3- شیعیان معتقدند که اصحاب درستکار و عادل نیستند؛ اما در کتابهای شیعه روایاتی را میبینیم که بر عدالت اصحاب دلالت میکنند! از آن جمله روایتی است که از پیامبر ص روایت کردهاند که در حجه الوداع گفت: «نضّر الله عبداً سمع مقالتی فوعاها، ثم بلغها إلى من لم یسمعها..».
«خداوند تر و تازه نماید بندهای را که سخن را شنید و آن را حفظ کرد و سپس به کسى که آن را نشنیده رساند ... ».
اگر اصحاب عادل و درستکار نبودند چگونه پیامبر به آنها اعتماد میکند تا هر یک از آنها سخن او را به کسانی که آن را نشنیدهاند برساند؟!
پاسخ به سوال 3 : البته این تنها شیعیان نیستند که همچین عقیده ای دارند بلکه بزرگان اهل سنت هم همین اعتقاد را دارند.حال ما نمونه ای از گفتار انها را منعکس میکنیم تا بفهمیم که انها عادل نیستند :
نمونه اول : من (پیامبر)، فردای قیامت در کنار حوض می آیم و تعدادی از صحابه می خواهند نزد من بیایند، ولی آنها را از طرف حوض بر می گردانند به سوی دیگر. گفتم: اینها را کجا می برید؟ میگویند: به خدا قسم! اینها را به سمت آتش جهنم می بریم. عرضه می کنم: مگر اینها چه کار کرده اند؟ خطاب می آید: درست است که اصحاب تو هستند، ولی بعد از تو مرتد شدند و بدعتها گذاشتند و به دوران جاهلیت برگشتند. سپس گروه دیگری را اینگونه به سمت آتش می برند و ... ، و از اینها هیچکس از آتش نجات پیدا نمی کند، مگر به اندازه هَمَل نعم. (چهارپایان بازیگوشی که معمولا از گله جدا می شوند و مشغول بازیگوشی هستند و سرگردان میشوند و این نشان قِلَّتْ و کمی تعداد آنهاست(
صحیح بخاری، ج7، ص208، ح6587، کتاب الرقاق
در روایت دیگر آمده که:
لیردن على أقوام أعرفهم و یعرفونی ثم یحال بینی و بینهم
... من آنها را می شناسم و آنها هم مرا می شناسند و آنها را به جهنم می برند.
صحیح بخاری، ج7، ص208
حال سوال ما از شما : ایا اگر صحابه عادل بودند گرفتار اتش میشدند ؟
نمونه دوم : بخاری از ابو هریره نقل می کند
لمّا توفی النبی صلی الله علیه و سلم و استخلف ابوبکر و کفر من کفر من العرب ...
بعد از وفات پیامبر و به خلافت رسیدن ابوبکر و بعد از آنکه تعداد انبوهی از عرب کافر شدند ... . صحیح بخاری ، ج8 ،ص140 ، ح6924
و حتی خود ذهبی و مزّی هم نقل کرده اند
لمّا مات النبی کفر الناس الا خمسة. یعنی: بعد از رحلت پیامبر(ص) تمام مردم مرتد شدند مگرپنج نفر!!!
تهذیب الکمال ، ج21 ، ص557 و تهذیب التهذیب ، ج8 ، ص9 و البدایة و النهایة ، ج6 ،ص91
و یا آقای ابن کثیر در کتاب البدایة و النهایة ، ج6 ، ص33 روایتی از عایشه نقل میکند که :
لمّا قبض رسول الله ارتدّت العرب قاطبةً و اشرأبت النفاق .
بعد از وفات رسول خدا همه عرب از بیخ و بن مرتد شدند و نفاق به اوج خودش رسید .
شوکانی در نیل الأوطار، ج1 ، ص36 ، حاکم در مستدرک الصحیحین ،ج3 ، ص260 ، قرطبی در تفسیر ، ج8 ، ص148 ،ثعالبی در تفسیر ،ج2 ، ص395 ، بیهقی در سنن کبری ، ج8 ، ص 177 مصنف ابن عبد الرزاق ج1 ص50 و بقیه علماء اهل سنت بعد از نقل این حدیث میگویند : این روایت صحیح است، أنساب الأشراف 1 / 587 . سنن نسائی ج6ص7 و ج7ص76،
واقعا اینکه چرا این افراد در آن زمان قائل به عدالت صحابه نبودند عجیب است. البته شاید همه ی این افراد رافضی و شیعه بودند؟ ایا حرف شیعه هم برخلاف کتب معتبر اهل سنت است که فقط 5 نفر از مرتد شدن نجات پیدا کردند ؟
نمونه سوم :پس این همه جنگ و درگیری که بین اصحاب شکل گرفت حداقل دلیلی بر غیرعادل نبودن گروهی نیست؟ قاتلان عثمان صحابه بودند یا نه ؟ ما قصد نداریم در اینجا بگویم کار عثمان در مورد بیت المال خوب بوده است یا نه . فقط در صدد بیان کردن عدالت اصحابی هستیم که براران اهل سنت عدالتشان را قبول دارند ولی خلیفه سوم را به قتل رساندند
آیا صحیح است که قاتلان عثمان از صحابه کرام رسول اللّه ـ صلى الله علیه و سلّم ـ بودند؟
1 ـ همانند فروة بن عمرو أنصارى ـ که از اصحاب بیعت عقبة بود(قال إبن وضاح: انما سکت مالک ـ فى الموطا ـ عن اسمه لانه کان ممن أعان على قتل عثمان. الأستیعاب 3: 325 ـ اسد الغابة 4: 357.(
2 ـ محمد بن عمرو بن حزم انصارى، که پیامبر اکرم او را نام گذارى کرد(ولد قبل وفاة رسول اللّه ـ صلى الله علیه و سلّم ـ بسنتین... فکتب الیه ـ ای الى والده ـ رسول الله ـ صلى الله علیه و سلّم ـ: سمّه محمد أ... و کان أشدَّ الناس على عثمان: المحمدون: محمدبن ابى بکر، محمد بن حذیفة، و محمد بن عمرو بن حزم. الأستیعاب 3: 432.(
3 ـ جبلة بن عمرو ساعدى انصارى بدرى، که از دفن جنازه عثمان در بقیع هم ممانعت کرد(هو اوّل من اجترأ على عثمان... لمّا رادوا دفن عثمان، فانتهوا الى البقیع، فمنعهم من دفنه جبلة بن عمرو فانطلقوا الى حش کوکب فدفنوه فیه. الانساب 6: 160 ـ تاریخ المدینة 1: 112.(
4 ـ عبداللّه بن بُدیل بن ورقاء خزاعى که پیش از فتح مکه اسلام آورده، و به گفته امام بخارى: او رگ گردن عثمان را برید(اسلم مع ابیه قبل الفتح، و شهد الفتح و ما بعدها... إنه ممن دخل على عثمان فطعن عثمان فى ودجه... تاریخ الاسلام (الخلفاء) 567.(
5 ـ محمد بن ابى بکر،فرزند خلیفه اول که در سال حجة الوداع به دنیا آمده و به گفته امام ذهبى او جزء محاصره کنندگان خانه عثمان (رضى اللّه عنه) و ریش او را کشیده و به او مى گفت: اى یهودى خداوند تو را رسوا کند(ذهبى مى گوید: ولدته اسماء بنت عمیس فى حجة الوداع و کان احد الرؤوس الذین ساروا الى حصار عثمان تاریخ الأسلام(الخلفاء) 601.(
6 ـ عمرو بن الحمق: که او جزء صحابه رسول خدا ـ صلى الله علیه و سلّم ـ بوده و به گفته امام مزّى در حجة الوداع با پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ بیعت کرده، و به گفته امام ذهبى: نُه ضربه خنجر به او زده و گفت: سه تا را به خاطر خدا و شش ضربه را به خاطر خودم به تو مى زنم(مزى مى گوید: بایع النبی فى حجة الوداع و صحبه... کان أحد من ألَّب على عثمان بن عفان تهذیب الکمال(14: 204 ـ تهذیب التهذیب 8: 22 و قال الذهبی: إنّ المصریین أقبلوا یریدون عثمان... و کان رؤساؤهم اربعة... و عمرو بن الحمق الخزاعی... تاریخ الاسلام (الخلفاء) 601 ـ و 441.(
وثب علیه عمرو بن الحمق و به ـ عثمان ـ رَمَق و طعنه تسع طعنات، و قال: ثلاث للّه و ستّ لما فى نفسى علیه.
7 ـ عبدالرحمن بن عدیس که جزء أصحاب بیعت شجره بوده و به گفته قرطبى: او رهبر شوریان مصر علیه عثمان بود که بالاخره عثمان را به قتل رسانیدند(قرطبى: عبدالرحمن بن عُدیس، مصرى شهد الحدیبیة و کان ممن بایع تحت الشجرة رسول الله ـ صلى الله علیه و سلّم ـ... و کان الأمیر على الجیش القادمین من مصر الى المدینة الذین حصروا عثمان و قتلوه. الاستیعاب 2: 383، فتح البارى 2: 189 ـ الثقات لابن حبان 2: 265 ـ التمهید لابن عبدالبر 10: 294 ـ الطبقات الکبرى 3: 71.(
نمونه چهارم : عده اى از صحابه کرام، جزء خوارج بوده و طبق حدیث پیامبرـ صلى الله علیه و سلّم ـ آنان کافر و جزء سگهاى جهنم هستند(مسند احمد 14 ـ 355ـ الخوارج کلاب اهل النار.(
و نام این افراد از صحابه به قرار ذیل است:
1 ـ عمران بن حطّان، مدح کننده عبد الرحمن بن ملجم(الاصابة 3: 179(
2 ـ ابو وائل شفیق بن سلمة، که پیامبر اکرمـ صلى الله علیه و سلّم ـ را درک و از ایشان روایت کرده( اسد الغابة 3: ص 3ـ الاصابة 2: 48ـ دار الکتب العلمیة.(
4 و 3 ـ ذو الخویصره و حرقوص بن زهیر السعدى که اصل و ریشه خوارج هستند(البته مى گویند سپس توبه کرد. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید 4: 99.(
5 ـ ذوالثدیة، که در نهروان کشته شد( الاصابة 2: 174(
6 ـ عبداللّه بن وهب راسبى، که از سران خوارج بود(الاصابة 5: 96ـ مختصر مفید 11: 136)
پس چرا ما مى گوئید صحابه «کلّهم عدول» یعنى حتى کفار و سگهاى جهنم نیز عادل هستند!!
نمونه پنجم : در اینجا یکی از عملکردهای بزرگترین صحابه عادل رسول خدا را (از نظر اهل سنت) مورد بررسی قرار میدهیم.
ابو بکر خالد را با لشکری به طرف قبایلی فرستاد که پس از رحلت رسول با ابوبکر بیعت نکرده بودند یا زکات به گماشتگان نداده بودند تا آنها را مجبور به پرداخت زکات کنند و خلافت ابوبکر را رسمی و قانونی بشمارند. عمر به ابوبکر گفت حالا صبر کن ابوبکر گفت: نه به خدا قسم اگر یک مهار شتر را که به پیامبر می دادند به من ندهند با آنها می جنگم . خلاصه عرض میکنم خالد به سرزمینی که مالک بن نویره در آن بود که به آن ‹بطاح› می گفتند آمد و به این سرزمین شبیخون زد(در حالی که پیامبر هرگز چنین کاری را انجام نمی دادند) لشکریان خالد شبانه آنها را احاطه کردند قبیله مالک به وحشت افتاد سلاح برای مقابله برداشتند . ابو قتاده گوید به آنها گفتیم: که ما مسلمان هستیم. آنها در جواب گفتند ما هم مسلمانیم... . ابوقتاده گوید : ما گفتیم اگر شما راست می گویید سلاحایتان را زمین گذارید. آنها گذاشتند و با هم به نماز ایستادیم. گویا در همین حال دستان مردان را بستند و آنها را مانند اسیر نزد خالد بردند. همسر مالک هم همراه همسرش بود. در آنجا ابو قتاده و عبد الله بن عمر نزد خالد شهادت بر مسلمانی آنها دادند( که ما دیدیم آنها نماز خواندند). تمام مورخان نوشته اند که همسر مالک بسیار زیبا بود. خالد به ضرار بن ازور گفت: گردن مالک را بزنید. مالک در جواب گفت: زنم مرا به کشتن داد...!!! خلاصه گردن مالک و باقی مسلمانان را هم زدند. نکته مهم که هر بار من این را می بینم دلم شدبدا به رنج می آید این است که خالد روباه صفت ... همان شب به زور تهدید با همسر مالک که زنی زیبا بود عمل نامشروع مرتکب شد( دامن پاک زن مومنه ای را آلوده ساخت) خالد آن شب را با لشکرش به عیش و عشرت به سر برد. و از اموال مسلمانان غذاهایی پختند و خوردند در حالی که سر مالک به جای سنگ زیر دیگها گذاشته شده بود. ابو قتاده از آنجا به نزد ابوبکر رفت و گزارش حادثه داد و سوگند خورد که دیگر زیر لوای خالد به جهاد نمی روم چرا که او زانی و قاتل است عمر به ابوبکر گفت : خالد باید سنگسار شود. ابوبکر گفت: من این کار را انجام نمی دهم چون او اجتهاد کرده هرچند خطا کار باشد. عمر گفت:او قاتل است باید قصاص شود. ابو بکر گفت من هرگز او را نمی کشم. عمر گفت لااقل بر کنارش کن. ابو بکر گفت: من هرگز شمشیری را که خدا برای آنها از نیام کشیده هرگز از نیام نخواهم کرد. از اینجا بود که لقب خالد بن ولید زانی قاتل ... شمشیر خدا نام گرفت. مراجعه شود به تاریخ یعقوبی ج2 ص110 کنز العمال ج 3 ص 132 تاریخ ابولفداء ج1 ص 158 تاریخ طبری ج 3ص241 تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 149 تاریخ ابن عساکر ج5 ص105 تاریخ ابن کثیر ج 6 ص321 اصابه ابن حجر ج 2 ص99 شرح ابن ابی الحدید ج 6 ص48 وفیات الاعیان ج 5 ص 66 تاریخ ابن شحنه ص114 و...
و اما راجع به عملکرد خائنانه در ماجرای غدیر خم : در اینجا من فقط به یک نکته بیشتر اشاره نمیکنم.
حضرت على علیه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند میدهم هر مرد مسلمانى که غدیر خم را به خاطر دارد و سخنى را که در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است ، از جا برخیزد . سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعیم گفته است که افراد بسیارى شهادت دادند ـ و اعلام کردند آن هنگام که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست امیر المؤمنین على علیه السّلام را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود :
آیا میدانید که من شایسته تر به مؤمنان از خود آنها مىباشم ؟ همگى فرمایش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را تصدیق کردند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
هر کس من مولای او هستم ،این [علی] مولای او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار ،نصرت بده هرکس که او را یاری کند و خار گردان هرکس که او را خار گرداند... مسند احمد ، ج 4 ، ص 370 ، ح 19823 .
خوب حال ببینیم کسانی که این واقعه را در حضور حضرت علی کتمان کردند به چه مصیبتی گرفتار شدند که این قسمتی از آیت خدا برای پیمان شکنان در این دنیا بود.
افرادى از صحابه که حدیث غدیر را کتمان کردند و به رغم درخواست حضرت على(رضی الله عنه)، آنرا اعلام نکردند، گرفتار نفرین ایشان شده و هر کدام به دردى مبتلا شدند.(الفقه على المذاهب الاربعة 4: 75 ـ روح المعانی.)
1 ـ أنس بن مالک گرفتار بیمارى بَرَص ـ پیسى ـ شد.) المعارف: 580)
2 ـ براء بن عازب، نابینا شد.
3 ـ زید بن ارقم، نابینا شد.
4 ـ جریربن عبداللّه بجلى، اعرابى گردید( أنساب الاشراف 2: 156 ح 169.(
5 ـ معیقیب (ابن أبى فاطمه دوسى) مبتلا به بیمارى جذام(خوره) شد.( تاریخ مدینة دمشق 3: 174 ـ المعارف: 137، او جزء هیئت امناء خلیفه ثانى بر بیت المال بود.(
4- به یکی از شیعیان گفته شد: آیا پیامبر ص ما را به آن دستور نداده که همسر شایستهای انتخاب کنیم و با افراد خوب فامیل شویم و از آنها زن بگیریم و به آنها زن بدهیم؟
گفت: بله؛ شکی نیست!
به او گفتند: آیا تو برای خودت میپسندی که داماد کسی بشوی که حرامزاده است؟!
گفت: پناه به خدا!
به او گفته شد: شما به دروغ ادّعا میکنید که عمر بن الخطاب t پسر زنی زناکار به نام صهاک بوه است! و عالم شما نعمت الله الجزائری با تمام وقاحت و زشتی ادعا میکند که عمر خودش را با آب منی مردان اشباع میکرد و با آن آرام میگرفت – والعیاذ بالله - و شما ادعا میکنید که حفصه دختر عمر مانند پدرش منافق و پلید بوده است، بلکه کافر بوده است! آیا به نظر شما پیامبر داماد کسی میشود که حرامزاده است؟!
آیا برای خودش همسری فاسد و منافق را میپسندد؟! سوگند به خدا که شما به پیامبر و اصحاب تهمت میزنید، و چیزهایی برای آنها میپسندید که برای خودتان نمیپسندید!!
پاسخ سوال 4: البته این سوالی است که نباید اینجا جواب داده شود. و شیعیان هم معتقدند که بیان اینگونه مسائل همانند این مسئله یا بحث تحریف قران و یا مسائل اینچنینی هیچ سودی برای طرفین ندارد و بیشتر باعث خوشحالی همان کسانی که امروز در پی اختلاف انداختن بین شیعه و سنی هستند میشود.در اینجا ما یک مقایسه انجام میدهیم و مانور بیشتری هم بر روی ان انجام نمیدهیم.
و من قبلا در پستهای پیش بیان کردم که نعمت الله جزایری و کتابهایش چه جایگاهی بین شیعه دارد. در کل دوست عزیز اینکه معاویه هم برادر زن پیامبر بوده است جای هیچگونه شکی در ان نیست.حال ما بیوگرافی او را از کتب معتبر اهل سنت بازگو میکنیم (پدرش بماند!!) تا بفهمیم که برادر زن هم کمی از پدر زن ندارد.
معاویه چهار پدر داشته و مادر ایشان هند جزء بدکاره هاى معروف و صاحب پرچم بوده چنانچه زمخشرى و ابوالفرج اصفهانى و ابن عبدر به و ابن الکلبى این حقیقت تلخ را نقل کرده اند.
ابن کُلبى مى گوید: «کان معاویة لعمارة بن ولید بن المغیرة المخزومی و لمسافر بن أبی عمرو، و لابی سفیان و لرجل آخر سمّاه و کانت هند امّه من المغیلمات، و کان احبّ الرجال الیها السودان...(مثالب العرب: 72(
محمد بن سائب کلبى مى گوید: معاویه به چهار مرد نسبت داده مى شود به عمارة بن ولید، و به مسافربن أبى عمرو، و به ابوسفیان و به شخصى ـ ظاهراً صباح ـ که نام او را برده اند و مادر ایشان حضرت هند از بدکاران صاحب پرچم بوده و از مردان سیاه بسیار خوشش مى آمد.
البته امام زمخشرى نیز این مطلب را آورده و مى فرماید:
معاویه فرزند چهار پدر بزرگوار بود، و نام آنها را ذکر مى کند(ربیع الابرار 3: 549 ـ الاغانى 9: 49 ـ العقد الفرید 6: 86 - 88(
حال شما به ما بگویید که ایا پیامبر لایق یک مادر زن فاسده و یک برادر زن بی اصل و نسب و یک پدر زن بی غیرت میباشد ؟
در اینجا دقت شود که نباید نعوذ به الله به رفتار پیامبر اعتراض شود . چون یکى از اهداف ازدواجهاى پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) جهت سیاسى - تبلیغى بود ؛ یعنى با ازدواج موقعیتش در بین قبایل مستحکم گردد و بر نفوذ سیاسى و اجتماعیش افزوده شود و از این راه براى رشد و گسترش اسلام استفاده نماید. حضرت به خاطر تبلیغ دین خدا(البته از روی حکمت) و استحکام آن و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیرى از کارشکنی هاى آنان و حفظ سیاست داخلی و ایجاد زمینه مساعد براى مسلمان شدن قبایل عرب ، به برخى ازدواج ها رو آورد . در راستاى این اهداف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با زنان ذیل ازدواج کردند : عایشه دختر ابوبکر از قبیله «تیم». حفصه دختر عمر از قبیله بزرگ «عدى». ام حبیبه دختر ابوسفیان از قبیله نامدار بنى امیه. ام سلمه از قبیله بنى مخزوم . سوده از قبیله بنى اسد. میمونه از قبیله بنى هلال. صفیه از بنى اسرائیل . ازدواج مهمترین پیوند و میثاق اجتماعى است، به ویژه در آن فرهنگ تأثیر بسیارى از خود به جا میگذارد. در آن محیطى که جنگ و خونریزى و غارتگرى رواج داشت، بلکه به تعبیر "ابن خلدون" جنگ و خونریزى و غارتگرى جزو خصلت ثانوى آنان شده بود، ( مقدمه ابن خلدون (ترجمه)، ج 1، ص 286) بهترین عامل بازدارنده از جنگها و عامل وحدت و اُلفت ، پیوند زناشویى بود. از این روی، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با قبایل بزرگ قریش ، به ویژه با قبایلى که بیش از دیگران با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دشمن بودند ، مانند بنى امیه و بنى اسرائیل ، ازدواج نمود . اما با قبایل انصار که از سوى آنان هیچ خطرى احساس نمیشد و آنان نسبت به پیامبر(ص) دشمنى نداشتند، ازدواج نکرد.
5- ابن حزم از شیعه میپرسد که علی بعد از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد، یا تأخیر او در بیعت کار درستی بوده است که در این صورت پس بیعت کردن او نادرست بوده است، و اگر بیعت کردن او کار درستی بوده است پس او به خاطر تأخیر در انجام آن اشتباه کرده است»!.
جواب سوال 5: بیعتی در کار نبوده است .
به خطبه شقشقیه نهج البلاغه روجوع کنید
مظلومیتهای حضرت وقتی که او مجبور است خار در چشم و استخوان در گلو صبر کند و برای چاه درد و دل کند مظلومیتش چشمها را گریان و عقلها را حیران میکند . مثلا چگونه حضرتعلى (ع ) را به مسجد برای بیعت زوری بردند؟ این بخش از تاریخ اسلام چنان تلخ و دردناک است که کسی باور نمیکند ، زیرا هرگز تصور نمى رفت که شخصیتى مانند حضرت على (ع ) را به وضعى به مسجد ببرند که چهل سال بعد, معاویه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل کند. وى درنامهء خود به امیرالمؤمنین (ع ) پس از یادآورى مقاومت امام (ع ) در برابر دستگاه خلافت چنین مى نویسد: ... تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده و همچون شتر سرکش براى بیعت به طرف مسجد کشاندند.( الامامة و السیاسة ابن قتیبه دینوری، ج1، ص68 - با تحقیق شیری .(
امیر مؤمنان در پاسخ نامهء معاویه , تلویحاً, اصل موضوع را مى پذیرد و آن را نشانهء مظلومیت خود دانسته , مى گوید: گفتى که من به سان شتر سرکش براى بیعت سوق داده شدم . به خدا سوگند, خواستى از من انتقادکنى ولى در واقع مرا ستودى و خواستى رسوایم کنى اما خود را رسوا کردى . هرگز بر مسلمانى ایراد نیست که مظلوم واقع شود(نهج البلاغه , نامهء 28(
حال ببینیم کیفیت بیعت چگونه بوده است :
حضرت على هرگز با ابوبکر بیعت نکرده است و مشت دست خود را بسته بود و هر چه تلاش کردند نتوانستند آن را براى بیعت باز کنند! به ناچار ابوبکر دست خود را روى دست على و به عنوان بیعت على گذارد; چنانچه مسعودى مى گوید: فقالوا له: مدَّ یدک فبایع، فأبى علیهم فمدوا یده کرها فقبض على أنامله فراموا بأجمعهم فتحها فلم یقدروا فمسح علیها ابوبکر وهىمضمومة.(اثبات الوصیة: 146. الشافی 3: 244.)
دقت شود شجاعت او را در برابر مظلومیت جواب دایدم.و دیگر اشکال نشود.
حال شیعیان از ابن حزم میپرسند که ایا این نوع بیعت برای خلفا فضیلت حساب میشود ؟
[ سه شنبه 91/5/24 ] [ 3:6 صبح ] [ جلال ]