جنگ صلیبی هفتم
مورخان دلایل گوناگونی برای این حمله ذکر کردهاند، از جمله اهمیت تصرف مجدد بیتالمقدّس برای صلیبیان، سامان دادن به اوضاع امارتهای صلیبی در شرق، تصرف مصر و تبدیل آن به یک امارت فرانسوی صلیبی برای حمله به بیتالمقدّس، توسعه قلمرو صلیبیان و پیگیری منافعمادّی و تجاری زیر پوشش نجات بیتالمقدّس. در پی بازپسگیری بیتالمقدّس توسط مسلمانان در 645 و وخامت اوضاع امارتهای صلیبیدر شرق، رابرت (بطرک بیتالمقدّس) در اواسط642/ اواخر 1244 هیئتی نزد پاپ و شاهان و امیران اروپا، به ویژه پادشاه فرانسه، فرستاد تا اوضاع وخیم امارتهای صلیبی را شرح دهند و ضمن درخواست کمک، تقاضای یک حمله جدید صلیبی کنند. همزمان با عزیمت این هیئت، لوئی نهم (معروف بهسن لوئی، پادشاه فرانسه) نذر کرد چنانچه از بیماری سختش شفا یابد، اقدام به حملهصلیبی جدیدی نماید و چون شفا یافت شروع به تهیه مقدمات آن حمله کرد که در تاریخ به عنوان هفتمین جنگ صلیبی معروف گردید.
پاپ اینوکنتیوس چهارم، پس از شنیدن گزارش فرستادگان بطرک بیتالمقدّس و، مطّلع شدن از عزم پادشاه فرانسه به راهاندازی هفتمین حمله صلیبی، از فرمانروایان و مردم غرب اروپا خواست در این حمله شرکت کنند و آنگاه به درخواست لوئینهم، یکی از اسقفان را به نمایندگی خود گسیل داشت. بر اثر تبلیغات وسیع لوئی نهم و نمایندگان پاپ و کلیسای بیت المقدّس، جمععظیمیاز امیران(از جمله سه برادر پادشاه فرانسه)، ملکه فرانسه، ژان دو ژوئانویل (جوانفیل در منابع عربی) مورخ این جنگ و نیز جمعی از مردان کلیسا و مردمعادی در این حمله به فرماندهی لوئی شرکت کردند.
لوئی در صفر 646/ ژوئن 1248 راهی شد، ابتدا به قبرس رفت و هشت ماه در آنجا اقامت گزید. در این مدت به تبادل سفیر با جغتای خان مغول پرداخت و اختلافات موجود میان مردمان جنووا، پیزا و و نیز را مرتفعساخت. پس از سپری شدن زمستان و تجمع سایر نیروهای صلیبی در قبرس، سپاه لوئی (بالغ بر 25 تا 50 هزار نفر و به روایتی مبالغهآمیز 130 هزار نفر) در صفر 647/ 1249 از قبرس راهی دمیاط شد. فردریک دوم، که ناگزیر با حمله لوئی نهم موافقت کرده بود، پنهانی فرستادهای را نزد ملک صالح گسیل داشت و او را از این حمله و مسیر سپاه آگاه ساخت.
ملک صالح به محض شنیدن خبر حرکت صلیبیان بهسوی مصر، با حاکم حلب که حمص را در اختیار داشت صلح کرد و به رغم بیماری شدیدش، به سرعت خود را به مصر رساند او دمیاط را کاملاً مستحکم و پر از آذوقه کرد و مأموریت دفاع از آن را بر عهده بنی کنانه گذاشت و لشکر عظیمی، به ساحل غربی دمیاط فرستاد تا مانع پیاده شدن نیروهای صلیبی در ساحل مصر شود.
در اواخر صفر647، لوئی و سپاهیانش به بخش غربی شهر قدیمی دمیاط رسیدند. پادشاه فرانسه در بدو ورود نامه تهدیدآمیزی برای ملک صالح فرستاد و از وی خواست تسلیم صلیبیان شود، اما با پاسخ تند وی روبهرو شد. بلافاصله پس از این نامه نگاری، صلیبیان در نبردی که در 21 صفر 647/ ژوئن1249 اتفاق افتاد، بر سپاه دمیاط چیره شدند و دو تن از سرداران آن را کشتند. در پی این شکست، امیر فرمانده سپاه، دمیاط را بی دفاع رها کرد و راهی اردوی سلطان شد. مردم دمیاط که از عقب نشینی سپاهیان به وحشت افتاده بودند، سراسیمه شهر را به سوی قاهره ترک کردند و بنیکنانه نیز که مسئولیت دفاع از شهر را به عهده داشتند، عقبنشینی کردند و شهر آماده و پرآذوقه دمیاط در 23 صفر 647/ 6 ژوئن 1249 به آسانی به دست صلیبیان افتاد. عقب نشینی سپاهیان و سقوط دمیاط ، ملک صالح را چنان متأثر و خشمگین ساخت که دستور داد پنجاه تا شصت تن از سران فراری بنیکنانه را دار بزنند و بیدرنگ، اردوگاهش را به شهر منصوره در جنوب دمیاط منتقل کرد و به تقویت استحکامات آن پرداخت. چند ماه بعد، در شعبان647/ نوامبر 1249، ملک صالح درگذشت و همسرش، مرگ او را پنهان کرد و تا آمدن تورانشاه فرزند ملک صالح از قلعه حصن کیفا، اداره امور را در دست گرفت. در چنین شرایطی صلیبیان بدون کوچکترین مانعی پیشروی کردند و در 24 شعبان647/ 2 دسامبر 1249 به روستای فارسکور رسیدند. وقتی امیر فخر الدین، فرمانده سپاه ایوبیان در منصوره، از حرکت صلیبیان آگاهشد، از مردم قاهره کمک خواست و مردم را به دفاع دعوت کرد. پس از دو ماه توقف در مقابل شهر منصوره، گروهی از صلیبیان از نقطه کم عمقی از دریاچه اشموم گذشتند و در ذیقعده647/ فوریه1250 در حملهای غافلگیرانه به اردوگاه ایوبیان، جمعی از جمله امیرفخرالدین را به قتل رساندند. بقیه افراد اردوگاه نیز متواری شدند. این پیروزی، انگیزه رابرت، فرمانده گروه، را برای تصرف شهر منصوره تشدید کرد و او با وجود مخالفت سردارانش و تأکید آنان بر لزوم صبر کردن تا پیوستن بقیه سپاه صلیبی به آنان، در همان روز به منصوره حملهور شد ولی در تله فرمانده جدید ایوبیان، بیبرساوّل، افتاد. وقتی افراد رابرت کاملاً وارد منصوره شدند، به دستور بیبرس دروازههای شهر را بستند و بیشتر آنان، از جمله رابرت، را کشتند. پیروزی بامدادی، شکست شبانگاهی را در پی داشت.
از سوی دیگر، در همان زمان که لشکریان رابرت در منصوره میجنگیدند، لوئی نهم به همراه بخش اعظم سپاهش از دریاچه اشمومعبور کرد و با سپاهیان ایوبی چند مصاف داد و دو طرف تلفات سنگینی دادند، دو سپاه در 6 ذیقعده 647/ 11 فوریه1250 نیز نبرد سختیکردند، ولی منجر به نتیجه قطعی نشد. چندی بعد، ملک معظم غیاثالدین تورانشاه، پساز ورود به منصوره و در دست گرفتن حکومت، اقدام به نبرد دریایی با صلیبیان کرد و دهها کشتی صلیبی را، که بسیاری از آنها حامل مواد غذایی بود ، تصاحب نمود. قطع کمکهای غذایی، شیوع بیماریها، گرانی، خستگی مفرط صلیبیان و حملات پراکنده مسلمانان به آنان باعثشد تا لوئی نهم به اندیشه بازگشت به دمیاط و نجات باقیمانده سپاه بیفتد. ازاینرو، در اواخر 647/ آوریل1250 به تورانشاه پیشنهاد کرد که دمیاط با بیتالمقدّس معاوضه شود. این پیشنهاد را پیشتر ملک صالح مطرح کرده بود، اما صلیبیان آن را نپذیرفته بودند. از اینرو مسلمانان نیز که از شرایط بحرانی صلیبیان مطّلع بودند، از قبول آن خودداری کردند.
لوئی نهم ناگزیر به دمیاط بازگشت و چون سپاهیان صلیبی پس از عبور از پلی که ایجاد کرده بودند، آن را ویران نکردند، سپاه ایوبی از آن پل بهره برد و به تعقیب صلیبیان پرداخت. در ادامه این تعقیب و گریز، دو سپاهدر اوایلمحرّم648 در حوالی دمیاط به هم رسیدند و نبرد خونینی روی داد که منجر به کشته و اسیر شدن هزاران صلیبی گردید. سرانجام لوئی حاکم صور را برای مذاکره و تسلیم نزد ایوبیان فرستاد، اما بنا به نقلی سپاهیان صلیبی با خیانت یک سرباز، سلاح خود را زمین گذاشتند و ناگزیر مذاکرات منتفی شد و لوئینهم و تمام لشکریانش در 2 محرّم648/ 6 آوریل 1250 تسلیم شدند. لوئی و دو برادرش، شارل(کنتآنژو) و آلفونس (کنت پواتیه)، به شهر منصوره منتقل و زندانی شدند. چند روز پس از اسارت لوئی نهم، مذاکرات صلح با وی انجام گرفت و در پایان مقرر شد صلحی برای ده سال منعقد گردد که بر اساس آن، در مقابل آزادی پادشاه فرانسه و همراهانش، شهر دمیاط به مسلمانان تحویل دادهشود، تمام اسیران مسلمان آزاد شوند و پانصد هزار دینار فدیه لوئینهمپرداختگردد. در همانزمان و پیش از انعقاد قرار داد، تورانشاه به دست ممالیک بحری به طرز فجیعی به قتل رسید. اما امرای شورشی که از ضرورت تسریع در انعقاد قرارداد صلح آگاه بودند، بلافاصله آن را عملی ساختند و بدینترتیب، حمله هفتم صلیبی نیز با شکست کامل صلیبیان پایان یافت.
لوئینهم و همراهانش در 9 صفر 648/ 13 مه1250 وارد عکا شدند. وی به محض ورود به عکا، از مادرش، نایبالسلطنه فرانسه، نامهای دریافت کرد که در آن به خطر حمله پادشاه انگلستان به فرانسه اشاره و مؤکّداً از لوئی خواسته شده بود به فرانسه بازگردد. با اینحال، لوئی پس از سه جلسه بحث و مشورت با شورای عالی صلیبیان تصمیم گرفت تا آزادی تمام اسیران صلیبی و سامان دادن به اوضاع آنان، در شام بماند. پس از این تصمیم، وی به امید راهاندازی یک حمله جدید صلیبی، دو برادرش را به همراه دیگر علاقه مندان بازگشت به اروپا، در جمادیالاولی648/ اوت1250 روانه فرانسه کرد تا نظر مساعد پاپ اینوکنتیوس چهارم را برای حمله جدید جلب کنند.
اوضاع اروپا در اواسط سده هفتم/ اواسط سده سیزدهم، به دلیل اختلافات داخلی و درگیری میان پادشاهان اروپا از یک سو و درگیری آنان با پاپ از سوی دیگر، برای حمله مساعد نبود. برادران لوئینهم، که به لشکرکشی مجدد به شرق تمایل نداشتند، صرفاً به سبب قولی که داده بودند با پاپ ملاقات و خواست لوئی را مطرح کردند ولیچون پاپ هم رغبتی به حمله جدید نداشت، نتیجه چندانی از این ملاقات حاصل نشد. با اینحال، تلاشهای اندکی برای بسیج نیروها انجام گرفت. در این میان جنبشی مردمی، به رهبری چوپانی مجارستانی که خود را «آقای مجارستان» مینامید، برپا شد و سراسر فرانسه را نیز فرا گرفت و چون بیشتر شرکتکنندگان در آنکشاورزان و چوپانان بودند، به«حمله صلیبی چوپانان» معروف شد. تجمع این افراد به شورش و اغتشاش و فساد انجامید و مادر لوئی ناگزیر دستور سرکوب و متفرق ساختن آنان را صادر کرد. از آنسو، لوئی که در انتظار کمک اروپاییان به سر میبرد بر آنشد تا از اختلافات ایوبیان شام و ممالیک مصر به سود صلیبیان بهرهبرداری کند. در آن زمان، الملک الناصر صلاحالدین یوسف، حاکم ایوبی حلب و بعد دمشق، با حکومت جدید ممالیک مصر به مخالفت برخاست و برای جنگ با آنها آماده میشد. همزمان، هر دو طرف درگیر (ممالیک مصر و ایوبیان شام) در تلاش بودند تا در ازای دادن امتیازاتی، طرفداری و حمایت لوئی را جلب کنند. پادشاه فرانسه از این فرصت استفاده کرد و ممالیک مصر را واداشت تا بخشی از اسیران صلیبی نبرد منصوره را آزاد کنند. در 15رمضان 648/11دسامبر 1250، الناصر یوسف ایوبی با سپاه عظیمی به قصد سرکوب ممالیک مصر از دمشق خارج شد و در 10 ذیقعده در محلی به نام صالحیه و به روایتی در عباسه، با سپاه ممالیک مصاف داد که بر اثر خیانت برخی از بردگانش شکست خورد و به دمشق بازگشت.
ممالیک مصر، به منظور کمک گرفتن از صلیبیان برای سرکوب الناصر یوسف و دیگر ایوبیان باقیمانده در شام، ذیحجه649/ مارس1252، نمایندگانی نزد لوئی نهم به قیصریه فرستادند و به او پیشنهاد کردند به جای معاهده دمیاط، پیمانی دیگر منعقد شود که بر اساس آن، ممالیک تمام اسیران صلیبی باقیمانده در مصر را آزاد کنند، پادشاه فرانسه را از پرداخت باقیمانده مبلغ فدیهاش معاف نمایند و بیتالمقدّس را به صلیبیان تحویل دهند. پادشاه فرانسه با این پیشنهاد سخاوتمندانه ممالیک، که تقریباً تمام خواستهایش را بدون کوچکترین زحمتی تأمین میکرد، بلافاصله موافقتکرد و در اوایلصفر/ اواخر مارسو به روایتی در ربیعالاول650/ 1252عهدنامهای به مدت پانزدهسال میان صلیبیان و ممالیک منعقد شد. در پی این توافق، لوئی با سپاهش راهی یافا شد تا از آنجا همراه سپاه ممالیک روانه قدس شود، اما وقتی الناصر یوسف از این نقشه آگاه شد با اعزام سپاهی چهار هزار نفره، مانع پیوستن دو سپاه گردید و در نتیجه، طرح آنان برای تصرف بیتالمقدّس ناکام ماند. با تداوم بحران میانایوبیان و ممالیک، که تحریکهای لوئی نهم بدان دامن میزد، المستعصمباللّه (آخرین خلیفهعباسی) که با خطر توأمان مغولان و صلیبیان در شرق و غرب جهان اسلام روبهرو بود، با اعزام نمایندهای به نام شیخ نجمالدین بادَرائی، در صفر 651/ آوریل1253 میان دوطرف صلح برقرار کرد. صلح ایوبیان با ممالیک امیدهای لوئینهم و صلیبیان را برای توسعه قلمروی خود بر باد داد و ناگزیر شروع به تقویت استحکامات شهرهای ساحلی چون عکا و یافا و صیدا کردند.
علاوه بر بهرهبرداری از اختلاف ایوبیان و ممالیک، لوئی از مستمسکهای دیگری نیز بهره جست. در اواسط 648/ اواخر 1250، رهبر اسماعیلیه شام، شیخالجبل، برای ایجاد دوستی و اتحاد با صلیبیان، تلاشهایی کرد ولی به نتیجهای نرسید. لوئی در عینحال، با اقتدا به پاپ اینوکنیتوس چهارم، کوشید از طریق برقراری تماس با مغولان از آنها بر ضد مسلمانان استفاده کند. او هنگام اقامت در قبرس(جمادیالاولی646ـ صفر 647/ سپتامبر 1248 ـ مه1249) فرستادگان جغتای، خان مغول، را مورد تفقد قرار داده و ضمن استقبال از پیشنهاد همکاری میان دو طرف، آنها را، همراه با سه فرستاده صلیبی، در 10 شوال646/ 27 ژانویه1249 راهی قلمروی مغولان کرده بود. این فرستادگان سال بعد به نزد لوئی(هنگام اقامتش در قیصریه) بازگشتند ولی مناسباتی میان دو طرف برقرار نشد. سرانجام تلاشهای لوئی، در پی مرگ مادرش در 651/1253 و رسیدن اخبار اغتشاش و جنگ در فرانسه و لزوم بازگشت فوری وی به کشور، ناتمام ماند و وی در 4 صفر 652/ 24 آوریل1254 عکا را به سوی فرانسه ترک کرد.
در ربیعالاول 658/ مارس1260 کِتبُغا، فرمانروای مغولان در شام، و سپاهیانش و امیران صلیبی انطاکیه، وارد دمشق شدند و به مسلمانان و معتقداتشان توهین بسیار کردند. متقابلاً مسلمانان نیز، پس از پیروزی ممالیک به رهبری الملک المظفر قُطْز در نبرد مشهور عین جالوت در 25 رمضان 658 / 2 سپتامبر 1260 از مسیحیان صلیبی انتقام سختی گرفتند. پس از قتل قطز در ذیقعده 658، پادشاهی ممالیک مصر به بَیبَرس اوّلرسید.
در شوال 659/ سپتامبر 1260 چندین درگیری کوچک میان سپاهیان بیبرس و صلیبیان در نواحی گوناگون شام رخ داد. در661/ 1262 بیبرس در رأس سپاهیانش به قصد سرکوب صلیبیان و سامان دادن به اوضاع شام راهی این دیار شد و در جمادی الاولی663، شهر قیصریه، در رجب663 شهر ارسوف، و در 664 شهر صَفَد را فتحکرد. وی در 665 با حاکم صور و حصن الاکراد صلح کرد و در 666 قلعه شقیف و شهر یافا را بازپسگرفت. سپس راهی شمال شام شد و پس از آنکه سپاهیانش را به سه دسته تقسیم کرد، در اوایل رمضان666 شهر بسیار مستحکم و مهم انطاکیه را گرفت و پس از تقسیم غنایم میان سربازانش، شهر را آتش زد تا دیگر اثری از آن نماند. آنگاه در667 عهدنامه صلح با ملکه بیروت را تجدید کرد. ویدر 668/1269، برای سرکوب صلیبیان که با مغولان همپیمان شده بودند، از اسکندریه راهی دمشق شد و در همانجا بود که از لشکرکشی مجدد لوئی نهم به مشرق و حمله جدید صلیبی آگاهی یافت. او به سرعت خود را به مصر رساند و شهرهای ساحلی و مرزی، به ویژه اسکندریه را که گمان میکرد هدف حمله جدید صلیبی خواهد بود، تقویت کرد.
<** ادامه مطلب... **>
[ جمعه 91/4/9 ] [ 10:0 عصر ] [ جلال ]