد از آنکه شش ماهی را به تجدید قوا و تجهیز مجدد سپاهیان فرسودهی خود مشغول بودند، لشکریان خویش را به طرف اورشلیم حرکت دادند. سرانجام در هفتم ژوئن 1099،
بعد از یک جنگ سه ساله که قوای صلیبی را به دوازده هزار نفر مبارز کاهش داد، با دلی خوش و تنی کوفته به مقابل دیوارهای اورشلیم رسیدند.
از شوخیهای تاریخ بود که فاطمیان حریفان این مبارزان، یعنی ترکان، را یک سال قبل از این واقعه از شهر بیرون کرده بودند.
خلیفهی فاطمی پیشنهاد کرد که اگر صلیبیون به عقد صلح راضی شوند، وی حاضر است تأمین جانی و مالی عموم زائران مسیحی و مؤمنین مقیم اورشلیم را تضمین کند. اما بوهموند و گودفروا خواستار تسلیم بلاشرط شدند. پادگان خلیفهی فاطمی، که مرکب از هزار نفر بود، مدت چهل روز مقاومت ورزید.
در 15 ژوئیه گودفروا و تانکرد در رأس لشکریان خویش از دیوار شهر گذر کردند، و در این حال صلیبیون، که سالها رنج و مرارت را تحمل کرده بودند، از رسیدن به مقصد عالی خویش سر از پا نمیشناختند.
کشتار وحشیانه هفتاد هزار مسلمان
کشیشی رمون نام اهل آژیل، که خودش شاهد این واقعه بوده است، مینویسد:
چیزهای بدیعی که از هر سو به چشم میخورد. گروهی از مسلمانان را سر از تن جدا کردند.... گروهی دیگر را با تیر کشتند یا مجبور کردند که از برجها خود را به زیر افکنند. پارهای را چندین روز شکنجه دادند و آنگاه در آتش سوزانیدند. در کوچهها تودههایی از کله و دست و پای کشتگان دیده میشد.
هر طرف اسب را هی میکردی در میان اجساد کشتگان و لاشهی اسبان بودی.
سایر معاصران نیز بتفصیل مطالبی دربارهی این واقعه نگاشتهاند و حکایت میکنند که چگونه زنان را به ضرب دشنه به قتل میرساندند، ساق پای کودکان شیرخوار را گرفته بزور آنها را از پستان مادرانشان جدا ساخته به بالای دیوارها پرتاب میکردند، یا با کوفتن آنها بر ستونها گردنشان را میشکستند؛ و چطور هفتاد هزار مسلمانی که در شهر مانده بودند به هلاکت رسیدند.
یهودیانی را که جان سالم به در برده بودند در کنیسهای جمع کردند و زنده زنده سوزانیدند. فاتحان همگی روبه سوی کلیسای قیامت نهادند، که به عقیدهی ایشان زمانی سردابهی آن قرارگاه عیسای مصلوب بود. در آنجا یکدیگر را در آغوش کشیدند و از فرط سرور و فراغ بال گریستند و برای پیروزی خویش حمد خداوند مهربان را گفتند.
مملکت لاتینی اورشلیم
گودفروا دو بویون، برای حکومت بر اورشلیم و حول و حوش آن انتخاب شد، و عنوان مدافع کلیسای قیامت را بر خود نهاد.
در اینجا، یعنی سرزمینی که 465 سال قبل از این حکمفرمایی بیزانس بر آن پایان یافته بود، هیچگونه تظاهری به تبعیت از آلکسیوس نشد؛ مملکت لاتینی اورشلیم بیدرنگ بدل به کشور مستقلی شد.
دین رسمی این خطه، که زیر نظر کلیسای یونانی بود، تابع کلیسای لاتین شد، بطرک اورشلیم به قبرس گریخت، و حوزههای روحانی مملکت پادشاهی جدید به اجرای مراسم نیایش همگانی به زبان لاتینی، داشتن یک اسقف ایتالیایی، و سیادت پاپ گردن نهادند.
دو هفته بعد از آزادی عظیم، یک سپاه مصری به سوی عسقلان رفت تا شهری را که برای پیروان کیشهای متعدد مقدس بود آزادی بخشد. گودفروا آن سپاه را هزیمت داد، لکن یک سال بعد درگذشت (1100)
برادرش، یودوئن اول (1100-1118) که لیاقت گودفروا را نداشت، جانشین وی شد و عنوان بلندپایهتر پادشاه برخود نهاد.
در دوران سلطنت فولک، کنت آنژو (1131-1143)، کشور جدید شامل قسمت اعظم خاک فلسطین و سوریه بود، اما مسلمانان هنوز حلب، دمشق و حمص (امسا) را در دست داشتند.
سلطنت مزبور به چهار امیرنشین فئودال تقسیم میشد که مرکزشان بترتیب عبارت بود از اورشلیم، انطاکیه، ادسا و طرابلس.
این چهار امیرنشین هرکدام خود به چندین فیف (تیول) تقریباً مستقل تقسیم میشد که فرمانروایان حسود آن با یکدیگر جنگ میکردند، سکه به نام خود میزدند، و به طرق مختلف خود را مستقل از دیگران قلمداد میکردند.
پادشاه به رأی بارونها انتخاب میشد و سلسله مراتبی از روحانیون که فقط تابع اوامر شخص پاپ بودند در کار او نظارت داشتند. عامل دیگری که اختیارات پادشاه را تضعیف میکرد واگذاری چندین بندر از جمله یافا، صور، عکا، بیروت، و عسقلان به ونیز، پیزا، یا جنووا در عوض کمک دریایی و گرفتن ملزومات از طریق دریا بود.
سازمان مملکتی و قوانین در محکمهی قضات اورشلیم تعیین وضع میشد، و این نظامات یکی از منطقیترین و دقیقترین مجمعالقوانینهای دولت فئودال بود. بارونها به ناحق تمامی حقوق مالکیت زمین را مدعی شدند، مالکان سابق اراضی را اعم از مسیحی یا مسلمان بدل به سرفهای خود کردند و آنها را مکلف به قبول تعهداتی ساختند به مراتب شدیدتر از آنچه در اروپای فئودال معاصر رایج بود.
مملکت نوبنیاد اورشلیم عناصر ضعف فراوانی داشت؛ اما از حمایت بیمانند گروههای جدیدی مرکب از رهبانان برخوردار بود.
مدتها قبل از این حوادث، از 1048 میلادی، سوداگران آمالفی با اجازهی مسلمانان بیمارستانی برای زائران مستمند یا بیمار مسیحی در اورشلیم ساخته بودند.
در حدود 1120 رمون دوپوپی خدمتگزاران این مؤسسه را به صورت یک فرقهی مذهبی درآورد که اعضای آن به قید سوگند ملزم به رعایت پاکدامنی، فقر، فرمانبرداری، و حراست مسیحیان در فلسطین بودند.
این فرقه، که اعضای آن به شهسواران مهماننواز یا شهسواران یوحنای حواری اشتهار یافتند، به یکی از عالیترین انجمنهای خیریهی دنیای مسیحی تبدیل شد. تقریباً در همین تاریخ (1119) اوگ دوپین و هشت نفر دیگر از شهسواران صلیبی خود را وقف انضباط، رهبانیت، و شمشیر زدن در راه اعتلای مسیحیت کردند.
این جماعیت از بودوئن دوم اقامتگاهی در نزدیکی محل هیکل سلیمان گرفتند، و به همین سبب دیگری نگذشت که به شهسواران پرستشگاه مشهور شدند. قدیس برنار نظامات سختی را برای آنان وضع کرد که رعایت آنها دیری نپایید.
این زاهد مسیحی، در مقام تمجید، شهسواران مزبور را «ماهرترین افراد در فن جنگ» خواند و به آنها دستور داد که «بندرت استحمام کنند» و موی سر خود را از ته بتراشند. برنار خطاب به شهسواران پرستشگاه نوشت: «آن مسیحی که در جهاد کافری را به هلاکت رساند مسلماً به پاداش خود نایل میشود، و هرگاه خودش کشته شود، نیل به چنین پاداشی قطعیتر خواهد بود. فرد مسیحی به مرگ کافر افتخار میکند، چه از این طریق است که عیسی را تسبیح توان گفت.»
آغاز این نامه حاوی جملهای بود که گویی طنینی از اوامر پیامبر اسلام خطاب به مسلمانان محسوب میشد. برنار معتقد بود که اگر افراد خواهان پیروزی بر دشمن خود باشند، باید به آنها یاد داد که با وجدان آسودهای دشمن را بکشند.
یک شهسوار مهماننواز جبهای سیاه بر تن میکرد که بر روی آستین چپش صلیب سفیدی نقش بسته بود؛ یک شهسوار پرستشگاه جبهی سفیدی بر تن میکرد، و روی شنل علامت صلیب سرخی داشت.
از نظر دینی، افراد هر فرقهای از افراد فرقهی دیگر متنفر بودند. پیروان هر دو فرقه از امر حراست و بهبود حال زائران بتدریج به حمله بر قلعهها و مواضع مسلمانان پرداختند؛ هرچند که عدهی پیروان و شهسواران پرستشگاه فقط سیصد نفر، و مجموع نفرات فرقهی دیگر در حدود ششصد نفر بود، با اینهمه در 1180 هر دو سهم شایانی در مبارزات صلیبی ایفا کردند و به عنوان سلحشوران شهرت عظیمی به دست آوردند.
هر دو فرقه برای جلب کمک مالی تلاشی میکردند و از کلیسا و حکومتها، و از فقیر و غنی، پول میگرفتند. در قرن سیزدهم هر فرقهای در اروپا صاحب تمولی عظیم بود شامل دیرها، دهکدهها، و شهرها.
هر دو با ساختن قلعههای عظیمی در سوریه مایهی اعجاب و شگفتی مسیحیان و مسلمانان شدند، و در عین حال که فرد فرد این سلحشوران فقر را شعار خود ساخته بودند، همگی در میان آلام و مشقات جنگ از تجمل سرشاری برخوردار میشدند. در 1190، آلمانیهای ساکن فلسطین، به یاری معدودی از هواخاهان خویش در وطن، به تأسیس فرقهی توتونی شهسواران دست زدند و بیمارستانی را در نزدیکی عکا بنیاد نهادند.
بعد از آزادی اورشلیم بیشتر صلیبیون به اروپا بازگشتند و از قدرت حکومتی که در معرض هجوم قرار داشت به طرز خطرناکی کاستند.
زائران فراوانی به اورشلیم میآمدند، لکن عدهی آنها که تمایل به اقامت و جنگیدن داشتند معدود بود.
در سمت شمال، یونانیها دنبال فرصت بودند تا دوباره با انطاکیه، ادسا، و دیگر شهرهایی که طبق ادعای آنها به امپراطوری بیزانس تعلق داشت تسلط یابند. در سمت مشرق، در قبال دست اندازیهای مسیحیان و استمداد مسلمانان، بتدریج اعراب و مسلمانان به جنبش درآمده متحد میشدند.
آوارگان مسلمان اورشلیم داستان المانگیز سقوط آن شهر به دست صلیبیون را نقل میکردند. این جماعت در مسجد عظیم بغداد گرد آمده، خواستار آن بودند که جهان اسلامی بیتالمقدس را آزاد سازد و بنای مقدس قبهالصخره را از دست ناپاک کفار بیرون آورد. خلیفه قدرت کافی برای چنین عملی نداشت، اما ، امیر موصل، دعوت آوارگان را لبیک گفت.
در 1144، سپاه کوچک وی، که با کفایت تمام اداره میشد، ادسا، موضع مقدم جناح خاوری مسیحیان، را از چنگ آنان بیرون آورد، و چند ماه بعد زندگی ادسا را بار دیگر برای عالم اسلام فتح کرد. خود وی به قتل رسید، اما پسرش نورالدین جانشین وی شد، که از لحاظ جرئت دست کمی از پدر نداشت و از نظر کفایت بمراتب از وی برتر بود. خبر این حوادث اروپا را به تدارک دومین جنگ صلیبی برانگیخت.
نتیجه جنگ اول
ایجاد پادشاهى اورشلیم که شامل پرنس نشین هاى انطاکیه، طرابلس، ادس و بنادر مهم لبنان و فلسطین مى شد، یعنى سرزمین هاى عراق، لبنان، فلسطین، اردن و قسمتى از سوریه به جز حلب و دمشق. اولین پادشاه اورشلیم گودفروا دوبویون که مردى بسیار باهوش و بادرایت بود توانست بین شاهزاده هاى فرنگى که بعد از فتح هر سرزمین تازه به جان هم مى افتادند، اتحاد ایجاد کند.
دوره تعادل و تعامل
پس از چند سال جنگ و خونریزى به هر حال طرفین به تعادل نسبى رسیدند و حتى مراوداتى نیز با هم داشتند به طورى که حتى امیر دمشق با فرنگى ها متحد شده و با امیر حلب مى جنگید و حتى در بیت المقدس آزادانه عبادت کرده و از دیدن عبادت خالصانه مسیحیان تحت تاثیر قرار مى گرفت. اما با حضور سردارى ترک به نام اتابک زنگى شرایط به هم خورد و در نهایت پرنس نشین ادس در عراق امروزى سقوط کرد و این امر به جنگ صلیبى دوم منجر شد.
منابع اصلی:
encyclopaediaislamica.com
مؤسسة فرهنگی موعود عصر(عج) mouood.org
باشگاه اندیشه bashgah.net
ویکیپدیا
روزنامه - شرق
daneshnameh.roshd.ir
ماهنامه - موعود
askdin.com
پایگاه حوزه hawzah.net
فصلنامه - تاریخ اسلام - 1384 - شماره 22
دیگر منابع:
ویل دورانت، تاریخ تمدن، عصر ایمان، ترجمه ابوالقاسم طاهرى
هانس ابرهارد مایر، جنگهاى صلیبى، ترجمه عبدالحسین شاهکار
فن گوستاو گرونبوم، اسلام در قرون وسطى، ترجمه غلامرضا سمیعى
عبداللَّه ناصرى طاهرى، بیت المقدس شهر پیامبران
رنه گروسه، امپراتورى صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده
دکتر عبدالحسن نوایى، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه
استیفن رانیسمان، تاریخ جنگهاى صلیبى، ترجمه زهرا محیط طباطبائى
شکیب ارسلان، تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا (فرانسه، سوئیس، ایتالیا و جزایر دریاى مدیترانه) ترجمه على دوانى
ادوارد گیبون، انحطاط و سقوط امپراتورى روم
گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینى
گرونبوم فن گوستاو: اسلام در قرون وسطى، ترجمه غلامرضا سمیعى (تهران، نشر البرز، 1373ش).
گیبون، ادوارد؛ انحطاط و سقوط امپراطورى روم، ترجمه فرنگیس شادمان (نمازى)، سه جلد (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353ش).
لین پول، استانلى، طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال
مونتگمرى وات، ویلیام، برخورد آراء مسلمانان و مسیحیان
پایگاه تاریخ الاسلام، پایگاه اینترنتی المحقق و روزنامه النور چاپ یمن
محمدعلى اسلامى ندوشن: ایران و تنهایى ا ش
جواجر لعل نهرو، نگاهى به تاریخ جهان
تاریخ جنگ هاى صلیبى، ترجمه منوچهر کاشف
اختصاصی راسخون
<** ادامه مطلب... **>
[ جمعه 91/4/9 ] [ 9:53 عصر ] [ جلال ]