سفارش تبلیغ
صبا ویژن
القدس لنا و لآبائنا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اشک می جوشید از چشم قلم، در صفحه های یادها زخمی دوباره تازه شد.

بغض ها در سینه ها بی تاب  شد.

 
ای فلسطین! ماجرا را باز گو، داستان غیرت و خواب و مسلمانان بگو.

ای فلسطین! «غزة العزه» مگر چشمت نبود؟ راز رد خون به مژگانت چه بود؟

 
ای فلسطین از اذان مسجدالاقصی چرا خون می چکد؟

 وا محمد (ص) « قبة الخضرا» را دامن به آتش می رود.

 
آه ای خوان نخستین، قبله آغاز...

مسلمانان نمک گیرت شدند،



 دستهاشان را چرا در پشت پنهان کرده اند؟ از نمکدان هم مگر غافل شدند؟

 
غم مخور بالا بلند معنی غربت، فلسطین!...نیل را

نهرِ خون جاری ات پیغام داد: این صدای پای فرعون است باز،

خواب بس کن، خیز و درکش، قصه مرگ حرامی بساز.

 
غم مخور ای پلکان آسمانِ حضرت پیغمبران،

کودکان غزه اگر با لای لای آتشین خوابیده اند

صبح فردا را چه شیرین با صدای انقلاب سنگ ها می دیده اند.

 
دست بسته، خار در چشم و دلت پر داغ شد

غم مخور، گهواره هایت معدن سرباز شد

 
رکعتان شکر در پیش و وضو با خون کنیم

که آن جناب ماهتاب شهر شیعه، دست در دست حدید، بر لبش می رفت پیغام ظفر، فتحی عظیم.



[ پنج شنبه 91/5/26 ] [ 1:34 صبح ] [ جلال ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه