پژوهشی در مبانی فقهی حجاب3

پژوهشی در مبانی فقهی حجاب

حال مناست است واژگان اصلى آیه شرح داده شود:

 

جلباب

براى جلباب معناها و نمونه‏هاى گوناگون در کتابهاى لغت و تفسیر ذکر شده است.

در روح‏المعانى چند معنى براى جلباب آورده شده است:

1. آنچه از بالا تا به پایین بپوشاند، مانند چادر.

2. مقنعه.

3. ملحفه.

4. هر لباسى که زن آن را روى لباسهایش بپوشد، مانند روپوش و....

5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگیرد، چه عبا باشد و چه غیر آن.

6. لباسى گشادتر از سرپوش و کوچک‏تر از رداء. (21)


تفسیر مجمع‏البیان:

«الجلباب: خمار المراة الذى یغطى راسها و وجهها اذا خرجت لحاجة.» (22)

جلباب، ردایى که سر و روى زن را مى‏پوشاند، وقتى که براى کارى از منزل خارج مى‏شود.

المیزان:

«هو ثوب تشتمل به المراة فیغطى جمیع بدنها، او الخمار الذى تغطى به راسها ووجهها.» (23)

لباسى که تمامى بدن زن را در بر مى‏گیرد و مى‏پوشاند، یا سرپوشى که با آن، سر و روى را مى‏پوشاند.

التفسیر الکاشف:

«وفى معناه اقوال: منها انه رداء یغطى المراة من راسها الى قدمیها ومنها انه الخمار الذى یغطى راسها و وجهها.» (24)

در معناى جلباب اقوالى است، از جمله:

1. ردایى که از سر تا پاى زن را بپوشاند.

2.سرپوشى که سر و روى زن را بپوشاند.

قاموس قرآن:

«جلابیب‏» جمع جلباب و در معناى آن اختلاف است:

راغب، آن را پیراهن و روسرى گفته (قمیص و خمار)

مجمع‏البیان در لغت فرموده: روسرى زن که وقت‏خارج شدن از منزل، سر و صورتش را با آن مى‏پوشاند.

صحاح، آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.

ابن‏اثیر، در نهایه آن را چادر و رداء معنى کرده و مى‏گوید: گفته شده.

مانند چارقد و مانند ملحف است.

در قاموس آمده: پیراهن و لباس گشاد، کوچک‏تر از ملحفه، یا چیزى است مثل ملحفه که زن لباس خود را با آن مى‏پوشاند.

در نهج‏البلاغه، حضرت مى‏فرماید:

«سترنى عنکم جلباب الدین.»

و مى‏فرماید:

«من احبنا اهل‏البیت فلیستعد للفقر جلبابا.»

هر که ما اهل‏بیت را دوست دارد، براى فقر لباسى آماده کند.

و نیز، به بعضى از کارگزارانش مى‏نویسد:

«فالبس لهم جلبابا من اللین.»

براى مردم لباسى از نرمى بپوش.

با این قرائن و آنچه از نهایه و صحاح و قاموس نقل شده مى‏شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالایى و چادر مانند است، نه فقط روسرى و خمار. (25)

از لغت‏نامه‏ها و تفسیرهاى قرآن استفاده مى‏شود: براى جلباب، دو معنى یاد شده است، که براى روشن شدن زوایاى بحث، نگاهى مى‏افکنیم به روایاتى که واژه جلباب در آنها آمده است.

در بحارالانوار، 60 بار جلباب، جلبابا، جلبابها، جلبابک و... به کار رفته است که 32 بار جلباب و 30 بار جلبابا. در مجموع، از این واژه، دو معنى اراده شده است:

 

1. پرده:

«قال سلمان فکانها البسنا جلباب المذله.» (26)

«سترنى عنکم جلباب الدین.» (27)

«جلباب اللیل.» (28)

«من القى جلباب الحیاء عن وجهه فلاغیبة له.» (29)

«البخل جلباب المسکنة.» (30)

روایتهایى که واژه «جلبابا» در آنها آمده بیش‏تر این‏گونه‏اند: «فلیتخذ للفقر جلبابا»، یا «للفاقة جلبابا» که در تمامى موردها، مى‏توان جلباب را به معناى پرده گرفت: پرده فقر، پرده ذلت، پرده شب، پرده حیاء. پرده هم تمامى بدن را مى‏پوشاند. با این معنى براى «جلباب‏» روایتها جایگاه خود را از لحاظ معنى، خوب پیدا مى‏کنند.

 

2. روایاتى نیز وجود دارد که «جلباب‏» بى‏گمان در آنها به معناى لباس سرتاسرى نیست; در مثل راوى مى‏گوید به حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پیش ما آمد «و لیس علیه جلباب‏». (31)

روشن است که در این جا، مراد لباس سرتاسرى و چادر نبوده، بلکه شاید مراد عبا باشد و دشداشه(پیراهن عربى).

در روایت دیگرى آمده که حضرت صادق(ع) در وصف عذاب گروهى فرمود:

«لیقطع لهن جلباب من نار ودرع من نار.» (32)

به قرینه درع، «جلباب‏» نمى‏تواند لباس سرتاسرى باشد وگرنه واژه «درع‏» بى فایده مى‏شد. نکته شایان توجه این که روایاتى که در آنها «جلباب‏» به معناى پرده و لباس سرتاسرى است، به طور معمول، از رسول خدا(ص) و على(ع) وایت‏شده; ولى روایاتى که در آنها «جلباب‏»، به معناى دشداشه، یا لباس کوتاه است، از امام صادق(ع) روایت‏شده است.

بنابراین مى‏توان گفت: مراد از «جلباب‏» در آیه شریفه، چادر و لباس سرتاسرى است; ولى در زمانهاى بعدى، به لباس گشادى که بیش‏تر بدن را در خود مى‏گیرد و مى‏پوشاند نیز، جلباب مى‏گفته‏اند و کم‏کم به هر دو معنى گسترش یافته است.

خلاصه: واژه جلباب، به معناى چادر و همانند آن است، نه به معناى روسرى و پوشیه. در این جا باید به این نکته توجه داشت که چادر، به طور معمول، جلو بسته نیست. بنابراین، چادر سر کردن، با بازبودن و آشکار بودن جلوى سر و صورت و گوشها، منافاتى نداشته است.

به قرینه این که سوره حشر، پیش از سوره نور نازل شده، معلوم مى‏شود که این آیه در صدد تحدید حجاب و نمایاندن حد و مرز براى آن نبوده است; بلکه بر آن بوده نشانه‏اى براى زنان آزاده و پاکدامن برنهد و مى‏خواسته با این امتیاز و امتیاز قلمداد کردن آن، کارى کند که بانوان با شوق، پذیراى حجاب شوند.

و شاید این‏گونه نشانه‏گذارى و جداسازى صف پاکدامنان از ناپاک‏دامنان و یا آزادگان از کنیزکان، باخواست‏خود زنان صورت گرفته باشد.

به این بیان، چون مورد اذیت و آزار اراذل و اوباش قرار مى‏گرفتند، گاه وبى‏گاه، به پیامبر(ص) شکوه مى‏کرده و خواستار راه چاره‏اى بوده‏اند که خداوند این راه‏چاره را براى آنان مطرح کرده است.

شاهد بر این، آیه بعدى است که با لحن شدیدى منافقان و آزاردهندگان به زنان پاکدامن را تهدید مى‏کند و مى‏فرماید:

«لئن لم‏ینته المنافقون والذین فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدینة لنغرینک بهم ثم لایجاورنک فیها الا قلیلا.» (33)

[پس از این] اگر منافقان و آنان که در دلهاشان مرض و ناپاکى است و هم آنان که شایعه مى‏افکنند [دست از این زشت‏کارى برندارند] تو را علیه آنان برانگیزیم; تا پس از اندک زمانى در مدینه در جوار تو، زیست نتوانند کرد.

روشن است که منافقان و بیمار دلان کارشکنیهاى گوناگون مى‏کردند. گاهى به آزار و اذیت زنان مى‏پرداختند، گاهى شایعه‏هایى درباره شکست مسلمانان، در بین مردم مى‏پراکندند. هر زمان براى کار خود بهانه و عذر مى‏آوردند; در مثل هنگامى که به آزار زنان دست مى‏یازیدند، مى‏گفتند: فکر کردیم کنیز است و...

خداوند، در مرحله نخست، نشانه‏اى براى بازشناسى کنیز از آزاد، نهاد و سپس به منافقان هشدار داد: پس از قرار دادن نشانه، دیگر هیچ توجیهى براى آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.

 

یدنین

«یدنین‏» از «ادناء» به معناى نزدیک‏کردن، گرفته شده است; ولى در این آیه‏شریفه، به معناى آویختن است. التفسیر الکاشف، «یدنین‏» را به معناى «یسدلن‏» (34) آویزان مى‏کنند و المیزان، آن را به معناى «یتسترن‏» (35) مى‏پوشانند، گرفته است.

در تفسیر روح‏المعانى آمده است:

«الادناء التقریب یقال ادنانى اى قربنى وضمن معنى الارخاء، او السدل ولذا عدى بعلى.» (36)

ادناء، به معناى نزدیک کردن است. گفته مى‏شود: ادنانى; یعنى مرا نزدیک کرد و معناى آویزان و رها کردن را هم در بر دارد; از این روى با «على‏» آمده است.

سپس در ادامه معناى دیگرى براى «یدنین‏» آورده شده است; ولى به نظر مى‏رسد اختلاف در معناى «یدنین‏» ناشى از اختلاف در معناى «جلباب‏» باشد.

به هر حال، اگر «جلباب‏» به معناى چادر باشد، «یدنین‏» به معناى آویختن و رها کردن است. «من‏» در «من جلابیبهن‏» تبعیض است و زمخشرى در کشاف، دو احتمال در این باره یادآور شده است:

1. هرگاه از منزل بیرون مى‏روند، بعضى از چادرهاى خود را بر سر بیندازند; یعنى در هر نوبت، یکى از چادرهاى خود را برسر کنند و از منزل خارج شوند.

2. هرگاه از منزل بیرون مى‏روند، بخشى از چادرشان را بر سر بیندازند. (37)

به نظر مى‏رسد احتمال دوم درست‏باشد; یعنى هر زن، قسمتى از چادر خود را بر سر بیندازد و این معنى، با همانندهاى آن در قرآن نیز سازگار است: «ولیاخذوا اسلحتهم‏» هرکس اسلحه خود را برگیرد. «فاغسلوا وجوهکم‏» هرکس صورت خود را بشوید.

و نیز با واقعیت تاریخى آن زمان که مردم در فقر و تنگدستى به سر مى‏بردند، بیش‏تر سازگار است; زیرا دور مى‏نماند که در آن زمانها که اصحاب صفه، در فقر شدیدى مى‏زیستند و لباس و مسکن نداشتند، زنان مسلمان، چادرهاى گوناگون داشته باشند و آیه شریفه ضمن تایید بفرماید: یکى از چادرها را بر سر کنید.

از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شان نزولها، به دست مى‏آید که سوره احزاب، پیش از سوره نور نازل شده است.

و نکته دیگرى که روشن مى‏شود، این که بخش نخست آیه، مقدمه‏اى است‏براى بخش دوم; یعنى پوشیدن چادر، مقدمه‏اى است‏براى شناخته شدن; تا آزار نبینند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه این که تکلیفى الزامى و شرعى براى زنان باشد; زیرا آن تکلیف، سپسها و در برهه‏اى دیگر، هنگام نازل شدن سوره نور (آیه 30) بیان شده است و در نتیجه مى‏توان گفت: جلباب مطرح شده در این آیه حقى است که خداوند براى زنانى که نمى‏خواهند مورد آزار و اذیت ولگردان قرار بگیرند، قرار داده است; نه این که وادار کردنى در کار باشد. براى روشن شدن بیش‏تر مساله مثالى مى‏زنیم: هرگاه، شخصى، چه زن و چه مرد، در منزل خود باشد، منزل، مکان امن و پناهگاه اوست و کسى حق هیچ‏گونه دست‏اندازى به حقوق او را ندارد و کسى حق ندارد به جاى امن و پناهگاه وى تجاوز کند.

اگر کسى از پشت‏بام، بالاى درخت، یا روزنه‏اى و... به داخل منزل کسى بنگرد و یا شنود و دوربین مخفى بگذارد، به حریم خانه دست انداخته و صاحب خانه، حق دارد با او برخورد کند و حتى چشمان او را نابینا سازد و یا به قتل برساند. در احادیث گوناگون وارد شده است:

«ایما رجل اطلع على قوم فى دارهم لینظر الى عوراتهم فرموه ففقؤوه عینیه، او جرحوه فلا دیة له.» (38)

هر آن که بر خانه گروهى بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوى وى تیراندازى کردند و نابینا شد و یا بر وى زخمى وارد کردند، دیه‏اى برایش نیست.

در حدیث دیگر آمده است:

«شخصى از سوراخهاى حجره‏هاى رسول خدا(ص) به درون آن مى‏نگریست. پیامبر اکرم(ص) با تیرى که در دست اشت‏به سوى او آمد، تا چشمانش را کورکند مرد فرار کرد. پیامبر(ص) فرمود: اى خبیث! سوگند به خدا اگر ایستاده بودى چشمانت را کور مى‏کردم.» (39)

ولى اگر در خانه‏اى گشوده بود و زنى برهنه در برابر در نشسته بود و دیگران به او نگاه کردند، چشمهایشان نابینا نمى‏شود و بیننده را تجاوزگر به حریم دیگران نمى‏دانند (گرچه تماشا کننده، کار حرامى انجام داشته است); زیرا آن زن، با گشودن در، و نشستن روبه‏روى آن، خود، حریم خانه خود را شکسته است.

حال از این آیه روشن مى‏شود که خداوند به زنان صالح و مؤمن، ارفاق کرده و به آنان امتیاز داده که اجازه داده است که حریم خود را به همراه خود ببرند. یعنى اگر «جلباب‏» و پرده‏اى بین خود و محیط خارج پدید آورند، این پرده، حریم آنان خواهد بود و کسى حق ندارد به این حریم دست‏یازد و با کسى که این حرکت زشت را انجام داد، مى‏توان، برخورد کرد. ولى اگر کسى چنین حریمى را براى خود قرار نداد و مورد اذیت و آزار دیگران قرار گرفت و نگاه‏ها به او دوخته شد و سخنان ناشایستى درباره او به کار گرفته شد، نمى‏تواند ادعاى دست‏اندازى به حریم خود را مطرح کند; زیرا خود، حریمى براى خود قرار نداده است.

 

مرحله چهارم:

«قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولى الاربة من الرجال او الطفل الذین لم‏یظهروا على عورات النساء ولایضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن وتوبوا الى الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون.»

خداوند در این مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى‏دهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گیرند، اندام خود را بپوشانند، زینت و آرایش خود را به جز آن جا که ناگزیر آشکار مى‏شود، بر بیگانه آشکار نسازند، سینه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند، زینت و جمال را ننمایانند، جز براى محرمهاى سببى و نسبى و یا زنان و کنیزکان و کودکان ناآگاه بر عورت زنان، چنان پا به زمین نکوبند که خلخال و زیورشان بیرون آید و آشکار شود.

این مرحله از پوشش، بى‏گمان، پس از آیات سوره احزاب نازل شده است; به چند دلیل:

1. برابر ترتیب نزول سوره‏ها، سوره احزاب، هشتاد و هشتمین، یا هشتاد و نهمین و یا نودمین سوره نازل شده بر رسول خداست; (40) ولى سوره نور نودوششمین تا یک صدودومین سوره نازل شده بر رسول خداست.

2. شان نزولها، یا اسباب‏النزولهایى که براى سوره‏ها، یا پاره‏اى از آیات بیان شده نیز، بیانگر همین نکته‏اند; در مثل در سوره احزاب، پیش از نازل شدن آیات حجاب، سخن از جنگ احزاب و داستان زید و زینب و غزوه بنى‏قریظه بود که همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. (41) ولى در سوره نور، سخن از داستان افک به میان آمده که مربوط به غزوه بنى‏المصطلق و پس از نازل شدن آیه حجاب بوده است.

عایشه مى‏گوید:

«رسول خدا، بین زنان خود قرعه کشید و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و این رخداد، پس از نزول حجاب بود.» (42)

بنابراین آیه 31 سوره نور، بیان چهارمین مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون این مرحله از حجاب، مهم‏ترین مرحله‏است و افزون بر حجاب زنان، امور گوناگون دیگرى نیز بیان کرده، ما به شرح درباره این آیه بحث مى‏کنیم; تا زوایاى مساله به خوبى روشن شود.

بنابراین آیه شریفه، با توجه به واژگان و شان نزول و لباس معمول زمان نزول و روایتهایى که درباره بخشهاى گوناگون آیه به ما رسیده است، مورد بررسى قرار مى‏گیرد.

در این بررسى، بیش‏تر، سعى بر این است که واژگان آیه مورد دقت قرار گیرند و از روایتها و شان‏نزولها، تنها به عنوان یارى دهنده استفاده شود.

نکته‏هایى که از این دو آیه شریفه: (30 و 31 سوره نور) مى‏شود فهمید:

1. واژه «غض‏»، به معناى کاستى است: «واغضض من صوتک‏» یعنى صداى خود را فرو بکاه. «ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله‏» یعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پایین بیاورند.

بنابراین «یغضون من ابصارهم‏»، یعنى از نگاههاى خود مى‏کاهند.

در آیه شریفه: (آیه 30 سوره نور) که خداوند مى‏فرماید: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم‏» فعل «یغضوا» مجزوم است; زیرا جمله شرطى در تقدیر است:

«قل للمؤمنین: غضوا من ابصارهم فانک ان تقل لهم، یغضوا.»

به مؤمنان بگو: دیدگان خود را فرو نهند که اگر تو به آنان بگویى دیدگان خود را فرو خواهند کاست.

«یغضضن‏» در آیه شریفه 31 سوره نور نیز مجزوم است; زیرا عطف شده بر «یغضوا» و در آن نیز فعل امر در تقدیر است.

2. حذف جمله شرط در «یغضوا» و «یغضضن‏» دلالت مى‏کند که مردان مؤمن و زنان مؤمنه، همین که از دستورهاى خداوند آگاهى یافتند، بى‏درنگ به آنها جامه عمل در مى‏پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا، بى‏چون و چرا گردن مى‏نهند. به گونه‏اى که کلام نیازى به آوردن جمله شرط ندارد.

بنابراین، باید جمله شرطى در تقدیر گرفت، تا توجیه نحوى براى حذف «نون‏» در «یغضوا» باشد. ذکر نشدن جمله شرط نیز، بى‏گمان، دلیلى داشته که همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.

3. متعلق فعل «یغضوا» و «یغضضن‏» محذوف است و در آیه از آن نشانه و اثرى نیست. بنابراین، از آیه روشن نمى‏شود که دیدگان را از چه چیز باید فرو کاست. شاید حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. یعنى چشم را از آنچه نظر کردن به آن حرام است، فرو بندید. اما چه چیزهایى نگاه کردن به آنها حرام است و ناروا، روشن نیست و آیه در این باب، بیانى ندارد.

4. جمع آمدن «مؤمنین‏»، «یغضوا»، «ابصارهم‏» و همچنین «مؤمنات‏»، «یغضضن‏» و «ابصارهن‏» بیانگر این نکته است که هرکس باید چشم خود را فرو کاهد مانند: «خذوا اسلحتکم‏» هر کس اسلحه خود را بردارد و «فاغسلوا وجوهکم‏» هر کسى صورت خود را بشوید.

بنابراین، آیه شریفه در مقام بیان حکم تک‏تک اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بیان حکم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف‏کنندگان جامعه نیست. حال اگر کسى وظیفه شخصى خود را انجام نداد، چه باید کرد؟ از این آیه، حکمش روشن نیست.

5. در شان نزول آیه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است:

«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدینه و کان النساء یتقنعن خلف آذانهن فنظر الیها وهى مقبلة فلما جازت نظر الیها ودخل فى زقاق قد سماه ببنى فلان فجعل ینظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجهه فلما مضت المراة نظر فاذا الدماء تسیل على صدره وثوبه فقال والله لآتین رسول الله(ص) ولاخبرنه قال: فاتاه. فلما رآه رسول الله(ص) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئیل(ع) بهذا الآیة: قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم ان الله خبیبما یصنعون.» (43)

در مدینه، جوانى از انصار، با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان، مقنعه‏ها را پشت گوشها مى‏انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى‏داد. هنگامى که زن از برابر وى رد شد، باز به زن نگاه مى‏کرد و را ه خود را ادامه مى‏داد. تا داخل کوچه‏اى شد که حضرت نام کوچه را ذکر کرد و همچنان که به پشت‏سر نگاه مى‏کرد، استخوان، یا شیشه‏اى که در دیوار بود، صورت وى را درید. هنگامى که زن از جلو چشمش ناپدید شد، به خود آمد، دید خون بر لباس و سینه‏اش، جریان دارد.

پیش خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(ص) مى‏روم و او را از واقعه مى‏آگاهانم. هنگامى که نزد پیامبر(ص) آمد و حضرت او را به آن حالت دید، فرمود: این چه حالتى است؟

جوان داستان را براى حضرت باز گفت: آن‏گاه جبرئیل(ع) بر پیامبر نازل شد با این آیه شریفه: اى رسول ما، به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ کنند. آن براى ایشان بهتر است. همانا، خداوند به آنچه انجام مى‏دهند، آگاه است.

6. از شان نزول و همچنین از آیه «قل للمؤمنات‏» بر مى‏آید که زنان مدینه سر و بدن خویش را مى‏پوشانده‏اند، ولى بخشهایى از سروسینه خود را نمى‏پوشانده‏اند. بنابراین، آیه، درباره آن قسمتهایى که پوشیده نمى‏شده، دستورهایى داده است.

7. آمدن واژگانى چون: «المؤمنین‏» و «المؤمنات‏» به جاى «الذین آمنوا» نشانگر این است که این احکام براى کسانى است که به حمل شایع، مصداق مؤمن هستند. بنابراین، روى سخن با غیر مسلمانان و مسلمانان ناپاى‏بند نیست. شان نزول نیز، این نکته را تایید مى‏کند; زیرا جوان انصارى، همین که نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وى‏گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد، با همان سروروى خونین، خود را به پیامبر(ص) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاى‏بند و هوسباز و آلوده چشم مى‏بود، باید کار نارواى خود را ادامه مى‏داد، تا دیگران پیامبر(ص) را با خبر سازند.

شاید بتوان نتیجه گرفت که غیر مسلمانان و مسلمانان شناسنامه‏اى و ناپاى‏بند، که در روایات نگاه به سر و روى آنها بى‏اشکال دانسته شده است، از همان ابتدا، مکلف به پاره‏اى از دستورها نیستند و این دستورها براى رسیدن انسان خواستار کمال، به کمال انسانیت و دور شدن از حیوان صفتى است.

8. تکرار کردن «قل‏» و جداسازى بین دو آیه، آوردن واژگان: «المؤمنین‏» و «المؤمنات‏» با دو صیغه مذکر و مؤنث و همچنین واژگان: «یغضوا»، «یغضضن‏» و... نشان مى‏دهد که زن و مرد هر یک احکام ویژه به خود را دارند و از حکم یکى، نمى‏توان حکم دیگرى را فهمید.

9. پیش‏تر اعلام کردن حکم نگاه و پوشش مردان، شاید افزون بر تغلیب، که همیشه در زبان عرب، مذکر را بر مؤنث پیش مى‏دارند، به این جهت‏باشد که حکم مردان کوتاه است و در یکى دو جمله در خور بیان است، ولى حکم پوشش و حجاب زنان، نیاز به شرح فراوان داشته است; به گونه‏اى که حجم ظاهر آیه حجاب زنان، کم‏وبیش، پنج‏برابر حجم آیه پوشش مردان است.

10. آمدن حرف «من‏» تبعیضیه در جمله «یغضوا من ابصارهم‏» و «یغضضن من ابصارهن‏» و نیامدن آن در جمله «یحفظوا فروجهم‏» و... شاید بیانگر این نکته باشد که «فرج‏» هیچ محدوده مجازى ندارد که در آن حفظ واجب نباشد; ولى براى دیدن و نگاه، محدوده مجاز نیز وجود دارد.

11. على‏بن ابراهیم در تفسیر خود، روایتى از محمدبن مسلم، از حضرت صادق(ع) نقل مى‏کند که فرمود:

«کل آیة فى القرآن فى ذکر الفروج فهى من الزنا الا هذه الآیه فانها من النظر فلایحل لرجل مؤمن ان ینظر الى فرج اخیه ولایحل للمراة ان تنظر الى فرج اختها.» (44)

هر جا در قرآن بحث فرج مطرح شده است، مراد حفظ از زناست، مگر این آیه، که مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد مؤمن حلال نیست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نیست که نگاه کند به فرج خواهر خود.

در تفسیر روح‏المعانى، همین مطلب به ابن‏زید و ابى‏العالیه، نسبت داده شده است; ولى صاحب روح‏المعانى، این برداشت را نمى‏پذیرد و حفظ فرج را در تمامى آیات، به یک معنى مى‏داند و یادآور مى‏شود: این گونه تفصیل، دلیلى ندارد.

صاحب تفسیر روح‏المعانى، اگر به جمله‏هاى پیشین و پسین آیه و به شان نزول توجه مى‏کرد، بر وى روشن مى‏شد که آن تفصیل، تفصیل درستى است. وقتى صدر آیه، درباره چشم پوشى از نگاه باشد، و ذیل آیه، درباره نمایان نساختن زینت و از سویى، شان نزول درباره نگاه باشد، مى‏توان حفظ فرج را در آیه ویژه حفظ از نگاه دانست.

بنابراین در تفسیر آیات و روایات و بیان واژگان آنها، نباید تنها به اشتراکهاى واژگانى تکیه کرد، بلکه سیاق آیه نیز بسیار اهمیت دارد.

روشن است که پیدا کردن واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براى هم معنى جلوه دادن آیات نازل شده در شرایط گوناگون و... کارى است غیر محققانه.

<** ادامه مطلب... **>

 



[ سه شنبه 91/3/16 ] [ 12:7 صبح ] [ جلال ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه