سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سبقت در اسلام ایمان و هجرت

سبقت در اسلام ایمان و هجرت

گفتیم شش ساله بود که به خانه پیامبر آمد و تحت کفالتش قرار گرفت.همه گاه همراه و همدم پیامبر بود از راه و روش او،از سخنان و برنامه زندگى او بهره بسیار گرفت و نظم و انضباط زندگى را از او آموخت.

او چنان با پیامبر مانوس شد که مى‏شد او را واجد همان روح و روان پیامبر دانست و الحق ارواح متجانس یکدیگر را جذب مى‏کنند و ارواح متخالف به دفع هم مى‏پردازند.على کوچک و خردسال است ولى روحى عظیم از سنخ روح نبوت در اوست.پیامبر خود در سخنى فرموده بود من و على از نورى واحد آفریده شده‏ایم.بدین سان هم خوئى و انس آن دو با یکدیگر امرى طبیعى بود.

ایمان او در کودکى

رسول خدا صلى الله علیه و آله چهل ساله بود که به نبوت مبعوث شد و على در آن هنگام 10 سال بیشتر نداشت.رسول خدا صلى الله علیه و آله نبوتش را اظهار کرد.خدیجه همسر او بر اساس آشنائى با سوابقش دعوت او را پذیرا شد و على به عنوان دومین مؤمن به‏پیامبر و نخستین او از گروه مردان این دعوت را پذیرا شد.

بدین سان او با فطرت توحید به دنیا آمد و هرگز به سوى بت روى نیاورد و هیچگاه به بتى سجده نکرد. در ایمان هم بر دیگران پیشى گرفت و تولد عقلانى خود را با اسلام آغاز نمود.خود در سخنى به همین نکته اشاره کرده و مى‏فرماید:فانى ولدت على الفطرة و سبقت الى الایمان و الهجرة (1) .من بر فطرت توحید به دنیا آمدم و در ایمان و هجرت بر دیگران سبقت جستم‏و هم از کودکى خود یاد کرده و مى‏فرماید:

-و لم یجمع بیت واحد فى الاسلام غیر رسول الله صلى الله علیه و آله-و خدیجة و انا ثالثهما ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ریح النبوة (2) .2-در آن روزگار اسلام در خانه‏اى نیامده بود جز در خانه رسول الله صلى الله علیه و آله و خدیجه که من نفر سوم آنها بودم.نور وحى و رسالت را مى‏دیدم و بوى نبوت و پیامبرى را مى‏بوئیدم.

اسلام او در کودکى مورد تایید اکثر مورخان از اهل سنت است.ابن هشام در سیره خود مى‏نویسد او در 10 سالگى با بصیرت کاملى به پیامبر ایمان آورد و گوى سبقت را از دیگران ربود (3) ابن صباغ هم از زمان على پذیرش اسلام را در کودکى تایید مى‏کند سبقتکم فى الاسلام طفلا صغیرا ما بلغت اوان حلمى (4) البته برخى از اهل سنت در این زمینه نظر دیگرى دارند (5) على اول من آمن در اینکه نخستین فرد از مردان که به اسلام ایمان آورده‏اند کیست؟توده مردم از اهل سنت‏سخنانى دارند که مورد تایید علماى آنها و گروه شیعیان نیست.همه علماى شیعه و اکثر علماى اهل سنت‏بر این امر اتفاق دارند که على اول من اسلم است و اول من آمن.پیامبر فرمود:یا على انت اول المؤمنین ایمانا و اول المسلمین اسلاما (6) طبرى هم در این‏رابطه مى‏گوید او در ده سالگى به پیامبر ایمان آورد و گوى سبقت و ایمان را از دیگران ربود (7) .ابن هشام مى‏گوید بعث النبى صلى الله علیه و آله و آله یوم الاثنین و اسلم على یوم الثلاثاء (8) پیامبر در دوشنبه مبعوث شد و على علیه السلام در سه‏شنبه به او ایمان آورد.

خود امام در موردى بسیار به اول من آمن بودن خود تصریح کرد که یکى دو نمونه‏اش را در همین فصل خواندیم و اینک نمونه دیگر آن را بنگریم.او در سخن 131 فرمود:اللهم انى اول من اناب،و سمع و اجاب، لم یسبقنى الا رسول الله صلى الله علیه و آله و آله بالصلوة (9) -بار خدایا من نخستین کسى هستم که به حق رسیده و آن را شنیده و پذیرفته است.هیچکس بر من به نماز پیشى نگرفت مگر رسول خدا صلى الله علیه و آله.

اسناد در این زمینه بسیارند و نخستین مسلمان بودن او مورد اتفاق فریقین است و حتى افرادى چون ابن اثیر و دیگران به آن تصریح دارند (10) .و انگهى اهل سنت نمى‏توانند سخن على علیه السلام را در این زمینه تکذیب کنند زیرا که او را خلیفه پیامبر مى‏شناسند.

زیر سؤال بردن ایمان او

بسیارى از علماى اهل سنت ایمان آوردن او را در کودکى قبول دارند ولى تشکیک کرده‏اند که او بالغ نبوده و ایمانش درست نیست!!این دعوى به چند علت رد است.نخستین دلیل اینکه رسول خدا که سخن او حق است و فصل،اسلام او را قبول کرده.ثانیا قرآن در داستان حضرت عیسى که طفلى تازه متولد بود نقل مى‏کند که از همان سن دعوى نبوت کرد:انى عبد الله آتنى الکتاب و جعلنى نبیا و... 11) و یا درباره یحیى مى‏گوید ما در خردسالى به او حکم نبوت و کتاب دادیم:یا یحیى خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا (12) .و این آیات ساخته شخص پیامبر نیست که وحى الهى است.مى‏دانیم که رسول الله از روى هوى و هوس سخنى نگفت و هر چه گفت وحى بود:و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى (13) .ثالثا باید دانست فرق است‏بین تکلیف شرعى و مسؤولیت انجام وظیفه با قبول ایمان.اگر على به سن بلوغ نرسیده است‏بدین معنى است که تکلیف و مسؤولیت‏شرعى ندارد،نه بدان معناست که هر غیر مکلفى حرف و باور او بیحساب است.

در مجلس خویشاوندان

شنیدید در سال سوم بعثت پیامبر مجلسى از خویشاوندان تشکیل داد و به حکم خداوند که فرمان و انذر عشیرتک الاقربین (14) را صادر کرده بود ماموریت‏یافت‏به دعوت آنها بپردازد و چنین کرد:

در آن مجلس احدى دعوت او را اجابت نکرد.پیامبر فرموده بود هر که دعوت مرا براى نخستین بار بپذیرد وصى من وزیر من و جانشین من خواهد بود.و على شهادتین گفت و دعوت او را اجابت کرد. رسول خدا باز هم همان سخن را تکرار کرد و تنها على علیه السلام او را اجابت نمود.براى بار سوم پس از شنیدن اجابت و شهادتین على فرمود:

انت اخى،و وزیرى،و خلیفتى من بعدى (15) .تو برادر منى،وزیر منى،و پس از من تو جانشین منى.و ابو لهب به مسخره به ابو طالب گفته بود تو از این پس باید تابع برادر زاده و پسرت باشى (16) .

آرى على وزیر و برادر و خلیفه رسول شد و در آن هنگام سیزده سال بیشترنداشت و در آغاز دوران نوجوانى،و بدون در نظر گرفتن شرایط عصمت و امامت او،تنها به اتکاى دید عادى و طبیعى که درباره دیگر افراد این سنین هم مصداق دارد،در سن استدلال عقلانى و منطقى بود.این عظمت روح على را نشان مى‏دهد که در این سن به منصب وزارت پیامبر خاتم رسید.

تبعیت از پیامبر

بدین سان على لحظه‏اى به خدا شرک نورزید و از همه در اسلام مقدم شد (17) .او با تمام وجود اسلام را پذیرا شد و با همه هستى و وجود بدان ایمان آورد و در راه تبعیت از اسلام و نگاهبانى از آن و از آورنده آن از سر و جان مایه گذارد (18) .

زندگى او در دوران بعثت فصل جدید و ارزنده‏اى از زندگى را به روى او مى‏گشاید.دورانى است که همه هوش و گوش او متوجه اسلام است.خانه پیامبر مدرسه وحى شد و محمد صلى الله علیه و آله معلم قرآن على.و طبیعى است که از این مدرسه و آن معلم چه فارغ التحصیلى تحویل جهان وجود داده مى‏شود.

پیامبر خود مى‏فرمود فرشتگان به مدت 7 سال بر من و على درود مى‏فرستادند زیر در این مدت شهادتى (از دنیاى مردان) به توحید از زمین به آسمان بالا نمى‏رفت جز از من و از على علیه السلام صلت الملائکة على و على على سبع سنین و ذلک انه لم ترفع شهادة ان لا اله الا الله الى السماء الا منى و من على (19) .

همگام با پیامبر

مقدمه

اینک محمد صلى الله علیه و آله به نبوت رسیده و با پروردگارش از طریق وحى ارتباطى ویژه دارد. فرشتگان مقربى به خانه او آمد و شد دارند و در این خانه انوار رسالت و وحى درخشان است و ایمان و هدایت را در آن آشیانه است.

على علیه السلام چهارده ساله است و در این خانه زندگى مى‏کند و تدریجا وارد دنیاى نوجوانى شده و چهره و قیافه‏اى مردانه پیدا مى‏کند.دعوت پیامبر آشکار شد و او هنوز در عنفوان نوجوانى است.حیات او رنگ اسلامى دارد و على علیه السلام هم اسلامى مى‏اندیشد.ناگزیر همکار و کمک کار رسول است و این همکارى را در نشر دعوت پیامبر و آشنا کردن گوش‏هاى جاهلان به حقایق اسلام نقش و تاثیرى فوق العاده است.

همگام با رسول خدا صلى الله علیه و آله

على از همان دوران خردسالى همگام پیامبر بود و در دوران سیزده ساله بعثت‏با او همگام‏تر.خود فرمود،همانند بچه شترى که به دنبال مادرش روان باشد با او در حرکت‏بود.به پیامبر نزدیک بود،هم از نظر جسم و بدن و هم از نظر روان.رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرموده بود:خداوند به من امر فرمود ترا به خود نزدیک کنم و به تو رموز و اسرار اسلام را بیاموزم و تو آنها را فرا گیرى و آیه‏اى آمد و و تو گوش شنواى اسلام هستى (21) على علیه السلام همه جا و در همه موارد همراه و همگام پیامبر بود،در شادى و غم،در حزن و الم،و همه جا انس توام با خلوص خود را به پیامبر نشان داد. او عضوى از صف کوچک نماز جماعت پیامبر بود،و طبعا در صدمات و آزار وارده از مشرکان سهمى و نصیبى داشت!!در طریق این همگامى از رسول خدا انسانیت و اخلاق اسلامى،قرآن آموزى و فهم قرآن مى‏گرفت و انبوهى از همین ذخایر بود که على را سرمایه حیات مى‏شد.

همراهى و مددکارى او

آغاز ظهور اسلام و دوران بعثت‏بود.مشرکان مکه و شیوخ جاهل آن،رسول خدا را آزار مى‏دادند و در مواردى او را سخت تهدید مى‏کردند.روزى پیامبر تنها میان جمع آنها گرفتار آمد و در شرایطى قرار گرفت که بدنبال یار و مددکار مى‏گشت.ناگهان على سر رسید و اعلام کرد من ترا یارى مى‏کنم (22) ...و این جرات و شجاعت على،اعتماد به نفس و صراحت لهجه او را نشان مى‏دهد.

زندگى بر رسول خدا در دوران بعثت‏بسیار سخت‏بود.دشمنان و مشرکان او را به خاطر این دعوت آزار مى‏دادند.حتى عمر پیش از قبول اسلام،بر پیامبر سخت مى‏گرفت (23) و وجود و همراهى على در این مرحله نعمتى به حساب مى‏آمد.او چون سایه‏اى به دنبال پیامبر بود و او را از آزار و اذیت دور مى‏داشت. بسیارى از مشرکان با دیدن على به همراه پیامبر جرات آزار او را نمى‏کردند.

سالهاى اول بعثت پیامبر در محاصره اقتصادى قرار گرفت و ناگزیر زندگى سختى را در شعب ابو طالب آغاز کرد.با اینکه على مى‏توانست زندگى آرام و بدون‏دردسرى داشته باشد.خود را از پیامبر دور نداشت و در شعب با او همراه شد و در کمک رسانى به رسول خدا صلى الله علیه و آله،در چنان شرایط سخت نقش او فوق العاده بود،همانگونه که در دوران قبل از بعثت در ایجاد رابطه بین رسول خدا و خانواده‏اش،از غار حراء و خانه‏اش نقش فوق العاده‏اى داشت (و لقد کان یجاور فى کل سنة بحراء فاراه و لا یرى غیرى (24)

همراهى در مدینه

على علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله هرگز جدائى نداشت.آن روز که پیامبر از مکه قصد مهاجرت کرد،على تنها براى حفظ جان او از خطر دو سه روزى را در مکه تنها ماند و در نخستین فرصت‏خود را به او رسانید و همراهى و همگامیش را ادامه داد.پیامبر آنقدر در قبا منتظر ماند تا على بر او وارد شد و آنگاه با هم وارد مدینه شدند.

در تمام برنامه‏ها و طرح ریزى‏هاى مدینه على حضور داشت.در همه جنگها چهره و قامت على مى‏درخشید.در نشر دعوت پیامبر و در انجام دادن ماموریتهایش،در عرصه جنگ و جهاد اسلام،در دفاع از جان پیامبر،در حفظ و کتابت قرآن،و در همه زمینه‏ها و حادثه‏ها على را نقشى مهم و اساسى بود.

در سال اول هجرت که رسول خدا عقد برادرى را در بین مسلمانان برقرار کرد على را برادر خود خواند (25) و بعدها هم دیدیم که داماد او و ابو الریحانتین شد.و در خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله به عنوان شخصیت دوم اسلام مطرح بود.اسلام از قدم و بیان و شمشیر على بهره‏ها گرفت و شجاعت و ایمان و تقواى على راه‏گشائى‏هاى خوبى براى اسلام و مسلمین داشت.

در فتح مکه با پیامبر بود و با جرات ایمانى و شجاعت قلبى بتهاى کعبه را شکست و آن خان توحید را از لوث بت‏ها تطهیر کرد و این مساله‏اى بود که‏اجرایش امروزه آسان به نظر مى‏آید.ولى وارد دنیاى اندیشه آن روز شوید تا عظمت و اهمیت آن را دریابید.

حاصل همراهى

على علیه السلام به مدت یک سوم قرن با پیامبر زیست،دنباله‏رو راه او یعنى راه وحى و قرآن بود. همه‏گاه به خانه پیامبر اجازه ورود داشت،حتى به هنگام شب و هنگام سحر،که رسول خدا را وظیفه بیدارى و عبادت در آن ساعات بود.

این همراهى و همگامى ضمن اینکه به نفع اسلام و رشد و نشر آئین الهى بود على علیه السلام را هم ساخته و ورزیده‏تر مى‏ساخت.او با نفس ملکوتى پیامبر همراه شد و همانند پیامبر راهى به عالم غیب داشت رسول خدا به او فرمود:تو همان چیزى را مى‏شنوى که من مى‏شنوم و همان چیزى را مى‏بینى که من مى‏بینم (26) .

این پیشروى و رشد به میزانى بود که على مى‏فرماید:در حین نزول وحى بر پیامبر صداى ناله شیطان را شنیدم و از او پرسیدم این چه ناله‏اى است؟فرمود این شیطان است که از عبادت خدا مایوس شده است (و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزول الوحى علیه صلى الله علیه و آله فقلت‏یا رسول الله ما هذه الرنة؟فقال هذا الشیطان قد آیس من عبادته (27) ...)

منزلت على علیه السلام

على در سایه همگامى و همراهى با رسول خدا صلى الله علیه و آله،عبادت و ایمان و طاعتش به درجه‏اى رسید که احدى را یاراى همگامى و هم‏شانى با او نبود و این مساله‏اى مورد اتفاق است و همه فرق اسلامى در نوشته‏هاى خود بدان اشاره دارند.

رسول خدا گاهى او را حبیب خود مى‏خواند،و زمانى او را خلیلى صدا مى‏کرد،گاهى هم او را وزیرى.و این مقام و منزلت على علیه السلام را نشان مى‏دهد (28) .و هم به او فرمود تو در همان شان شنوائى و بینائى منى،با این تفاوت که تو پیامبر نیستى،و لکن وزیر منى،و در مسیر خیر و حق و سعادتى (29) .و نیز پیامبر به او فرمود:تو برادر من در دنیا و آخرت هستى.انت اخى فى الدنیا و الآخرة (30) .

فصل 9

همراه در هجرت

مقدمه

دوران بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله در مکه دورانى سخت و طاقت فرسا بود.پیامبر خدا و پیروانش تامین جانى نداشتند.برخى از آنها به حبشه هجرت داده شده‏اند و بعضى همچون یاسر و سمیه تحت فشارها و شکنجه‏ها جان سپردند.هر روز یک مساله بود هر روز یک زنگ خطر،که اگر تحمل پیامبر و همراهى على نبود خطر دو چندان مى‏شد.

وجود خدیجه همسر و یاور رسول خدا براى او نعمتى به حساب مى‏آمد.چه بسیار از کافران به خاطر بهره‏مندى از عنایات سابق خدیجه،با او ملاحظاتى داشتند و به خاطر او مى‏کوشیدند که به پیامبر کمتر آزار رسانند.وجود ابو طالب هم به خاطر حمایت از رسول خدا صلى الله علیه و آله نعمتى بزرگ براى جامعه اسلامى بود و متاسفانه این دو به فاصله‏اى اندک از یکدیگر زندگى را بدرود گفتند و رسول خدا جرى‏تر شود.

على علیه السلام در سالهاى قبل از هجرت جوانى زبده و قهرمانى پر هیبت‏بود.همه مجاهدات خود را براى بسط اسلام،حمایت از پیامبر،و سازماندهى نیروهاى محدود او بسیج کرده بود.او محو در رسول خدا صلى الله علیه و آله و همه‏گاه به همراه او بود.و براى نشر دینش از فداکارى مضایقه نمى‏کرد و در مواردى بسیار خود را سپر بلاى‏پیامبر قرار میداد.

مقدمات هجرت

شکنجه و آزار

ولى شرایط به گونه‏اى نبودند که بتوان در این منطقه و محیط فعالیتى داشت و یا به نشر شریعت نوظهور اسلام پرداخت.مشرکان رعبى در دل مردم از شکنجه و آزار بر روى سنگى داغ بوجود آورده بودند که کسى جرات پذیرش اسلام را نداشت.آنها دیده بودند که چگونه بلال،آن برده سیاهپوست را بر روى سنگى داغ خوابانده و بدن او را با نیش خنجر سوراخ کرده و بر محل زخم او میله داغ مى‏نهادند.

دشمن کم کم جرات یافته و علاوه بر آزار و شکنجه رسول خدا طرح قتل او را تهیه کرده و در پى آن بود که او را یکباره از میان بردارند و خود را راحت‏سازند.زندگى در میان آنها جدا سخت و ناگوار شده بود.

و در این گیرودار قبیله خزرج در موسم حج‏به مکه آمده و با رسول خدا ملاقات کردند پیامبر آنها را به اسلام،به صلح و برادرى،به انس و صفا به دورى از ناپاکى‏ها و پلیدى‏ها و آدم کشى‏ها دعوت کرد.و آنها که خود از آن همه نفاق‏ها و درگیرها بستوه آمده بودند دعوت او را پذیرفته و از او براى شناخت و عمل به دین مبلغ خواستند.

رسول خدا مصعب را که در آن هنگام نوجوانى 17 ساله،مسلمان و از خانواده مشرکان و طرد شده از پدر و مادر بخاطر قبول اسلام بود به عنوان نخستین مبلغ به همراه آنها گسیل داشت.مصعب در مدینه موفقیت‏هائى داشت.

دل شکسته او بعلت طرد والدین،غربت او از شهر و دیار،عشق او به رسول خدا صلى الله علیه و آله، ایمان راستین او به این آئین مقدس کار خود را کرد.او روزها در محلى،با نواى جاذب و حزین به تلاوت قرآن مى‏پرداخت و احکام اسلام را براى مردم بیان مى‏کرد.

تصمیم به قتل پیامبر

مردم مدینه به او روى آوردند و تدریجا جذب دعوت او شدند شهر مدینه کم‏کم آماده قبول اسلام و پذیرش رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏شد و این خود موجب نوید خوشى براى دنیاى اسلام بود.در این شرایط حساس و در این مرحله از بعثت که رسول خدا سیزدهمین سال نبوت خود را پشت‏سر مى‏گذاشت وضع رشد و پیشرفت اسلام براى مشرکان غیر قابل تحمل شده بود تصمیم گرفته بودند که کار او را یکسره کنند قبایل عرب با هم پیمان بستند که در قتل او مشترکا اقدام نمایند تا خونخواهى از قبیله خاصى نباشد.

از سوى دیگر مردم مدینه از پیامبر دعوت کرده بودند که به یثرب برود و از او به صورت کاملى حمایت نمایند.بدین سان امید نشر و گسترش اسلام در مدینه،و آگاهى توطئه قتل و ترور او در مکه،که از سوى خداوند به او اطلاع شده بود،عزم پیامبر را بر ترک این مردم ناسپاس جزم کرد و او راه هجرت را در پیش گرفت.

على علیه السلام در بستر پیامبر

براى اینکه دشمن رد گم کند،و از حرکت رسول خدا صلى الله علیه و آله آگاه نشود،لازم بود که کسى در بستر پیامبر بخوابد،پارچه‏اى را بر سر کشد،تا مشرکان مطمئن شوند او هنوز در خانه است و شب هنگام او را مراقب باشند که بیرون نرود،تا سحرگاه یا اول صبح به ترورش به صورت دستجمعى اقدام کنند.

پیشنهاد پیامبر به على بود که او در جایش بخوابد و او پرسید که اگر چنین کند آیا جان رسول خدا به سلامت‏خواهد بود؟پیامبر فرمود آرى.و بدین سان على در جاى پیامبر خوابید تا او از خطر برهد (31) و ابو بکر هم با پیامبر همراه شد تا به‏مدینه بروند (32) و رسول خدا برنامه هجرتش را آغاز کرد.

على علیه السلام راحت و آرام در بستر رسول خدا خوابید و این خطرى عظیم براى او بود،از آن بابت که اگر دشمن با او درگیر مى‏شد به طور قطع او جان سالم از آن واقعه بدر نمى‏برد.به قول و اصطلاح عوام،ریسک بزرگى براى او بود.ابن صباغ از قول رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که جبرئیل به او گفته بود:بخ بخ بابن ابیطالب،من مثلک؟و قد باهى الله بک الملائکة (33) آفرین بر پسر ابو طالب.کیست که به مثل تو دلداده‏اى دلاور باشد.محققا خداوند بوجود تو بر فرشتگان مباهات کرد.

دشمن تا سحرگاهان کشیک مى‏داد.در راس زمان معینى دستجمعى به خانه پیامبر و به بستر او حمله آوردند و با کمال تعجب على را در بستر او یافتند.خبر پیامبر را از او گرفتند فرمود که او را به من نسپرده بودید.مشرکى گفت او پناه محمد است او را بکشیم.فرمود،افسوس که فرمان حمله ندارم و الا براى این گستاخى که پاى به حریم محمد گذاشته‏اید شما را از دم شمشیر مى‏گذراندم و بدین سان آنها را پراکنده ساخت.خود او بعدها مى‏فرمود در شب هجرت با جانم رسول خدا را که بهترین افراد روى زمین بود نگهدارى کردم (34) .

هجرت فواطم

على علیه السلام پس از آگاهى که دریافت‏با این عمل جان پیامبر زنده ماند نخستین سجده شکر را انجام داد.چند روزى در مکه ماند و امانت‏هاى مردم را که در نزد رسول خدا بود به آنها برگرداند.و آنگاه براساس برنامه‏ریزى رسول خدا به همراه فاطمه‏ها به سوى مدینه به راه افتاد.

جاسوسان خبر یافتند و به تعقیب او پرداختند.در منطقه صجنان هشت‏سوار نقابدار به همراهى جناح، غلام حرب بن امیه سر راه بر على گرفتند.على شترها راخواباند،زنان را فرود آورد و آماده دفاع شد.به او گفتند از این راهى که در پیش گرفته‏اى بازگرد و گرنه تو را به اجبار باز مى‏گردانیم و یا سرت را به مکه مى‏بریم.

على جز دفاع راهى نداشت فرمود آن کس که بخواهد بدنش ریز ریز شود نزدیک آید (35) .

برخى از ماموران ترسیدند و رفتند.جناح شمشیرى حواله على کرد.امام خود را کنار کشید.و سپس حمله مردانه‏اى کرد و جناح را با شمشیر دو نیم ساخت.آنگاه به همراهان او حمله برد.آنها عذر خواستند و پراکنده گشتند و على موفق و پیروز به راه خود ادامه داد (36) .

انجام ماموریت

على علیه السلام در مسیر مکه تا مدینه پیاده بود و فواطم سواره و غرضش آن بود که از زنان خوب حمایت و مراقبت کند.سرانجام ماموریت‏خود را به وجهى نیکو انجام داد.در قبا به نزدیکى پیامبر که انتظار او را مى‏کشید رسید،ولى از شدت درد پا و زخم و ورم دیگر توان راه رفتن نداشت.

رسول خدا صلى الله علیه و آله شخصا به دیدار او شتافت از دیدن وضع پا و زخمهایش به رقت افتاد و گریست.او را در آغوش گرفت پاهاى على را مالش و نوازش داد.و پس از مدتى توقف و آرامش على از درد پا به سوى شهر یثرب که بعدها به مدینه الرسول مشهور شده بود راه افتاد.مردم مدینه به استقبال آمدند و عزیزان سفر کرده و رنج دیده خود را در میان گرفتند.

اهمیت‏خدمت على علیه السلام

مساله هجرت به خیر و خوشى پایان یافت ولى شجاعت و خدمت فوق العاده على همچنان در تاریخ چون برگ زرینى ثبت‏شد.به گفته صاحب شواهد آیه‏شریفه:و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (37) از مردم کسانى هستند که جان را در راه رضاى خداوند مى‏فروشد و به خطر مى‏اندازند) نشانه تقدیرى از خدمات على است (38) جز على کیست که حاضر شود جان خود را سپر بلا سازد،خویشتن را فدا نماید تا رسول خدا و به تبع او دین و عقیده‏اش زنده بماند.على در آن شب پارچه‏اى بر سرکشید که به جاى کفنش بود و آنگاه که به بستر مى‏رفت امیدى به برخاستن و زنده ماندن نبود و اهمیت این فداکارى بر احدى پوشیده نیست.

پى‏نوشتها

1-نهج البلاغه

2-خطبه 234

3-ص 245 سیره ابن هشام ج 1

4-ص 16 فصول المهمه

5-محمد طبرى شافعى اسلام او را در 16-15 سالگى دانسته-ص 58 ذخائر العقبى

6-ابى الحدید،شرح نهج البلاغه ج 3 ص 258

7-ج 3 تاریخ طبرى ص 1160

8-ج 1 سیره ابن هشام ص 245

9-نهج البلاغه فیض ص 814

10-کامل ج 2 ص 22

11-آیه 30 سوره مریم

12-آیه 12 سوره مریم

13-آیه 4 سوره نجم

14-آیه 214 سوره شعراء

15-ص 217 تاریخ طبرى ج 2

16-همان سند

17-ص 123 کفایة الطالب

18-ص 61 ینابیع الموده

19-سیره ابن هشام ج 1 ص 246

20- آیه 12 سوره الحاقه

21- ص 40 کفایه الطالب

22- تاریخ 14 معصوم

23- اسدالغابه ج 4 ص 53

24- خطبه 234 نهج البلاغه

25- ص 22 فصوص المهمه

26- خطبه قاصعه

27 همان منبع

28 - ص 213 محاضرات راغب

29- خطره 234 نهج البلاغه

30- ص 194 کفایه الطالب

31- ج 1 سیره ابن هشام ص 481

32- تاریخ طبرى ج 3 ص 1234

33- فصول المهمه ص 33

34- بحار الانوار ج 36 ص 46

35- ص 300 امالى طوسى

36- ص 115 فاطمه زهرا - ترجمه صادقى

37- آیه 207 سوره بقره

38- الشواهد التنزیل ص 96

در مکتب امام امیرالمومنین (ع) صفحه 61

دکتر على قائمى



[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 3:17 صبح ] [ جلال ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه