[ چهارشنبه 92/9/13 ] [ 10:2 عصر ] [ جلال ]
[ چهارشنبه 92/9/13 ] [ 9:55 عصر ] [ جلال ]
بهار دلها و چشمه های دانش است و آن است راه مستقیم، آن است مایه هدایت کسی که آن را پیشوای خود قرار دهد
[ پنج شنبه 92/5/24 ] [ 4:8 عصر ] [ جلال ]
یزید چگونه کشته شد
در نحوه مرگ یزید چند روایت متفاوت وجود دارد:
روایت اول – سیدبن طاووس در لهوف می گوید:
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام میکنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر میبرد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام میکنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
روایت دوم – شیخ صدوق میفرماید: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح مرده او را یافتند در حالی که بدن او تغییر کرده،مثل آنکه قیر مالیده باشند.بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.
روایت سوم – هبی از محمد بن احمد بن مسمع نقل میکند که گفت: یزید مست کرد و بلند شد که بر قصد. اما با سر بر زمین خورد که سرش شکافت و مغزش آشکار شد.
بلاذری در انساب الاشراف مینویسد: پیری از شامیان به من گفت: علت مرگ یزید این بود که او در حالت مستی بوزینه اش را بر الاغ سوار کرد. سپس به دنبال او آن گونه دوید که گردنش شکست، یا چیزی در درونش [ احتمالا زهره اش] پاره گردید.
روایت چهارم – در “الکامل فی التاریخ” آمده است : یزید بن معاویه در پانزدهم ربیع الاول سال 64 قمری در اطراف دمشق به علت برخورد پارهسنگی که از منجنیقی پرتاب شدهبود و به یک طرف صورت وی برخورد کرده بود به بیماریای مبتلا شد و این بیماری مرگ وی را به همراه داشت. پس از آن، وی در قبرستان باب الصغیر که در حوالی همان شهر است دفن گردید.
منبع : شیعه نیوز
[ چهارشنبه 91/9/15 ] [ 2:53 عصر ] [ جلال ]
بعد از فوت پیامبران چه شد؟
1. بعد از وفات حضرت آدم ابوالبشر: قابیل بر فرزند صالح او هبة الله و فرزندانش پیروز گردید و آنانرا را به جزیره دور افتاده تبعید کردند.
2. بعد از وفات حضرت نوح : اصحاب شرور او بر پیروان مومن غلب یافتند و گفته های رسول خدا را انکار نمودند و به عبادت بتها ی یعوق و یسوع و نسر با همان اسامی قبل از طوفان برگشتند.
3. بعد از وفات حضرت ابراهیم: پیامبران و صالحین مدت خیلی کوتاهی حاکم بودند که سپس بدکاران از فرزندان اسحاق غلبه یافتند و پیامبران و صالحان را شکنجه و فرار دادند.
4. بعد از وفات حضرت موسی: جز عده خیلی اندک کسی از جانشین برحقش یوشع بن نون پیروی نکرد.سپس که از صحرا وارد فلسطین شدند به کمک صفورا زن حضرت موسی و دختر حضرت شعیب، گروه مخالفان یوشع بن نون بر حکومت مسلط شدند و اوصیاء حقیقی را کنار زدند. حکومت قبایلی بنی اسرائیل را تشکیل دادند
5. بعد از وفات سلیمان:گروه بدکاران از اصحاب و فرزندان بر وصی شرعی او ( آصف بن برخیا) و شیعیانش پیروز شدند و آنها را از قدرت کنار زدند و دشمن سلیمان( رحبعام ) که به مصرف تبعید شده بود را دعوت کردند سپس بین شان اختلاف و تفرقه پیش آمد و دولتشان متلاشی گردید. و فقط از کل سرزمین فقط قدس باقی ماند و دشمن سلیمان را بعنوان بعنوان خلیفه بر سر امور گذاشتند.
6. بعد از حضرت عیسی:در گیری و نقشه کشی و آزار و اذیت رومیها و یهود علیه وصی واقعی حضرت عیسی( شمعون الصفا) و بقیه حواریون و یاران حضرت عیسی ادامه یافت . تا اینکه سی سال بعد از حضرت عیسی، مدعی دروغین بنام پاول گفت که حضرت عیسی را در حوران دیده است وبدینصورت پیروانش را زیاد کرد. سپس دولت رومی مسیحی توسط پاول تشکیل شد و شکنجه و آزار و اذیت حواریون و پیروان واقعی حضرت عیسی را ادامه دادند تا از بین رفتند
پیامبر اسلام فرمودند دینتان را از علی یاد بگیرید.
پیامبر اسلام (ص) فرمدند: من شهر علم هستم و علی درب آن است و هر کس علم و حکمت را خواست باید از درب وارد شود.
علی ده سال در زمان پیامبر اسلام و حدود سی سال بعد از پیامبر اسلام بوده است و حدود پنج سال خلافت ظاهری هم در دست ایشان بود و سخنرانیهای زیادی داشت و سخنرانی داشت که از صبح تا ظهر طول کشیده است.
ولی از این همه حضور و سخنان گرانبها چه چیزی در کتاب اهل سنت موجود است
در صحیح بخاری از امام علی با این همه حضور درخشان و با آن همه سفارش پیامبر و با علی و اهل بیت فقط سی سی حدیث وجود دارد ولی از انس که خدمتکار پیامبر اسلام بود حدود دویست و نود حدیث وجود دارد.از صدیقه طاهره فقط یک حدیث وجود دارد و از امام حسن و امام حسین در حد هر کدام س یا چهار حدیث و از امام صادق که سی هزار شاگرد تربیت کرد و از جمله مالک و ابوحنیفه از شاگردان ایشان بودند یک حدیث هم در صحیح بخاری وجود ندارد.
واقعا" ببنید عمق فاجعه و خیانت چقدر است .واقعا" باید ادم خون گریه کند چون مردم بر خلاف سخن پیامبر دینشان را از انس و امثال او گرفتند.پیامبر کی فرموده است که دینتان را از انس یاد بگیرید.کی گفته انس و امثال او دروازه علم پیامبر هستند. کی فرموده است که منت بین شما دو چیز می گذارم قران و اسن و امثال او ؟
بخاری از کسی که در مدح قاتل امیر المومنین شعر گفته و ابن ملجم را ستوده حدیثها گفته است. ولی از ائمه اطهار همه را جمع کنیم به چهل حدیث نمی رسد.
[ سه شنبه 91/9/14 ] [ 11:33 عصر ] [ جلال ]
اگر هیچکدام از اصحاب امام علی (ع) در ماجرای سقیفه نبوده اند، پس چرا سعد بن عباده الانصاری که از نزدیکان امام بود، در سقیفه شرکت کرد و خود را برای خلافت داوطلبی کرد؟
جواب نظر:
با سلام
آنکسی که از برترین اصحاب رسول خدا بود سعد بن معاذ است که رئیس قبیله اوس بود و در جنگ خندق تیری به پای او اصابت کرد و به شهادت رسید ؛ اما سعد بن عبادة رییس خزرج ، از اصحاب خاص رسول خدا و امیر مومنان نبوده و داعیه ریاست داشت .
یکی از شواهد این مطلب مخالفت های بسیاری است که وی در بحث های مادی با رسول خدا داشته است ؛ یکی از آن موارد مورد ذیل است :
وإن رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) یوم حنین تألف رؤساء العرب من قریش وسائر مضر ، منهم أبو سفیان بن حرب وعیینة بن حصین الفزاری وأشباههم من الناس فغضبت الأنصار واجتمعت إلى سعد بن عبادة فانطلق بهم إلى رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) بالجعرانة فقال : یا رسول الله أتأذن لی فی الکلام ؟ فقال : نعم ، فقال : إن کان هذا الامر من هذه الأموال التی قسمت بین قومک شیئا أنزله الله رضینا وإن کان غیر ذلک لم نرض ، قال زرارة : وسمعت أبا جعفر ( علیه السلام ) یقول : فقال رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) : یا معشر الأنصار أکلکم على قول سیدکم سعد ؟ فقالوا : سیدنا الله ورسوله : ثم قالوا فی الثالثة : نحن على مثل قوله ورأیه ، قال : زرارة فسمعت أبا جعفر ( علیه السلام ) یقول : فحط الله نورهم
اصول کافی ج 2 ص 411
خلاصه ترجمه : رسول خدا در زمان جنگ حنین برای جلب محبت ، به عده ای از روسای عرب اموالی داد ؛ انصار خشمگین شده و گرد سعد بن عباده جمع شدند و به نزد رسول خدا آمدند ؛ وی گفت : ای رسول خدا آیا به من اجازه سخن گفتن می دهید ؟ ایشان اجازه دادند ؛ وی گفت : اگر این تقسیم اموال به دستور خدا بوده است ما راضی هستیم و اگر نظر شخصی شما است ما راضی نیستیم !!! ...
به همین سبب بود که خداوند نوری را که در چهره انصار دیده می شود از ایشان گرفت ...
[ سه شنبه 91/9/14 ] [ 11:33 عصر ] [ جلال ]
اگر مراد رسول خدا (ص) از حدیث غدیر ، ولایت امیر مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقیفه به آن احتجاج نشد؟
2 . تمام وقایع سقیفه نقل نشده است :
بیتردید کسی نمی تواند به صورت قطعی ادعا کند که حتماً در سقیفه به حدیث غدیر احتجاج نشده است ؛ زیرا در طول این چهارده قرن علمای سنی تمام تلاش خود را وقف این مسأله کردهاند که آثار ولایت اهل بیت علیهم السلام را از کتابهای سنی حذف نمایند . و نیز این مسأله ثابت است که نقل مشاجرات صحابه از گناهان نابخشودنی در مذهب سنی است ؛ به طوری که برخی از آنها ادعای اجماع کردهاند که واجب است تمام آنچه در باره مشاجرات صحابه نقل شده حذف شود . ما به چند اعتراف از علمای سنی در این باره بسنده میکنیم :
احمد بن حنبل معتقد است که اگر کسی مشاجرات و درگیریهای صحابه را نقل کند ، باید توسط حاکم وقت مجازات شود و اگر توبه نکرد باید آن قدر در زندان بماند تا بمیرد . أبو یعلی در طبقات الحنابله مینویسد :
ومن الحجة الواضحة الثابتة البینة المعروفة ذکر محاسن أصحاب رسول الله کلهم أجمعین والکف عن ذکر مساویهم والخلاف الذی شجر بینهم ... .
لا یجوز لأحد أن یذکر شیئا من مساویهم ولا یطعن على أحد منهم بعیب ولا بنقص فمن فعل ذلک فقد وجب على السلطان تأدیبه وعقوبته لیس له أن یعفو عنه بل یعاقبه ویستتیبه فإن تاب قبل منه وإن ثبت عاد علیه بالعقوبة وخلده الحبس حتى یموت أو یتراجع.
طبقات الحنابلة ، محمد بن أبی یعلى أبو الحسین (متوفای521 هـ) ج 1 ، ص 30 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محمد حامد الفقی .
نقل کردن خوبی های همه اصحاب رسول خدا و پرهیز از نقل بدی های ایشان و درگیری های ایشان با دلیل واضح و آشکار ، ثابت شده است ...
جایز نیست کسی چیزی از بدی های ایشان را نقل کرده و یا بر کسی از ایشان عیب و نقصی بگیرد ؛ و اگر کسی چنین کرد ، بر سلطان لازم است که او را تادیب و عقوبت کرده و حق بخشیدن وی را ندارد ؛ بلکه باید او را شکنجه کرده توبه دهند ؛ که اگر توبه کرد از وی پذیرفته می شود ؛ اما اگر قبول نکرد دوباره باید او را شکنجه کرده و حبس ابد نمایند ، تا اینکه بمیرد ؛ مگر آنکه از نظر خویش برگردد .
و ابن تیمیه حرّانی کتمان مشاجرات صحابه را از مذهب اهل سنت میداند :
کان من مذاهب أهل السنة الإمساک عما شجر بین الصحابة .
منهاج السنة النبویة ، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس (متوفای728 هـ) ج 4 ، ص 448 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم .
پرهیز از نقل درگیری های بین صحابه از مذهب اهل سنت بوده است
و از همه مهمتر این که محمد بن عبد الوهاب سکوت در برابر مشاجرات صحابه را اجماع اهل سنت دانسته و کسی را در مذمت معاویه چیزی بگوید ، از این اجماع و در نتیجه از اهل سنت خارج میداند .
وأجمع أهل السنة على السکوت عما شَجَر بین الصحابة رضی الله عنهم . ولا یقال فیهم إلا الحسنى . فمن تکلم فی معاویة أو غیره من الصحابة فقد خرج عن الإجماع .
مختصر السیرة ، محمد بن عبد الوهاب (متوفای1206 هـ) ج 1 ، ص 322 ، ناشر : مطابع الریاض - الریاض ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد العزیز بن زید الرومی ، د . محمد بلتاجی ، د . سید حجاب .
اجماع اهل سنت است که باید از نقل درگیری های بین صحابه سکوت کرده و در مورد ایشان جز خوبی نگفت ؛ به همین سبب اگر کسی در مورد معاویه یا شخص دیگری سخنی بگوید از این اجماع خارج است !!!
حال با در نظر گرفتن این سانسور شدید ، آیا توقع بیجایی نیست که انتظار داشته باشیم اهل سنت تمام وقایع سقیفه را نقل و چیزیهایی را بنویسند که خلاف اعتقادات آنها باشد ؟!
پس از کجا معلوم که در سقیفه به حدیث غدیر نیز احتجاج شده باشد ؛ اما توسط علمای امانت دار سنی محو شده باشد ؟!
3 . طرح غدیر ، مخالف فلسفه تشکیل سقیفه :
با توجه به آن چه در باره حاضرین در مدینه در زمان رحلت رسول گرامی اسلام و شرکت کنندگان در سقیفه و نیز انگیزه جمع شدن انصار گفتیم ، روشن می شود که انصار و مهاجرین ، در سقیفه جمع شده بودند که شخصی از قوم و قبیله آنها به خلافت برسد ؛ بنابراین طرح غدیر مخالف فلسفه حضور آنان در سقیفه بود و اصل اجتماع آنان را زیر سؤال میبرد . اگر آنها میخواستند بحث غدیر را پیش بکشند ، هرگز در سقیفه جمع نمیشدند .
3 . هیچ یک از یاران امیر مؤمنان علیه السلام در سقیفه حضور نداشتند :
امیر مؤمنان علیه السلام و هیچ یک از بنی هاشم و نیز کسانی که از یاران خاص آن حضرت به حساب میآمدند ، در سقیفه حضور نداشتند ؛ بلکه یا در جیش اسامه و یا به همراه امیر مؤمنان علیه السلام مشغول غسل و کفن رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند . وقتی هیچ یک از آنها حضور نداشتهاند چگونه میتوانستهاند که به حدیث غدیر احتجاج نمایند ؟
4 . احتجاج به حدیث غدیر بعد از سقیفه :
وقتی امیر مومنان و گروه معدودی از اصحاب با ایمان ، جسم رسول خدا صلی الله علیه وآله را به خاک سپردند ، و سایر اصحاب که در لشکرگاه اسامه بودند به مدینه بازگشتند ، در این هنگام بود که احتجاجات به حدیث غدیر شروع شد . ما به چند نمونه اشاره میکنیم :
الف : انصار میگفتند : جز با علی (ع) با کسی دیگر بیعت نمیکنیم :
طبق برخی از روایات ، بسیاری از مردم در همان سقیفه تأکید میکردند که جز با امیر مؤمنان علیه السلام با کس دیگری بیعت نخواهند کرد ؛ ولی پیش دستی عمر باعث شد که مردم در برابر یک عمل انجام شده قرار بگیرند .
طبری در تاریخش مینویسد :
فبایعه عمر وبایعه الناس فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبایع إلا علیا .
تاریخ الطبری ، أبی جعفر محمد بن جریر الطبری (متوفای310 هـ) ج 2 ، ص 233 ، ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت .
پس از آنکه که عمر با ابوبکر بیعت کرد و گروهی از مردم نیز با او بیعت کردند ، انصار و یا گروهی از ایشان گفتند : تنها با علی بیعت می کنیم !!!
و ابن أثیر مینویسد :
لما توفی رسول الله اجتمع الأنصار فی سقیفة بنی ساعدة لیبایعوا سعد بن عبادة فبلغ ذلک أبا بکر فأتاهم ومعه عمر وأبو عبیدة بن الجراح فقال ما هذا فقالوا منا أمیر ومنکم أمیر فقال أبو بکر منا الأمراء ومنکم الوزراء ثم قال أبو بکر قد رضیت لکم أحد هذین الرجلین عمر وأبا عبیدة أمین هذه الأمة فقال عمر أیکم یطیب نفسا أن یخلف قدمین قدمهما النبی فبایعه عمر وبایعه الناس .
فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبایع إلا علیا قال وتخلف علی وبنو هاشم والزبیر وطلحة عن البیعة وقال الزبیر لا أغمد سیفا حتى یبایع علی فقال عمر خذوا سیفه واضربوا به الحجر ثم أتاهم عمر فأخذهم للبیعة .
الکامل فی التاریخ ، أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی (متوفای630هـ) ج 2 ، ص 189 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقیق : عبد الله القاضی .
وقتی رسول خدا (ص) از دنیا رفتند انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا با سعد بن عبادة بیعت کنند ؛ این خبر به ابوبکر رسید و به همراه عمر و ابوعبیده جراح به نزد ایشان آمد و گفت : چه خبر است ؟
در پاسخ گفتند : یکی از ما امیر باشد و یکی از شما .
ابوبکر گفت : امیر از ما باشد و وزیر از شما .
و سپس ابوبکر گفت : من قبول می کنم که یکی از این دو نفر ، عمر و ابوعبیده امین این امت خلیفه شما شود .
عمر گفت : چه کسی می تواند کسی را که رسول خدا (ص) آن ها را مقدم کرده است خلیفه نکند ؟ عمر با او بیعت کرده و مردم نیز بیعت کردند .
پس از آن انصار یا گروهی از انصار گفتند : تنها با علی بیعت می کنیم و علی و بنی هاشم و زبیر و طلحه از بیعت امتناع کردند .
زبیر گفت : شمشیر خود را در غلاف نمی گذارم تا اینکه با علی بیعت شود .
عمر گفت : شمشیر او را بگیرید و آن را به سنگ بزنید (تا بشکند) ؛ سپس عمر به نزد ایشان آمد تا ایشان را به زور برای بیعت ببرد .
یعقوبی نیز در تاریخش مینویسد :
وجاء البراء بن عازب فضرب الباب على بنی هاشم وقال یا معشر بنی هاشم بویع أبو بکر فقال بعضهم ما کان المسلمون یحدثون حدثا نغیب عنه ونحن أولى بمحمد فقال العباس فعلوها ورب الکعبة .
وکان المهاجرون والأنصار لا یشکون فی علی فلما خرجوا من الدار قام الفضل بن العباس وکان لسان قریش فقال یا معشر قریش إنه ما حقت لکم الخلافة بالتمویه ونحن أهلها دونکم وصاحبنا أولى بها منکم .
وقام عتبة بن أبی لهب فقال :
ما کنت أحسب أن الأمر منصرف عن هاشم ثم منها عن أبی الحسن
عن أول الناس إیمانا وسابقة وأعلم الناس بالقرآن والسنن
وآخر الناس عهدا بالنبی ومن جبریل عون له فی الغسل والکفن
من فیه ما فیهم لا یمترون به ولیس فی القوم ما فیه من الحسن
تاریخ الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح الیعقوبی (متوفای292 هـ) ج 2 ، ص 124 ، ناشر : دار صادر – بیروت .
براء بن عازب به درب خانه بنی هاشم آمد و گفت : ای گروه بنی هاشم ؛ با ابوبکر بیعت کرده اند ! عده ای از ایشان گفتند : مسلمانان بدون ما که از بستگان پیامبر هستیم کاری انجام نمی دهند !
عباس (که به یاد سخنان رسول خدا در مورد غصب حق امیر مومنان افتاده بود) گفت : قسم به پروردگار کعبه که این کار انجام شده است !
مهاجر و انصار شک نداشتند که خلافت باید به علی برسد ؛ وقتی که از خانه های خویش بیرون آمدند فضل بن عباس که سخنور قریش بود گفت : ای قریشیان ، سزاوار شما نیست که با نیرنگ خلافت را به دست آورید ، با این که ما شایسته خلافت هستیم و صاحب ما (علی) از شما به این کار سزاوار تر است .
و عتبة بن ابی لهب ایستاده و گفت :
گمان نمی کردم که کار از بنی هاشم و از ابو الحسن (امیر مومنان) گرفته شود
از کسی که اولین مسلمان است و پیشتاز و دانا ترین مردم به قرآن و سنت ها .
و آخرین کسی که از پیامبر جدا شد و کسی که جبریل در غسل و کفن (پیامبر) او را یاری کرد.
کسی که خصوصیات او (علی) را داشته باشد کسی به (سزاواری او برای خلافت) شک نمیکند و در میان این قوم نیکی های او نیست .
ب : استدلال فاطمه زهرا سلام الله علیها به حدیث غدیر :
درست است که در سقیفه کسی از یاران امیر مؤمنان علیه السلام حاضر نبود که به حدیث غدیر احتجاج کند و بیعت آنها را در غدیر به یاد مردم بیندازد ، اما بعد از سقیفه در موارد بسیاری ، یاران آن حضرت احتجاج کردند ؛ از جمله فاطمه زهرا سلام الله علیها زمانی که حق امیر المؤمنین علیه السلام و خودش را غصب شده دید ، در مسجد رسول خدا آمد و به حدیث غدیر استناد کرد .
محمد بن عمر اصفهانی از بزرگان اهل سنت است ؛ چنانچه ابن کثیر سلفی در البدایة والنهایة در باره او میگوید :
الحافظ الکبیر أبو موسى المدینی محمد بن عمر بن محمد الأصبهانی الحافظ الموسوى المدینی أحد حفاظ الدنیا الرحالین الجوالین له مصنفات عدیدة وشرح أحادیث کثیرة رحمه الله .
البدایة والنهایة ، إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء (متوفای774 هـ) ، ج 12 ، ص 318 ، ناشر : مکتبة المعارف – بیروت .
حافظ بزرگ ابوموسی مدینی یکی از حافظان دنیا (کسانی که بیش از صد هزار روایـت حفظ هستند) و کسانی که در راه طلب علم سفرهای بسیار داشته است ؛ وی کتاب های بسیار و شروح بسیار بر روایات دارد ، خدا او را رحمت کند .
وی در نزهة المجالس مینویسد :
حدثتنا فاطمة بنت علی بن موسى الرضى حدثتنی فاطمة وزینب وأم کلثوم بنات موسى بن جعفر قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق قالت حدثتنی فاطمة بنت محمد بن علی حدثتنی فاطمة بنت علی بن الحسین حدثتنی فاطمة وسکینة ابنتا الحسین بن علی عن أم کلثوم بنت فاطمة بنت رسول الله (ص) عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه وسلم قالت : أنسیتم قول رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم غدیر خم من کنت مولاه فعلی مولاه وقوله علیه السلام لعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسى علیهما السلام) متفق علیه .
وهذا الحدیث مسلسل من وجه آخر وهو أن کل واحده من الفواطم تروى عن عمة لها .
نزهة الحفاظ ، محمد بن عمر الأصبهانی المدینی أبو موسى (متوفای581هـ) ج 1 ، ص 102 ، ناشر : مؤسسة الکتب الثقافیة - بیروت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرضى محمد عبد المحسن .
... از فاطمه دختر رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمودند : آیا کلام رسول خدا (ص) در روز غدیر خم را که فرمودند :« هر کس من مولای اویم علی مولای اوست » را فراموش کردهاید ؟ و نیز سخن ایشان را که به علی گفته اند : تو نسبت به من مانند جایگاه هارون از موسی است ...
و همین روایت را علامه شمس الدین جزری در أسنی المطالب نقل می کند و برای آن اسنادی دیگر نقل می کند :
أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب کرم الله وجهه ، الإمام الحافظ أبی الخیر شمس الدین محمد بن محمد الجزری الشافعی (متوفای 833هـ) ، ص50 ـ 51 ، تقدیم ، تحقیق و تعلیق : الدکتور محمد هادی الأمینی ، ناشر : مکتبة الإمام امیر المؤمنین (ع) العامة ، اصفهان ـ ایران .
5 . استدلال به حدیث غدیر در کتابهای شیعه :
همان طور که گفته شد ، نباید انتظار داشته باشیم که تمام حقائق در کتابهای اهل سنت یافت شود ؛ زیرا تمام تلاش آنها این بوده است که آثار ولایت امیر مؤمنان علیه السلام را محو نمایند ؛ هرچند که گوشههای از حقائق از زبان برخی از انصار و صدیقه شهیده در کتابهای آنها نیز یافت شد . حال در این جا فقط به یک روایت از کتابهای شیعه در این باره بسنده میکنیم .
سلیم بن قیس هلالی که از یاران وفادار امیر مؤمنان علیه السلام بوده در کتابش ، قضیه استدلال یاران امیر المؤمنین و اعتراض آنها را به سران سقیفه این گونه بیان میکند :
دفاع بریده از امیر مؤمنان علیه السلام :
فَقَامَ بُرَیْدَةُ فَقَالَ یَا عُمَرُ أَلَسْتُمَا اللَّذَیْنِ قَالَ لَکُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله انْطَلِقَا إِلَى عَلِیٍّ فَسَلِّمَا عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقُلْتُمَا أَعَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَأَمْرِ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَدْ کَانَ ذَلِکَ یَا بُرَیْدَةُ وَلَکِنَّکَ غِبْتَ وَشَهِدْنَا وَالْأَمْرُ یَحْدُثُ بَعْدَهُ الْأَمْرُ فَقَالَ عُمَرُ وَمَا أَنْتَ وَهَذَا یَا بُرَیْدَةُ- وَمَا یُدْخِلُکَ فِی هَذَا فَقَالَ بُرَیْدَةُ وَاللَّهِ لَا سَکَنْتُ فِی بَلْدَةٍ أَنْتُمْ فِیهَا أُمَرَاءُ فَأَمَرَ بِهِ عُمَرُ فَضُرِبَ وَ أُخْرِجَ .
بریده برخاست و گفت : اى عمر ! آیا شما آن دو نفر نیستید که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به شما گفت :
«نزد على بروید و به عنوان امیر المؤمنین بر او سلام کنید»، و شما دو نفر گفتید : آیا این از دستور خدا و دستور پیامبرش است ؟ و آن حضرت فرمود : آرى .
ابو بکر گفت : اى بریده ! این جریان درست است ؛ ولى تو غایب شدى و ما حاضر بودیم ، و بعد از هر مسألهاى مسأله دیگرى پیش مىآید ! عمر گفت : اى بریده ! تو را به این موضوع چه کار است ؟ و چرا در این مسأله دخالت مىکنى ؟ ! بریده گفت : « بخدا قسم در شهرى که شما در آن حکمران باشید سکونت نخواهم کرد».
عمر دستور داد او را زدند و بیرون کردند!
دفاع سلمان از حق غصب شده امیر مؤمنان علیه السلام :
ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ فَقَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ اتَّقِ اللَّهَ وَقُمْ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ یَأْکُلُوا بِهِ رَغَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا یَخْتَلِفْ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ سَیْفَانِ فَلَمْ یُجِبْهُ أَبُو بَکْرٍ فَأَعَادَ سَلْمَانُ [فَقَالَ] مِثْلَهَا فَانْتَهَرَهُ عُمَرُ وَقَالَ مَا لَکَ وَ لِهَذَا الْأَمْرِ وَمَا یُدْخِلُکَ فِیمَا هَاهُنَا فَقَالَ مَهْلًا یَا عُمَرُ قُمْ یَا أَبَا بَکْرٍ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ یَأْکُلُوا بِهِ وَاللَّهِ خُضْراً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَإِنْ أَبَیْتُمْ لَتَحْلُبُنَّ بِهِ دَماً وَلَیَطْمَعَنَّ فِیهِ الطُّلَقَاءُ وَالطُّرَدَاءُ وَالْمُنَافِقُونَ وَاللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّی أَدْفَعُ ضَیْماً أَوْ أُعِزُّ لِلَّهِ دِیناً لَوَضَعْتُ سَیْفِی عَلَى عَاتِقِی ثُمَّ ضَرَبْتُ بِهِ قُدُماً أَتَثِبُونَ عَلَى وَصِیِّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَأَبْشِرُوا بِالْبَلَاءِ وَاقْنَطُوا مِنَ الرَّخَاءِ .
سپس سلمان برخاست و گفت : « اى ابو بکر، از خدا بترس و از این جایى که نشستهاى برخیز ، و آن را براى اهلش واگذار که تا روز قیامت به گوارائى از آن استفاده کنند ، و دو شمشیر بر سر این امت اختلاف نکنند » .
ابو بکر به او پاسخى نداد . سلمان دو باره همان سخن را تکرار کرد . عمر او را کنار زد و گفت : تو را با این مسأله چکار است ؟ و چرا در مسألهاى که در اینجا جریان دارد خود را داخل مىکنى ؟
سلمان گفت : اى عمر آرام بگیر ! اى ابو بکر ! از این جایى که نشستهاى برخیز و آن را براى اهلش واگذار تا به خدا قسم به خوشى تا روز قیامت از آن استفاده کنند . و اگر قبول نکنید از همین طریق خون خواهید دوشید و آزادشدگان و طردشدگان و منافقین در خلافت طمع خواهند کرد.
بخدا قسم ! اگر من مىدانستم که مىتوانم ظلمى را دفع کنم یا دین را براى خداوند عزّت دهم شمشیرم را بر دوش مىگذاردم و با شجاعت با آن مىزدم . آیا بر جانشین پیامبر خدا حمله مىکنید ؟! بشارت باد شما را بر بلا و از آسایش ناامید باشید .
دفاع ابوذر و مقداد :
ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَعَمَّارٌ فَقَالُوا لِعَلِیٍّ علیه السلام مَا تَأْمُرُ وَاللَّهِ إِنْ أَمَرْتَنَا لَنَضْرِبَنَّ بِالسَّیْفِ حَتَّى نُقْتَلَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام کُفُّوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَاذْکُرُوا عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَمَا أَوْصَاکُمْ بِهِ فَکَفُّوا
فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِی بَکْرٍ وَهُوَ جَالِسٌ فَوْقَ الْمِنْبَرِ مَا یُجْلِسُکَ فَوْقَ الْمِنْبَرِ وَهَذَا جَالِسٌ مُحَارِبٌ لَا یَقُومُ [فِینَا] فَیُبَایِعَکَ أَوَ تَأْمُرُ بِهِ فَیُضْرَبَ عُنُقُهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ علیهما السلام قَائِمَانِ عَلَى رَأْسِ عَلِیٍّ علیه السلام فَلَمَّا سَمِعَا مَقَالَةَ عُمَرَ بَکَیَا وَرَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا یَا جَدَّاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَضَمَّهُمَا عَلِیٌّ إِلَى صَدْرِهِ وَقَالَ لَا تَبْکِیَا فَوَ اللَّهِ لَا یَقْدِرَانِ عَلَى قَتْلِ أَبِیکُمَا هُمَا [أَقَلُّ وَ] أَذَلُّ وَأَدْخَرُ مِنْ ذَلِکَ .
سپس ابو ذر و مقداد و عمار بپا خاستند و به على علیه السّلام عرض کردند : « چه دستور مىدهى ؟ به خدا قسم اگر امر کنى آن قدر شمشیر مىزنیم تا کشته شویم » .
حضرت فرمود : « خدا شما را رحمت کند ، دست نگهدارید و پیمان پیامبر و آنچه شما را بدان وصیّت کرده به یاد بیاورید » . آنان هم دست نگه داشتند .
سپس در حالى که ابو بکر بر منبر نشسته بود عمر به او گفت : چطور بالاى منبر نشستهاى در حالى که این (مرد) نشسته و با تو روى جنگ دارد و بر نمىخیزد در بین ما با تو بیعت کند ؟ آیا دستور نمىدهى گردنش زده شود ؟!
این در حالى بود که امام حسن و امام حسین علیهما السّلام بالاى سر امیر المؤمنین علیه السّلام ایستاده بودند . وقتى سخن عمر را شنیدند گریه کردند و صداى خود را بلند کردند که : « یا جدّاه ! یا رسول اللَّه ! » .
امیر المؤمنین علیه السّلام آن دو را به سینه چسبانید و فرمود : گریه نکنید ، به خدا قسم بر کشتن پدرتان قادر نیستند . این دو کمتر و ذلیلتر و کوچکتر از آن هستند.
دفاع ام ایمن از امیر مؤمنان علیه السلام :
وَأَقْبَلَتْ أُمُّ أَیْمَنَ النُّوبِیَّةُ حَاضِنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه السلام وَأُمُّ سَلَمَةَ فَقَالَتَا یَا عَتِیقُ مَا أَسْرَعَ مَا أَبْدَیْتُمْ حَسَدَکُمْ لِآلِ مُحَمَّدٍ فَأَمَرَ بِهِمَا عُمَرُ أَنْ تُخْرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَقَالَ مَا لَنَا وَلِلنِّسَاءِ .
ام ایمن نوبیّه - که در کودکى پرستار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بوده - و نیز امّ سلمه پیش آمده و گفت : اى عتیق ! چه زود حسد خود را نسبت به آل محمّد علیهم السّلام آشکار ساختید » .
عمر دستور داد آن دو را از مسجد خارج کنند و گفت : « ما را با زنان چه کار است » !
کتاب سلیم بن قیس الهلالی (متوفای 80 هـ) ص 866 ـ 867 ، ناشر : هادى ـ قم ، اول ، 1405 هـ .
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
[ سه شنبه 91/9/14 ] [ 11:18 عصر ] [ جلال ]
اگر مراد رسول خدا (ص) از حدیث غدیر ، ولایت امیر مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقیفه به آن احتجاج نشد؟
گروه امامت و خلافت
شبهه :
مطلبى که بر ما مجهول است این است که چرا در اجتماع سقیفه کسى از مهاجر و انصار سخنى از حدیث غدیر با وجود مسلّمیت آن به میان نیاورده است .
اگر طرفداران حضرت على از این حدیث که از تاریخ صدور آن کمتر از یکسال مىگذشت و بایستى همه کسانى که در حجة الوداع حاضر بودند آن را بخاطر داشته باشند ذکر مىکردند، سرنوشت اسلام طورى دیگر مىشد .
«نعوذ باللّه همه مرتد شدند و حکم پیامبر را نادیده گرفتند و یک نفر نبود که بگوید پیامبر(ص) در حجة الوداع چنین فرمودند».
خلافت و انتخاب ، عبدالرحمن سلیمی ، بخش حقایقی از واقعه ی غدیر خم ، ذیل پاسخ اول .
نقد و بررسی :
برای روشن پاسخ این شبهه ، لازم است که در ابتدا در باره سقیفه بحث و بررسی شده و به این سؤال پاسخ دقیق داده شود ، که انگیزه انصار از جمع شدن در سقیفه چه بوده است ؛ با این که آنها زحمات بسیاری برای اسلام کشیده بودند و اگر زحمات آنها نبود ، قطعاً اسلام به این آسانی به سر منزل مقصود نمیرسید ؛ اما چه شد که آنها نیز فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله را در باره امیر مؤمنان علیه السلام به فراموشی سپردند و هنوز جنازه رسول خدا دفن نشده بود که در سقیفه جمع شدند ؟!!
فلسفه تشکیل سقیفه :
به صورت فشرده به چهار عامل میتوان اشاره کرد که این گروه از انصار که از دستور رسول خدا (ص) سرپیچی کردند میتوانند به خاطر آن در سقیفه جمع شده باشند :
1 . آنها از این مسأله خبر دار شده بودند که عدهای از سران مهاجر توطئههای خطرناکی طراحی و نقشههای شومی برای غصب خلافت در سر میپرورانند ، و مطمئن شدند که امامت به امیر مؤمنان علیه السلام نخواهد رسید ، خواستند که به اعتقاد خودشان اسلام را از دست این عده نجات داده و خود اداره کشور اسلامی را به عهده بگیرند .
2 . از آنجایی که گروه انصار در جنگهای رسول خدا با قریشان نقش تعیین کنندهای داشتند و بسیاری از پهلوانان قریش به دست انصار کشته شده بود ؛ از این رو آنها از انتقام قریش میترسیدند و با توجه به سابقهای از آنها سراغ داشتند ، میدانستند که اگر قریش حکومت را به دست بگیرد ، از آنها انتقام سختی خواهد گرفت ؛ چنانچه بعد از روی کار آمدن قریشیان این مسأله جامه عمل پوشید و در قضیه حرّه به صورت کامل ، نمود پیدا کرد .
3 . از زبان رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده بودند که بعد از آن حضرت ظلمهای زیادی در حق آنان خواهد شد ، به همین دلیل در صدد دفع آن برآمده و در حقیقت میخواستند از این مسأله پیشگیری نمایند .
4 . انصار برای اسلام زحمات بسیاری کشیده بودند و پیشرفت اسلام مدیون آنها بود ؛ در زمانی که عده مسلمانان بسیار اندک بود ، اسلام آوردند و با جان و مال خود رسول خدا را یاری کردند ؛ بنابراین طبیعی است که آنها آنها برای خود این حق را قائل بودند که در حکومت آینده اسلام نقش داشته باشند .
حال به بررسی تفصیلی این چهار مسأله خواهیم پرداخت :
آگاهی انصار از همپیمانی و توطئه قریش علیه امیر مؤمنان علیه السلام:
انصار متوجه شده بودند که برخی از قریشیان همپیمان شدهاند که نگذارند بعد از رسول خدا خلافت به امیر مؤمنان علیه السلام برسد ؛ لذا تصمیم گرفتند که قبل از عملی شدن نقشه آنان ، دست به کار شوند و خود خلافت را به دست گیرند .
شواهدی بر این توطئه از کتب اهل سنت :
این مطلب (توطئه قریش) در کتابهای شیعی به صورت مفصل آمده و از آن به صحیفه ملعونه یاد شده است . علمای اهل سنت نیز گوشههایی از قضیه را نقل کردهاند ؛ چنانچه نسائی در سننش و ابن خزیمه در صحیحش مینویسند :
أخبرنا محمد بن عُمَرَ بن عَلِیِّ بن مُقَدَّمٍ قال حدثنا یُوسُفُ بن یَعْقُوبَ قال أخبرنی التَّیْمِیُّ عن أبی مِجْلَزٍ عن قَیْسِ بنِ عُبَادٍ قال بَیْنَا أنا فی الْمَسْجِدِ فی الصَّفِّ الْمُقَدَّمِ فَجَبَذَنِی رَجُلٌ من خَلْفِی جَبْذَةً فَنَحَّانِی وَقَامَ مَقَامِی فَوَاللَّهِ ما عَقَلْتُ صَلَاتِی فلما انْصَرَفَ فإذا هو أُبَیُّ بن کَعْبٍ فقال یا فَتَى لَا یَسُؤْکَ الله إِنَّ هذا عَهْدٌ من النبی صلى الله علیه وسلم إِلَیْنَا أَنْ نَلِیَهُ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ فقال هَلَکَ أَهْلُ الْعُقَدِ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ ثَلَاثًا ثُمَّ قال والله ما علیهم آسَى وَلَکِنْ آسَى على من أَضَلُّوا قلت یا أَبَا یَعْقُوبَ ما یَعْنِی بِأَهْلِ الْعُقَدِ قال الْأُمَرَاءُ .
المجتبى من السنن ، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی (متوفای303 هـ) ، ج 2 ، ص 88 ، ح808 ، ناشر : مکتب المطبوعات الإسلامیة - حلب - 1406 - 1986 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبدالفتاح أبو غدة .
صحیح ابن خزیمة ، محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری (متوفای311 هـ) ج 3 ، ص 33 ، ح1573 ، ناشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970 ، تحقیق : د. محمد مصطفى الأعظمی .
از قیس بن عباد روایت شده است که روزی در مسجد در صف اول نماز بودم ؛ شخصی آمده و من را کشید و خود جای من ایستاد ؛ قسم به خدا (از ناراحتی) چیزی از نماز خود نفهمیدم ؛ وقتی که نمازش به پایان رسید متوجه شدم که او ابی بن کعب است .
به من گفت : ای جوان ، مبادا از این کار من اندوهگین شوی ؛ زیرا پیامبر از ما پیمان گرفته بود که همیشه در صف اول نماز جماعت باشیم .
سپس رو به قبله کرده و گفت : قسم به پروردگار کعبه که اهل پیمان هلاک شدند !!! و سه مرتبه این سخن را تکرار کرد . سپس گفت : قسم به خدا من برای ایشان اندوهگین نیستم ؛ برای کسانی که توسط ایشان گمراه شدند اندوهگینم .
از ابایعقوب پرسیدم مقصود وی از اهل پیمان چه کسانی است ؟
پاسخ داد : مقصود وی حاکمان است .
امیر المؤمنین علیه السلام نیز بارها و بارها از توافق پنهانی قریشیان و به ویژه ابوبکر و عمر پرده برمیداشت و تلاشهای عمر را برای به خلافت رساندن ابوبکر ، در راستای همین توافق میدانست .
احمد بن یحیی بلاذری در انساب الأشراف مینویسد :
عن ابن عباس قال: بعث أبو بکر عمرَ بن الخطاب إلى علی رضی الله عنهم حین قعد عن بیعته وقال: ائتنی به بأعنف العنف، فلما أتاه، جرى بینهما کلام. فقال علی: اجلبْ حلباً لک شطره. والله ما حرصک على إمارته الیوم إلا لیؤمرک غداً .
أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (متوفاى279هـ) ج 1 ، ص 253 .
... ابن عباس می گوید : در زمان بیعت ابوبکر زمانی که علی (علیه السلام) با او بیعت نکرد ، ابوبکر عمر بن الخطاب را دنبال ایشان فرستاد و به عمر گفت : علی را به سخت ترین و بدترین وجه ممکن پیش من بیاور . در بین راه بین حضرت امیر(علیه السلام) و عمر مشاجره ای درگرفت . علی (علیه السلام ) به عمر گفت : شیرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است . قسم به خدا حرص و ولع تو برای به حکومت رسیدن ابوبکر به خاطر اینست که او بعد از خودش تو را به جانشینی برگزیند.
و در روایت دیگر مینویسد :
عن هشام بن عروة قال : لما بویع عمر قال علی : حلبت حلباً لک شطره ، بایعته عام أول ، وبویع لک العام.
أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (متوفاى279هـ) ج 3 ، ص 416 .
از هشام بن عروه روایت شده است که وقتی مردم با عمر بیعت کردند علی به او فرمود : شیری را دوشیدی که مقداری از آن به خودت رسید ؛ در گذشته تو با او بیعت کردی ، و امروز او برای تو بیعت گرفت .
آگاهی انصار از امکان منع امیر مؤمنان علیه السلام از خلافت :
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ، در موارد بسیاری از خدعه و نیرنگ امت در حق امیر مؤمنان علیه السلام خبر داده بود و انصار با شنیدن این سخنان از رسول خدا ، مطمئن شده بودند که می توان خلافت را از صاحب اصلی اش گرفت ؛ به همین سبب تصمیم گرفتند که در سقیفه جمع شوند و خلیفه را از قوم خود انتخاب کنند .
ما به چند روایت از پیش بینیهای رسول خدا صلی الله علیه وآله در این باره اشاره میکنیم :
الف : حسادتها و کینههای نهفته در دل قریشیان :
أبو یعلی موصلی در مسندش به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام مینویسد :
... قال قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک إلا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک .
مسند أبی یعلى ، أحمد بن علی بن المثنى أبو یعلى الموصلی التمیمی (متوفای307هـ) ج 1 ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : حسین سلیم أسد .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و صداى گریهاش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت گریه من، حسادتهایى است که مردم نسبت تو در دل دارند و آشکار نمىکنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مىدهند که من دعوت حق را اجابت کردهام و در میان شما نیستم ، علی علیه السلام می گوید : سؤال کردم : ای فرستاده خدا ! آیا در آن هنگام دین من سالم است ، فرمود : بلی دینت سالم است .
ب : حیلهگری امت ، نسبت به امیر مؤمنان علیه السلام :
حاکم نیشابوری نیز المستدرک مینویسد :
عن علی رضی الله عنه قال إن مما عهد إلی النبی صلى الله علیه وسلم أن الأمة ستغدر بی بعده .
از علی علیه السلام نقل شده که فرمود : از چیزهایی که رسول خدا (ص) به من فرمود این است که : پس از من، مردم با حیلهگرى با تو رفتار مىکنند .
و بعد از نقل روایت میگوید :
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .
المستدرک على الصحیحین ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری (متوفای405 هـ) ج 3 ، ص150 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا .
این حدیث سندش صحیح است ؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکردهاند .
ترس انصار از قریش :
بیتردید ، ساکنان مدینه نقش مهمی در پیروزیهای مسلمانان بر قریشان داشتند و اگر کمکهای بیدریغ آنان نبود ، شاید به این زودی رسول خدا موفق به تشکیل حکومت اسلامی نمیشد و اصلاً جنگی بین قریش و مسلمانان اتفاق نمیافتاد تا مسلمانان پیروز شوند ؛ از این رو انصار از این میترسیدند که اگر حکومت به دست قریش بیفتد ، انتقام جنگ بدر ، خندق و ... از انصار بگیرد .
آگاهی انصار از تصمیم قریش برای ظلم به ایشان :
انصار از زبان گهر بار رسول خدا شنیده بودند که بعد از آن حضرت قریش ظلم فراوانی در حق انصار خواهند کرد . بخاری در صحیحش مینویسد :
عن هِشَامٍ قال سمعت أَنَسَ بن مَالِکٍ رضی الله عنه یقول قال النبی صلى الله علیه وسلم لِلْأَنْصَارِ إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی أَثَرَةً فَاصْبِرُوا حتى تَلْقَوْنِی وَمَوْعِدُکُمْ الْحَوْضُ
الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256هـ) ج 3 ، ص 1381 ، ح3582 ، ناشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا
از انس بن مالک شنیدم که می گفت : رسول خدا (ص) به انصار فرمودند : شما بعد از من سختی هایی خواهید دید ؛ پس صبر نمایید تا من را ملاقات کنید و وعده دیدار شما در کنار حوض (کوثر) .
ترس انصار از انتقام قریش در صورت انتخاب خلیفه ای قریشی :
حباب بن منذر که از بزرگان انصار به حساب میآمد ، در سقیفه به همین نکته اشاره کرده است :
فقام الحباب بن المنذر وکان بدریا فقال منا أمیر ومنکم أمیر فإنا والله ما ننفس علیکم هذا الأمر ولکنا نخاف أن یلیها أقوام قتلنا آباءهم وإخوتهم .
فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی (متوفای852 هـ) ج 12 ، ص 153 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب .
حباب بن منذر که از مسلمانان حاضر در جنگ بدر بود ایستاده و گفت : شخصی از ما امیر شود و شخصی از شما ؛ قسم به خدا که ما در این کار خود را با شما درگیر نمی کنیم اما می ترسیم که گروهی که ما پدران و برادرانشان را کشته ایم به خلافت برسند !!!
چرا در سقیفه به ماجرای غدیر احتجاج نشد؟
حال در این جا به پاسخ این پرسش میپردازیم که چرا در سقیفه به حدیث غدیر احتجاج نشده است ؟
1 . حاضران در سقیفه ، متخلفان از جیش اسامه بودند:
همانطور که در کتب تاریخی شیعه و سنی به تواتر آمده است رسول خدا (ص) در اواخر عمر شریف خویش به اسامة بن زید دستور دادند لشکری آماده نماید و به مسلمانان نیز دستور دادند که به آن لشکرگاه رفته و تحت امر اسامه آماده حمله به دشمنان اسلام شوند . وی نیروهای خویش را جمع کرده و در منطقه جرف در سه میلی مدینه اردوگاه زد .
ابن سعد در این زمینه می گوید :
فلما أصبح یوم الخمیس عقد لأسامة لواء بیده ثم قال أغز بسم الله فی سبیل الله فقاتل من کفر بالله فخرج بلوائه وعقودا فدفعه إلى بریدة بن الحصیب الأسلمی وعسکر بالجرف فلم یبق أحد من وجوه المهاجرین الأولین والأنصار إلا انتدب فی تلک الغزوة فیهم أبو بکر الصدیق وعمر بن الخطاب وأبو عبیدة بن الجراح وسعد بن أبی وقاص وسعید بن زید وقتادة بن النعمان وسلمة بن أسلم بن حریش .
الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری (متوفی: 230هـ) ج 2 ، ص 190 ، ناشر : دار صادر - بیروت .
صبح روز پنجشنبه رسول خدا پرچم را به دست اسامه داده و فرمودند با نام خدا در راه خدا جهاد نما و با کفار بجنگ . وی با پرچم خویش بیرون آمده و چند پرچم آماده کرده و آنها را به بریده بن حصیب اسلمی داد و در جرف اردو زد .
هیچ یک از بزرگان مهاجر و انصار باقی نماند مگر آنکه به آن لشگر مأمور شد که در بین ایشان ابوبکر و عمر و ابوعبیده و سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید و قتاده بن نعمان و سملة بن اسلم بن حریش بودند .
اما عده ای از دستور رسول خدا (ص) مخالفت کرده و از این دستور سرپیچی نمودند ؛ رسول خدا از این کار خشمگین شده و به نقل علمای شیعه و گروهی از علمای اهل سنت ایشان را لعنت فرمودند :
أنه قال جهزوا جیش أسامة لعن الله من تخلف عنه فقال قوم یجب علینا امتثال أمره واسامة قد برز من المدینة وقال قوم قد اشتد مرض النبی علیه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فنصبر حتى نبصر أی شىء یکون من أمره
الملل والنحل ، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد الشهرستانی (متوفی: 548هـ) ج 1 ، ص 23 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت - 1404 ، تحقیق : محمد سید کیلانی .
رسول خدا (ص) فرمودند : لشکر اسامه را تکمیل کنید ؛ خداوند لعنت کند کسانی را که از حضور در این لشکر امتناع می کنند ؛ به همین سبب عده ای گفتند بر ما لازم است که از دستور رسول خدا (ص) اطاعت کرده و اسامه بیرون از مدینه است (ما نیز به او ملحق شویم) و عده ای گفتند : مریضی رسول خدا (ص) سخت شده است ؛ و ما طاقت نداریم که در این حال از ایشان دور باشیم ؛ صبر می کنیم تا ببینیم کار ایشان به کجا می کشد !!!
شبیه این مطلب در کتب ذیل آمده است :
کتاب المواقف ، عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی (متوفی: 756هـ ) ج 3 ، ص 650 ، ناشر : دار الجیل - لبنان - بیروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن عمیرة .
شرح نهج البلاغة ، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی(متوفی: 655 هـ) ج 6 ، ص 34 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عبد الکریم النمری .
بنا بر این طبق اقرار اهل سنت گروهی از صحابه که با ایمان بوده و از دستورات رسول خدا (ص) اطاعت می کردند به لشکرگاه اسامه که در بیرون مدینه بود رفتند و فقط گروهی اندک که با دستور ایشان که در واقع دستور خدا بود ، مخالفت کردند در مدینه ماندند .
در نتیجه اولاً : تمامی انصار و آنهایی که ایمان قلبی به رسول خدا صلی الله علیه وآله داشتند ، اصلاً در سقیفه حضور نداشتند و در جیش اسامه بودند ؛ ثانیاً : آنها که در سقیفه جمع شده بودند ، کسانی بودند که از فرمان رسول خدا سرپیچی کرده و در مدینه مانده بودند ؛ بنابراین از چنین کسانی هرگز نباید انتظار داشت که حدیث غدیر را مطرح و فرمان رسول خدا در روز غدیر را به یاد بیاورند . اگر آنها مطیع فرمان رسول خدا بودند ، اصلاً نباید در مدینه حضور داشته باشند .
2 . تمام وقایع سقیفه نقل نشده است :
بیتردید کسی نمی تواند به صورت قطعی ادعا کند که حتماً در سقیفه به حدیث غدیر احتجاج نشده است ؛ زیرا در طول این چهارده قرن علمای سنی تمام تلاش خود را وقف این مسأله کردهاند که آثار ولایت اهل بیت علیهم السلام را از کتابهای سنی حذف نمایند . و نیز این مسأله ثابت است که نقل مشاجرات صحابه از گناهان نابخشودنی در مذهب سنی است ؛ به طوری که برخی از آنها ادعای اجماع کردهاند که واجب است تمام آنچه در باره مشاجرات صحابه نقل شده حذف شود . ما به چند اعتراف از علمای سنی در این باره بسنده میکنیم :
[ سه شنبه 91/9/14 ] [ 11:17 عصر ] [ جلال ]
خبرگزاری فارس: «سید مهدی بحرالعلوم» در کتابهای تخصصی فقه به «علامه طباطبایی» یاد میشود. از اقدامات مهم این فقیه گرانقدر، مناظره کلامى با دانشمندان یهود در منطقه ذىالکفل است که بر اثر آن، گروه بسیارى به اسلام گرویدند.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه سلسله گزارشهای معرفی مفاخر و بزرگان شیعه و با توجه به سخن ارزشمند مرحوم علامه قاضی مبنی بر این که «سه نفر در طول تاریخ عارفان به مقام «تمکن در توحید» رسیدهاند: احمد بن فهد حلى، سید بن طاووس و سید مهدى بحرالعلوم.» در این گزارش به معرفی سید مهدى بحرالعلوم میپردازیم.
در دو شماره گذشته «سید بن طاووس» و «ابنفهد حلی» معرفی شدند.
«سید مهدی بحرالعلوم» که نام کاملش «سید محمدمهدى بن مرتضى بن محمد بروجردى طباطبایى» است، از مشاهیر علماى شیعه در قرن دوازدهم، متبحّر در فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر، رجال و سیر و سلوک معنوی در سال 1155 هجری (و به قولى در 1154) در کربلا متولد شد.
پدر و اجداد او از دانشمندان سرشناس بودند و با بعضى از خاندانهاى علمى شیعه، از جمله خاندان مجلسى، خویشاوندى سببى یا نسبى داشتند و به دلیل همین پیوند خانوادگى، سید بحرالعلوم از مجلسى اول به عنوان جد و از مجلسى دوم به عنوان دایى یاد مىکند.
تحصیلات
بحرالعلوم تحصیلات خود را در زادگاهش نزد پدر و شیخ یوسف بحرانى (صاحب حدایق) آغاز کرد، و بعد به نجف اشرف رفت و نزد شیخ مهدى بن محمد فتونى عاملى و شیخ محمد تقى دورقى و شیخ محمد باقر هزار جریبى به کسب علم پرداخت.
سپس به کربلا بازگشت و به حوزه درس وحید بهبهانى (بهبهانى، آقا محمد باقر) پیوست.
تشکیل حوزه درسی در نجف اشرف
پس از آن که وحید بهبهانی به علت کهولت درس خود را تعطیل کرد، به توصیه استاد به نجف بازگشت و در آنجا حوزه درسى تشکیل داد، شاگردان بسیارى تربیت کرد و به عدهاى از علما اجازه روایت داد، که از آن جملهاند:
1. سیّد صدر الدین عاملى
2. شیخ جعفر نجفى صاحب کشف الغطاء
3. سید جواد عاملى صاحب مفتاح الکرامة
4. شیخ ابو على حائرى صاحب منتهى المقال
4. ملا احمد نراقى
5. سید محمد مجاهد
6. سید ابوالقاسم خوانسارى (که بحر العلوم از او حکمت و کلام مىآموخت و او نزد بحر العلوم، فقه و اصول مىخواند)
7. شیخ اسد الله شوشترى
8. میرزا محمد نیشابورى معروف به اخبارى
چه کسی لقب بحرالعلوم را به سید مهدی طباطبایی داد؟
سید مهدی در سال 1186 به مشهد مقدس سفر کرد و هفت سال در آنجا اقامت گزید.
در این مدت گذشته از شرکت در مجالس علمى و مباحثه با علما، نزد میرزا مهدى شهید خراسانى به فراگیرى فلسفه پرداخت و این حکیم او را به سبب مقام شامخ علمیاش «بحرالعلوم» خواند. این لقب که پیش از آن به کسى اطلاق نشده بود بعدها عنوان خاندان وى شد که تا امروز به آن شهرت دارند.
بحرالعلوم یعنی چه؟
شاید در نظر اول، معنای بحرالعلوم روشن باشد یعنی دریای علمها. ولی نکته ظریفی در کلمه «بحر» وجود دارد که دانستن آن خالی از لطف نیست.
راغب در مفردات مینویسد: «بَحْر» هر مکان وسیعى است که آب زیادى را در خود جمع کرده است و این معنى وضعى و ریشهاى بحر است. سپس با دیدن وسعت و فرخناى دریا تشبیهاً گفته مىشود «بَحَرْتُ کذا» مثل دریا وسعش دادم.
از این سخن راغب در مییابیم که بحر، خود آب دریا نیست، بلکه آن مکان وسیعی است که آب زیادی را در خوب جمع کرده است. از این رو لقب «بحرالعلوم» برای سید مهدی طباطبایی، میتواند به این معنا باشد که قلب و روح این سید، ظرف وسیعی است که علوم زیادی را در خود جای داده است.
تدریس فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت در حجاز
بحرالعلوم در سال 1193 به حج رفت و مدتى که در حجاز بود، گذشته از اقدامات سودمند دینى، به تدریس فقه مذاهب اربعه پرداخت و افراد بسیارى در حلقه درسى او شرکت کردند.
مناظره با دانشمندان یهود و مسلمان شدن عده زیادی از مردم
از کارهای مهم زندگى سید بحرالعلوم، مناظره کلامى با دانشمندان یهود در منطقه ذى الکفل است که بر اثر آن، گروه بسیارى به اسلام گرویدند. («ذی الکفل» نام یکی از پیامبران بنیاسرائیل است. مقبره وی در 40 کیلومتری جاده نجف ـ حله، در کنار فرات در یک آبادی به همین نام قرار دارد.)
گزارش کامل این مناظره را چند تن از حاضران در مجلس بحث، از جمله صاحب مفتاح الکرامة، ثبت کردهاند.
ریاست عامه شیعیان جهان
بحرالعلوم که در یکى از درخشانترین دورههاى علمى شیعه مىزیست، در بعضى از علوم دینى سرآمد اقران بود، و در بعضى دیگر آگاهى لازم و کافی را داشت، از این رو ریاست عامّه به او منتقل شد.
سیّد صدر الدین عاملى در گزارش خود گفته است که در نجف، عدّهاى بحرالعلوم را در فقه برتر از شیخ جعفر نجفى مىدانند و خود مىافزاید که این سخن چندان هم دور از واقع نمىنماید.
شهامت اخلاقى و روحیه اصلاح طلبى بحرالعلوم سبب شد که در دوران ریاست عامّه، در اجراى تکالیف اجتماعى - دینى با بزرگان معاصر خود همکارى کند، از جمله در مسایل فتوایى مردم را به تقلید از شیخ جعفر نجفى رهنمون شد و براى قضا و رسیدگى به خصومات، شیخ محیى الدین و براى اقامه جماعت، شیخ حسین نجف، عالم و زاهد و امام جماعت مسجد هندى را معرّفى کرد.
همچنین شاگرد برجسته خود سید جواد عاملى مؤلف «مفتاح الکرامة» را به تدوین کتب، از جمله تقریرات درس خود او، که محور آن کتاب وافى فیض کاشانى بود تشویق کرد. خود او نیز علاوه بر تدریس فقه و حدیث به امور مردم رسیدگى مىکرد.
سید بحرالعلوم، همان علامه طباطبایی در کتابهای فقه است
سید مهدی بحرالعلوم در کتابهای فنی و تخصصی فقه به «علامه طباطبایی» یاد میشود. و اگر کسی در کتابهای تخصصی فقه مثل مفتاح الکرامه، جواهر الکلام، کتابهای شیخ انصاری مانند مکاسب و ... نظر و اسم علامه طباطبایی را ببیند، باید بفهمد مراد، سید بحرالعلوم است.
گشودن مشکلات دینی و اجتماعی مردم
در گشودن مشکلات دینى و اجتماعى و برآوردن حوایج نیازمندان کوشا بود و از جمله اقدامات مؤثر او، تعیین دقیق میقاتهاى احرام و مشخص کردن محدوده مواقف حج است که در دوران توقف وى در مکه صورت گرفت.
تقواى بحرالعلوم، ضمن اجتناب از هرگونه سختگیرى در امور جارى زندگى، و نیز سخاوت و همت بلند او زبانزد همگان بود.
به هر حال تأثیر این گرایش را در دست پروردگان و برخى از علماى پس از او نمىتوان انکار کرد. همه معاصران بحرالعلوم به مقام علم و تقواى او اذعان کردهاند. حتى استاد او، وحید بهبهانى، در سالهاى پایانى عمر، چون زوال ملکه اجتهاد را در خود احتمال مىداد، در مسایل فقهى از او نظرخواهى مىکرد.
نظر بزرگان درباره سید بحرالعلوم
آیت الله شیخ جعفر کشف الغطاء
آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء که از بزرگان فقهای شیعه است نویسنده کتاب «کشف الغطاء» غبار نعلین سید بحرالعلوم را با حنک عمامه خود پاک مىکرد.
علامه سید محمد باقر خوانساری
آیت الله سیّد محمد باقر خونسارى صاحب کتاب «روضات الجنّات» به نقل از «منتهى المقال» که نویسندهاش معاصر بحرالعلوم بود مینویسد: سیّد سَنَد و رکن معتَمد مولاى ما سیّد مهدى ... پیشوا و امامى است که روزگار نتوانسته است مانند او را به جهان بسپارد.
سلطان عظیم الهمّة و بلند پروازى است که مادرِ دهر سالیان دراز از زائیدن همانند او عقیم بوده است.
بزرگ علماى اعلام و مولاى فضلاى اسلام، علّامه دهر و زمان خود و یگانه عصر و اوان خود بوده است.
اگر در بحث معقول زبان بگشاید تو گوئى این شیخ الرئیس است، این سقراط و ارسطو و افلاطون است. و اگر در منقول بحث کند تو گوئى این علّامه محقّق در فروع و اصول است. و در فنّ کلام با کسى مناظره نکرده است مگر اینکه تو گوئى سوگند به خدا این عَلَمُ الهدى است.
و اگر گوش فرادهى به آنچه در هنگام تفسیر قرآن کریم به زبان آرد فراموش مىکنى آنچه در ذهن دارى و چنین مىپندارى مثل اینست که این همان کسى است که خداوند قرآن را بر او فرستاده است...
بحرالعلوم بعد از استاد علّامه وحید- دام علاهما- پیشوا و سالار پیشوایان عراق و بزرگ و سرپرست فضلاء به طور اطلاق است. علماء عراق همگى به سوى او روى آورده و او را ملجأ خود قرار دادهاند و عظماى از علماء اعلام از او اخذ علوم مىکنند.
بحرالعلوم همانند کعبهاى براى عراق است که براى استفاده از صحبتش طى مراحل و قطع منازل مىنمایند. اقیانوس موّاجى است که کرانهاى براى آن یافت نمىشود. به علاوه کرامات باهره و آثار و آیات ظاهرهاى که از او به ظهور پیوسته است بر کسى پوشیده نیست....
و براى پى بردن به عظمت و جلالت این راد مرد بزرگ که چنین آیاتى از او پدیدار گشته است همین بس که در شب تولّد با سعادتش پدر او که در حجاز بود در عالم رؤیا دید که مولانا حضرت رضا- علیه و على أبائه و أبنائه أفضل الصلاة و السّلام- شمعى را به توسّط محمّد بن اسمعیل بن بزیع فرستادند که آن را بر فراز بام خانه آنها روشن کند؛ روشنى و نور این شمع چنان به آسمان بالا مىرفت که نهایت سیرش دیده نمىشد.
در وقت ملاقات و زیارتش چون نظر بر او افتد در عالمى از تحیّر فرو مىرود و با زبان حال خود مىگوید: این مرد از جنس بشر نیست...
علامه میرزا علی آقا قاضی
علامه میرزا على آقا قاضى - استاد عرفان علامه طباطبائى و بسیارى دیگر از بزرگان – دربارهاش چنین فرموده است: سه نفر در طول تاریخ عارفان به مقام «تمکن در توحید» رسیدهاند: سید بن طاووس ، احمد بن فهد حلى و سید مهدى بحرالعلوم.
علامه سید محمدحسین طباطبایی
علامه سید محمد حسین طهرانی مینویسد: مرحوم استاد (یعنی علامه طباطبایی) به دو نفر از علماء اسلام بسیار ارج مىنهادند و مقام و منزلت آنان را به عظمت یاد مىکردند: اوّل: سیّد أجلّ علىّ بن طاووس أعلى اللهُ تعالَى مقامَه الشّریف، و به کتاب «إقبال» او اهمّیّت مىدادند و او را «سیّد أهل المراقبة» مىخواندند.
دوّم: سیّد مهدى بحرالعلوم أعلى اللهُ تعالى مقامه، و از کیفیّت زندگى و سلوک علمى و عملى و مراقبات او بسیار تحسین مىنمودند. و تشرّف او و سیّد ابن طاووس را به خدمت حضرت امام زمان أرواحنا فداه کراراً و مراراً نقل مىنمودند. و نسبت به نداشتن هواى نفس، و مجاهدات آنان در راه وصول به مقصود، و کیفیّت زندگى و سعى و اهتمام در تحصیل مرضات خداى تعالى، مُعجِب بوده و با دیده ابّهت و تجلیل و تکریم مىنگریستند.
علامه حسن زاده آملی هم نوشتهاند: علامه طباطبائی، مرحوم سید بحر العلوم و ابن فهد صاحب عدّة الداعی و سید ابن طاووس صاحب اقبال را از کمّل میدانست و میفرمود: اینها کامل بودند.
علامه سید محمدحسین طهرانی
چه گویم درباره کسى که تشرّف او کراراً و مراراً به محضر مقدّس حضرت امام زمان حجّة ابن الحسن العسکرى- أرواحنا له الفداء- جاى شُبهه و تردید نیست و این مسأله نزد علماى أعلام بلکه همه قاطنین و ساکنین نجف اشرف در حکم مسلّمات است، بلکه از بعضى از کلمات بزرگان استفاده مىشود که باب امکان تشرّف به خدمت آن ولىّ والاى عالم امکان پیوسته براى او باز بوده است، بلکه چه گویم درباره کسى که او را آن صاحب مقام ولایت کبرى امام زمان در آغوش گرفت!
آیت الله شهید مطهری
سید مهدى بحرالعلوم، شاگرد بزرگ و بزرگوار وحید بهبهانى است و از فقهاى بزرگ است. منظومهاى در فقه دارد که معروف است. آراء و نظریات او مورد اعتنا و توجه فقهاست. بحرالعلوم به علت مقامات معنوى و سیر و سلوکى که طى کرده فوق العاده مورد احترام علماى شیعه است و تالى معصوم به شمار مىرود.
کرامات زیاد از او نقل شده است. کاشف الغطاء، با تحت الحنک عمامه خود، غبار نعلین او را پاک مىکرد.
تشرف بحرالعلوم به محضر امام زمان (عج)
خبر تشرف وى به حضور امام دوازدهم عجل الله تعالى فرجه به حد تواتر رسیده است و اصل این تشرف را هیچ یک از دانشمندان معاصر یا متأخر از او، انکار نکردهاند.
میرزاى قمى، مؤلف قوانین الأصول، که خود در ایران مرجعیّت داشت و مانند بحرالعلوم از شاگردان برجسته وحید بهبهانى بود، در سفرى به عراق به دیدار سیّد بحرالعلوم رفت و پس از خلوت شدن مجلس، ضمن اشاره به مقام معنوى او و تشرّف به دیدار امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه از وى خواست نکاتى را از آنچه دیده است باز گوید. بحرالعلوم خواسته او را فقط به طور سر بسته اجابت کرد و رشته سخن را تغییر داد.
همچنین نوشتهاند وقتی بحرالعلوم در جلسات درس آیتالله وحید بهبهانی شرکت میکرد، میرزای قمی نویسنده کتاب «قوانین الاصول» میگوید: من با علامه بحرالعلوم با هم در درس استاد وحید بهبهانی شرکت میکردیم و در مباحثاتی که من با ایشان داشتم اغلب من تقریر کرده و درس را توضیح میدادم تا اینکه من به ایران آمدم و سید بحرالعلوم در نجف ماند. بعدها وقتی شهرت علمی سیدبحرالعلوم به من رسید تعجب میکردم که این نباید تا این حد از حیث علمی قوی شده باشد تا اینکه من برای زیارت عتبات عالیات وارد نجف اشرف شده و سید را ملاقات کردم، با اینکه میرزای قمی، خود از بزرگان به شمار میرفت، میگوید: من دیدم سید بحرالعلوم همانند دریای مواج و عمیقی از دانشهاست سپس از او پرسیدم: ما در یک درجهای از علم بودیم لذا شما در این حد نبودی و چطور شد که به این معارف دست یافتی؟
سید رو به من کرد و گفت: میرزا این از اسرار است اما من آن را به تو میگویم به شرطی که تا زنده هستم به کسی نگویی! علامه بحرالعلوم ادامه داد: چگونه این طور نباشم در حالی که آقایم حجتبن الحسن (عج) شبی مرا در مسجد کوفه به سینه مبارک خود چسباند!
مقام تقوا او را در موقعیتى قرار داده که به گفته مرحوم مامقانى، شخصیّت حدیثى وى برتر از وثاقت و فروتر از عصمت است.
بحرالعلوم ادیب و شاعری برجسته بود
بحرالعلوم به عربى شعر مىسرود و از جمله آثار او منظومهاى است در رثاى امام حسین علیهالسّلام، که به اقتضاى دوازده بند محتشم سروده است.
یکی از کارهای معروف بحرالعلوم، کتاب الدرة النجفیة است که بیش از 2000 هزار بیت دارد که درباره مسائل طهارت و نماز به نظم بیان شده است.
علاوه بر این، عالمان دینى را نیز به آگاهى از فنون ادب تشویق مىکرد و شاعران مذهبى را محترم مىشمرد.
چرا به فکر همسایه گرسنهات نیستی؟! مگر مسلمان نیستی؟
علامه سید جواد عاملى، فقیه معروف و صاحب کتاب مفتاح الکرامة، شب مشغول صرف شام بود که صداى در را شنید. وقتى که فهمید پیشخدمت استادش سید مهدى بحرالعلوم، دم در است با عجله به طرف در دوید. پیشخدمت گفت: «حضرت استاد شما را الآن احضار کرده است. شام جلو ایشان حاضر است اما دست به سفره نخواهند برد تا شما بروید».
جاى معطلى نبود. سید جواد بدون آنکه غذا را به آخر برساند، با شتاب تمام به خانه سید بحرالعلوم رفت. تا چشم استاد به سید جواد افتاد، با خشم و تغیر بى سابقهاى گفت:
«سید جواد! از خدا نمىترسى، از خدا شرم نمىکنى؟!».
سید جواد غرق حیرت شد، که چه شده و چه حادثهاى رخ داده؟! تاکنون سابقه نداشته اینچنین مورد عتاب قرار بگیرد. هرچه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممکن نشد. ناچار پرسید: «ممکن است حضرت استاد بفرمایند تقصیر اینجانب چه بوده است؟».
فرمود: «هفت شبانه روز است فلان شخص همسایهات و عائلهاش گندم و برنج گیرشان نیامده. در این مدت از بقال سر کوچه خرماى زاهدى نسیه کرده و با آن به سر بردهاند.
امروز که رفته است تا باز خرما بگیرد، قبل از آنکه اظهار کند، بقال گفته نسیه شما زیاد شده است. او هم بعد از شنیدن این جمله خجالت کشیده تقاضاى نسیه کند، دست خالى به خانه برگشته است و امشب خودش و عائلهاش بىشام ماندهاند».
عرض کرد: به خدا قسم من از این جریان بىخبر بودم، اگر مىدانستم به احوالش رسیدگى مىکردم».
فرمود: «همه داد و فریادهاى من براى این است که تو چرا از احوال همسایهات بىخبر ماندهاى؟ چرا هفت شبانه روز آنها به این وضع بگذرانند و تو نفهمى؟ اگر باخبر بودى و اقدام نمىکردى که تو اصلا مسلمان نبودى».
پیشخدمت من این مجمعه غذا را بر مىدارد، همراه هم تا دم در منزل آن مرد بروید، دم در پیشخدمت برگردد و تو در بزن و از او خواهش کن که امشب با هم شام صرف کنید. این پول را هم بگیر و زیر بوریاى خانهاش بگذار، و از اینکه درباره او که همسایه تو است کوتاهى کردهاى معذرت بخواه. سینى را همان جا بگذار و برگرد. من اینجا نشستهام و شام نخواهم خورد تا تو برگردى و خبر آن مرد مؤمن را براى من بیاورى.
پیشخدمت سینى بزرگ غذا را که انواع غذاهاى مطبوع در آن بود برداشت و همراه سید جواد روانه شد. دم در پیشخدمت برگشت و سید جواد پس از کسب اجازه وارد شد. صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهى سیدجواد و خواهش او دست به سفره برد. لقمهاى خورد و غذا را مطبوع یافت. حس کرد که این غذا دست پخت خانه سیدجواد، که عرب بود، نیست، فوراً از غذا دست کشید و گفت: «این غذا دست پخت عرب نیست، بنابراین از خانه شما نیامده. تا نگویى این غذا از کجاست من دست دراز نخواهم کرد».
آن مرد خوب حدس زده بود. غذا در خانه بحرالعلوم ترتیب داده شده بود. آنها ایرانى الاصل و اهل بروجرد بودند و غذا غذاى عرب نبود. سیدجواد هرچه اصرار کرد که تو غذا بخور، چه کار دارى که این غذا در خانه کى ترتیب داده شده، آن مرد قبول نکرد و گفت: «تا نگویى دست دراز نخواهم کرد.» سید جواد چارهاى ندید، ماجرا را از اول تا آخر نقل کرد. آن مرد بعد از شنیدن ماجرا غذا را تناول کرد، اما سخت در شگفت مانده بود. مىگفت: «من راز خودم را به احدى نگفتهام، ازنزدیکترین همسایگانم پنهان داشتهام، نمىدانم سید از کجا مطلع شده است.
تألیفات بحرالعلوم
آثاری که از سید بحرالعلوم باقی مانده عبارتند از:
1. المصابیح، در عبادات و معاملات، که از زمان تألیف تاکنون مورد توجه فقها بوده است.
2. الدرّة النجفیّة، که در آن دو باب طهارت و صلاة در بیش از 2000 بیت به نظم در آمده و بر آن شرحهاى فراوان نوشته شده است.
3. مشکاة الهدایة، که در واقع روایت منثور الدرّة النجفیّة در باب طهارت است.
4. الفوائد الرجالیّة، در علم رجال که به معرفى خاندانهاى معروف علمى و حدیثى و راویان و عالمان امامى و مطالب متفرقه درباره کتب حدیث و رجال اختصاص دارد و نکاتى نو از مباحث رجالى در آن تبیین شده است.
5. تحفة الکرام فی تاریخ مکّة و البیت الحرام، درباره وجه تسمیه و حدود و نقشه و نیز تاریخ بناى کعبه در روایات تاریخى درباره تأسیس و تجدید بناهاى مختلف مکه، و نیز تاریخ بناى مسجد الحرام و ضمایم آن از قبیل صفا و مروه.
6. دیوان شعر، که افزون بر 1000 بیت و بیشتر در مدح و رثاى اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
علاوه بر این کتابها، سید بحرالعلوم بیش از هفده رساله درباره موضوعات مختلف فقهى و اصولى تألیف کرده است و نیز رسالهاى عرفانی در سیر و سلوک دارد که برخی نسبت این رساله به سید مهدی بحرالعلوم را منکر شدهاند.
رساله سیر و سلوک منسوب به سید بحرالعلوم
برای توضیح بیشتر درباره رساله سیر و سلوک، از مقدمهای که علامه سید محمدحسین طهرانی بر آن نوشتهاند استفاده میکنیم. علامه طهرانی این کتاب را تصحیح و چاپ کرده است.
چگونگی دسترسی علامه طهرانی به نسخه صحیح رساله بحرالعلوم
علامه طهرانی مینویسد: این حقیر فقیر در زمان اشتغال به تحصیل در حوزه مقدسّه علمیّه (قم) برخورد به رسالهاى خطّى نمودم که در عنوانش نوشته بود: «تحفة الملوک فى السّیر و السّلوک. منسوب إلى مولانا السیّد مهدى بحرالعلوم» ... این نسخه بسیار مغلوط بود ... لذا در صدد بودم که نسخه صحیحى به دست آورده و تصحیح کنم ...
چون براى تحصیل به نجف اشرف مشرّف شدم یک نسخه از آن را نزد حضرت آیة الله حاج شیخ عباس قوچانى یافتم و از ایشان به عنوان امانت گرفتم لکن آن نسخه نیز بسیار مغلوط بود...
یک بار که به خدمت استاد مکرّم حضرت علّامه طباطبائى مُدَّ ظِلُّه العالى مشرّف شدم ایشان فرمودند: در نزد من یک نسخه بسیار صحیح موجود است که به خط خود استنساخ نمودهام. و اضافه کردند: «وقتى که من در تبریز مشغول تحصیل بودم به یک نسخه برخورد نمودم و استنساخ کردم، این نسخه بسیار مغلوط بود و چون به نجف اشرف مشرّف شدم نظیر این نسخه را نزد آیة الله استادمان مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى رضوان الله علیه یافتم آن نسخه هم مانند نسخه من مغلوط بود و سپس معلوم شد که نسخه ایشان و نسخهاى که من از روى آن براى خود استنساخ نمودهام هر دو از روى یک نسخه بوده است... لیکن اخیراً یک نسخه بسیار صحیحى با خطى بسیار زیبا و کاغذى عالى و جدول کشى شده نزد استاد خود در علوم ریاضیات و هیئت مرحوم آقا سیّد ابو القاسم خونسارى یافتم و از ایشان براى استنساخ گرفتم ...»
حقیر براى استنساخ، نسخه ایشان (علامه طباطبایی) را به عنوان امانت گرفتم... و با کمال دقت این نسخه حاضر را که ملاحظه مىشود از روى نسخه ایشان (علامه طباطبایی) استنساخ نمودم. بنابراین، این نسخه بسیار صحیح و قابل اعتماد است.
همچنین علامه حسن زاده آملی نیز متن آن رساله را با دقت تمام تصحیح نموده و از بدو تا ختم بر آن تعلیقات ارزنده و مفید نگاشته است که ظاهرا هنوز به چاپ نرسیده است.
آیا انتساب رساله سیر و سلوک به بحرالعلوم صحت دارد؟
چنانکه گفته شد درباره صحت انتساب رساله سیر و سلوک به بحرالعلوم، نظرات متفاوت است. علامه طهرانی بحث مفصلی کرده است و نظر علما موافق و مخالف را نقل و بررسی کرده است که علاقهمندان، به کتاب رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم که با تصحیح علامه طهرانی چاپ شده مراجعه کنند.
در آن مقدمه، علامه طهرانی به نقل از علامه طباطبایی آورده است: استاد بزرگ ما آیت الحقّ مرحوم حاج میرزا على آقا قاضى تمام این رساله را به طور قطع و یقین از مرحوم سیّد مهدى بحرالعلوم مىدانستهاند.
همچنین نوشتهاند: این حقیر روزى در خدمت استاد علّامه طباطبائى مُدَّ ظِلُّه عرض کردم: حقیر با وجودى که کتب اخلاق و سیر و سلوک و عرفان را بسیار مطالعه نمودهام هیچ کتابى مانند این رساله جامع و شامل و متین و اصولى و مفید و روان و در عین حال مختصر و موجَز به طورى که مىتوان در جیب گذارد و در سفر و حضر از آن بهرهمند شد نیافتم. ایشان از این سخن تعجب کردند و فرمودند: این نظیر عبارتى است که من از مرحوم قاضى رضوان الله علیه شنیدم. چه، ایشان فرمودند: «کتابى بدین پاکیزگى و پر مطلبى در عرفان نوشته نشده است»
وفات سید بحرالعلوم
بحر العلوم در سال 1212 و در 57 سالگى، به سوی معبود شتافت و نزدیک آرامگاه شیخ طوسى در نجف به خاک سپرده شد. روحش شاد.
[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 7:41 عصر ] [ جلال ]
خبرگزاری فارس: آیتالله ملکی تبریزی مینویسد: سید بزرگ «ابن طاووس قدّس سرّه» همان کسى که استادم (قدّس سرّه) مىگفت: غیر از معصومین علیهمالسّلام کسى در علم مراقبت مانند او نیامده است.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه سلسله گزارشهای معرفی مفاخر و بزرگان شیعه و با توجه به سخن ارزشمند مرحوم علامه قاضی مبنی بر این که «سه نفر در طول تاریخ عارفان به مقام «تمکن در توحید» رسیدهاند: احمد بن فهد حلى، سید بن طاووس و سید مهدى بحرالعلوم.» در این گزارش به معرفی سید بن طاووس میپردازیم.
در شماره گذشته «ابنفهد حلی» معرفی شده بود.
شهر «حلّه» و نقش آن در گسترش معارف شیعی
شهر حله یکى از شهرهاى بزرگ جهان تشیع محسوب میشود و زمانى از مهمترین حوزهها و مراکز علمى، فقهى و ادبى شیعه به شمار مىرفت که از آن علما و دانشمندان بزرگی مانند «ابن ادریس حلی، محقق حلی، علامه حلی، ابن نما حلی و ابن فهد حلی» به صحنه آمدند که نقش مهمى در گسترش و رشد علوم شیعه داشتند و تحول بزرگى در علوم اسلامى ایجاد کردند.
یکی دیگر از بزرگان حله، «سید بن طاووس» فقیه، ادیب، شاعر، محدث و عارف بزرگ شیعه است.
او در روز 15 محرم سال 589 هجرى در شهر حله به دنیا آمد. نام کاملش سید رضى الدین، على بن موسى بن جعفر بن طاووس است، و از نوادگان امام حسن مجتبى و امام حسین علیهماالسلام محسوب میشود. از این رو، ایشان را «سید ذی الحسنین» نامیدهاند.
پیشبینی جالب امام علی(ع) درباره حله و علمای آن
حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام از ظهور چنین علما و بزرگانى در آن خطه خبر دادهاند. «ابوحمزه ثمالی» از «اصبغ بن نباته» نقل مىکند که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام، در مسیر حرکت از کوفه به طرف صفین بر تپههاى بابل رسیدند، بر روى تلى ایستادند و به بیشه و نیزارى که بین بابل و همان تل بود، اشاره کردند و فرمودند: شهرى است و چه شهر شگفتی!
اصبغ بن نباته که از یاران نزدیک آن حضرت بود عرض مىکند: ای امیر مؤمنان! مىبینم از وجود شهرى در اینجا سخن مىگویید، آیا در اینجا شهرى بوده که اکنون آثار آن از بین رفته است؟
فرمودند: نه! ولى در اینجا شهرى به وجود مىآید که آن را «حله سیفیه» گویند و مردى از تیره بنى اسد آن را بنا خواهد کرد و از این شهر، مردان پاک سرشت و مطهر پدید مىآیند که در پیشگاه خداوند «مقرب» و «مستجاب الدعوة» مىشوند.
چرا به سید، پسر طاووس میگفتند؟
یکی از اجداد ایشان یعنی محمد بن اسحاق از سادات بزرگوار مدینه بود و به خاطر زیبایى و ملاحتش به «طاووس» مشهور شده بود و فرزندانش را آل طاووس و ابن طاووس میگفتند.
پدر و مادر «سید بن طاووس»
پدر سید علی، یعنی موسى بن جعفر، از روات بزرگ حدیث است که روایات خود را در اوراقى نوشته بود و بعد از او فرزندش یعنی «سید بن طاووس» آنها را جمع آورى نمود و با نام «فرقة الناظر و بهجة الخاطر مما رواه والدی موسى بن جعفر» منتشر نمود.
مادر او دختر «ورام بن ابى فراس» -صاحب کتاب مجموعه ورام- از بزرگان علماى امامیه بود. مادر پدرش نیز نوه شیخ طوسى بود و به همین خاطر «سید بن طاووس» گاهى مىگوید: «جدی ورام بن أبی فراس» و گاهى مىگوید: «جدی الشیخ الطوسی».
برادرها و برادرزادهها و فرزندان او نیز از علماى بزرگوار شیعه بودهاند.
«سید بن طاووس» در کلام بزرگان
علامه حلی
علامه حلى در کتاب منهاج الصلاح مینویسد: السید السند رضى الدین على بن موسى بن طاووس، و کان اعبد من رأیناه من اهل زمانه. یعنی سید بن طاووس عابدترین افراد زمان خود بود که دیدیم.
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
عارف فرزانه میرزا جواد ملکی تبریزی از سید بن طاووس تعبیر به «سید المراقبین» نموده است و میفرماید: سید بزرگ «ابن طاووس قدّس سرّه» همان کسى که استادم (قدّس سرّه) مىگفت: غیر از معصومین علیهمالسّلام کسى در علم مراقبت مانند او نیامده است.
ظاهرا مراد آیتالله ملکی تبریزی از «استادم»، مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی است.
همچنین میگوید: سرور ما اسوه اهل علم و عمل، طاووس اهل مراقبت و آموزگار آنان و مروج این علم و عمل کننده به آن، در کتاب اقبال، اصول مراقبات اعمال را به بهترین شکل نوشته است که در نوع خود بىنظیر است.
علامه میرزا علی آقا قاضی
علامه میرزا على آقا قاضى - استاد عرفان علامه طباطبائى و بسیارى دیگر از بزرگان – درباره وی چنین فرموده است: سه نفر در طول تاریخ عارفان به مقام «تمکن در توحید» رسیدهاند: سید بن طاووس، احمد بن فهد حلى و سید مهدى بحرالعلوم.
حضرت امام خمینی
امام خمینی میفرماید: از علمای بزرگ معرفت و اخلاق، آنها را که پیش همه علما مسلّمند پیروی کن؛ مثل جناب عارف بالله و مجاهد فی سبیل الله، مولانا سید بن طاووس (رضی الله عنه) و مثل مولانا عارف بالله و سالک إلی الله، شیخ جلیل بهائی قدس سره ....
آیتالله شیخ جعفر شوشتری
ایشان درباره سید ابن طاووس، میفرماید: و بدان که در نقل مراثی، از آن جناب، معتبرتری نداریم. در جلالت قدر، مثل ایشان کم است.
علامه سید محمدحسین طباطبایی
علامه سید محمد حسین طهرانی مینویسد: مرحوم استاد (یعنی علامه طباطبایی) به دو نفر از علماء اسلام بسیار ارج مىنهادند و مقام و منزلت آنان را به عظمت یاد مىکردند: اوّل: سیّد أجلّ علىّ بن طاووس أعلى اللهُ تعالَى مقامَه الشّریف، و به کتاب «إقبال» او اهمّیّت مىدادند و او را «سیّد أهل المراقبة» مىخواندند.
دوّم: سیّد مهدى بحرالعلوم أعلى اللهُ تعالى مقامه، و از کیفیّت زندگى و سلوک علمى و عملى و مراقبات او بسیار تحسین مىنمودند. و تشرّف او و سیّد ابن طاووس را به خدمت حضرت امام زمان أرواحنا فداه کراراً و مراراً نقل مىنمودند. و نسبت به نداشتن هواى نفس، و مجاهدات آنان در راه وصول به مقصود، و کیفیّت زندگى و سعى و اهتمام در تحصیل مرضات خداى تعالى، مُعجِب بوده و با دیده ابّهت و تجلیل و تکریم مىنگریستند.
علامه حسن زاده آملی هم نوشتهاند: علامه طباطبائی، مرحوم سید بحر العلوم و ابن فهد صاحب عدّة الداعی و سید ابن طاووس صاحب اقبال را از کمّل میدانست و میفرمود: اینها کامل بودند.
علامه حسن زاده آملی
علامه حسن زاده آملی مینویسد: شایسته است سخنى از سید بن طاوس که به فرموده بعضى از مشایخ ما از کمّل بوده است به عرض برسانم: آن جناب در کتاب شریف اقبال فرموده است: «من بدون استهلال و رجوع به جدول تقویم از اوّل ماه و هلال آن باخبرم، و نیز از لیلة القدر آگاهى دارم».
تحصیلات، هوش و استعداد قوی «سید بن طاووس»
ابتداى تحصیلات سید ابن طاووس در شهر حله بود که از محضر پدر و جد خود، «ورام بن ابى فراس» علوم مقدماتى را آموخت.
سید با درکى قوى و هوشى سرشار، قدم در راه علم نهاد و در اندک زمانى از تمام هم شاگردیهاى خود سبقت گرفت. وى در «کشف المحجة» مىگوید: «وقتى من وارد کلاس شدم آنچه را دیگران در طول چند سال آموخته بودند، در یک سال آموختم و از آنان پیشى گرفتم.»
او مدت دو سال و نیم به تحصیل فقه پرداخت و پس از آن خود را از استاد بىنیاز دید و بقیه کتب فقهى عصر خویش را به تنهایى مطالعه نمود.
جشن تکلیف از ابتکارات سید بن طاووس
سید بن طاووس از عبادت لذّت میبرد و جریان جشنِ تکلیف از افتخارات ایشان است. وقتی پانزده سالش تمام شد و وارد سال شانزدهم شد، گفت باید شاکر باشم که تا دیروز لایق محضر الهی نبودم که خدا با من سخن بگوید؛ لایق نبودم جزو خطاب «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» باشم، خداوند چیزی از من بخواهد، به من فرمان بدهد و من اطاعت کنم اما از امروز به حدّی رسیدم که خدای سبحان به من دستور میدهد. با من حرف میزند. مرا مخاطب قرار میدهد و این روز عید من است.
لذا جشنی گرفت و عدّهای را دعوت کرده، پذیرایی کرد و شیرینی داد. مردم گفتند چه جشنی است؟ گفت جشن تشریف است نه تکلیف. من مشرّف شدم نه مکلّف؛ چون کُلفتی (سختی) نیست، شرافت است.
شخصیت اجتماعى «سید بن طاووس»
سید بن طاووس در بین علما و مردم زمان خویش از احترام خاصى برخوردار بود. او علاوه بر اینکه فقیهى نام آور بود، ادیبى گرانقدر و شاعرى توانا شمرده مىشد، گرچه شهرت اصلى او در زهد و تقوى و عرفان اوست و اکثر تألیفات او در موضوع ادعیه و زیارات است.
سید، کتابخانه بزرگ و بىنظیرى داشت که از جدش به ارث برده بود و او به گفته خودش تمام آن کتابها را مطالعه کرده یا درس گرفته بود.
سفرهاى علمى «سید بن طاووس»
سید بن طاووس که از محضر اساتید حله استفاده کافى و لازم را برده بود براى استفاده از علماى دیگر شهرها، عزم سفر نمود.
او ابتدا به کاظمین رفت. پس از مدتى ازدواج نمود و ساکن بغداد شد. مدت 15 سال در شهر بغداد به تربیت شاگردان و تدریس علوم مختلف پرداخت. ورود سید به بغداد سال 625 هجرى بوده است.
سید که تحت فشار دولت عباسى براى پذیرش پستهاى حکومتى قرار گرفته بود از بغداد به حله، زادگاه خویش، مراجعت کرد.
وی مدت سه سال نیز در جوار امام هشتم علیهالسلام به سر برد. سپس به نجف و کربلا هجرت کرده و در هر کدام حدود 3 سال مقیم شد. در این زمان علاوه بر تربیت شاگردان و تدریس علوم مختلف، همّت اصلى خویش را بر سیر و سلوک و کسب معنویات قرار داد.
در زمان اقامت در کربلا کتاب شریف «کشف المحجة» را به عنوان وصیتى براى فرزندانش که در آن زمان کودک بودند نوشت.
آخرین سفر ابن طاووس در سال 652 هجرى به بغداد بود. وى در بغداد منصب نقابت را پذیرفت و تا پایان عمر خویش در همانجا سکنى گزید. زمانی که مغولها به بغداد حمله کرده و آن را اشغال نمودند، سید نیز در بغداد بود.
سید بن طاووس، مورد احترام امام زمان(عج) بود
در کمالات سید بن طاووس آمده است که از نزدیکان امام عصر عجل الله فرجه بود. امام عصر علیهالسلام عزت و احترام خاصی برای وی قایل بود و هم چنین گفتهاند که وی «اسم اعظم» را میدانست و «مستجاب الدعوه» بود.
شنیدن دعای امام زمان (عج) توسط سید بن طاووس
از سید بن طاووس نقل است که سحرگاهی، در سرداب مطهر، از حضرت صاحب الامر(عج) این مناجات را شنیدم که میفرمود: «خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و طینت ما خلق کردهای. آنها گناهان زیادی به اتکا بر محبت و ولایت ما کردهاند. اگر گناهان آنها گناهانی است که در ارتباط با توست، از آنها در گذر، که ما را راضی کردهای و آن چه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسی که به حق ماست، به آنها بده تا راضی شوند و آن ها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما».
سید بن طاووس میفرمود: برای سلامتی امام زمان (عج) صدقه بدهید
یکی از اعمالی که سید بن طاووس به آن بسیار اهمیت میداد، صدقه برای حفظ وجود مقدس امام زمان - ارواحنا فداه - بود.
مؤمنی که صدقه میدهد فایده و غرضی در نظر دارد؛ یا برای حفظ نفس خود و یا محبوب و عزیزی که بسیار نزد او گرامی است و چه محبوبی بالاتر از امام زمان (عج) که اصلاح بسیاری از امور دینی و آخرتمان بستگی به وجود و سلامتی آن حضرت دارد و هیچ شخصی عزیزتر و گرامیتر از وجود مقدس امام زمان (عج) نیست. لذا سید بن طاووس، به فرزند خود سفارش میفرماید که: ابتدا کن به صدقه دادن برای آن حضرت قبل از اینکه برای خود و عزیزانت صدقه بدهی.
سید، منصبهای پیشنهادی خلیفه عباسی را رد کرد
در دوران اقامت سید ابن طاووس در بغداد از سوى خلیفه عباسى، المستنصر، پیشنهادهایى مانند وزارت، سفارت و... به او شد؛ اما سید هیچ یک را نپذیرفت و استدلالش براى خلیفه چنین بود: «اگر من طبق مصلحت شما عمل کنم رابطه خویش را با خداوند قطع مىنمایم و اگر طبق اوامر الهى و عدل و انصاف حرکت کنم خاندان تو و بقیه وزرا و سفرا و فرماندهان تو آن را تحمل نخواهند کرد و چنین خواهند گفت که على بن طاووس با این رویه مىخواهد بگوید اگر حکومت به ما برسد اینچنین عمل مىکنیم و این روشى است بر خلاف سیره حکمرانان قبل از تو و مردود دانستن حکومتهاى آنهاست.»
فرمانرواى مغول در دهم صفر 656 سید را فرا خوانده، امان نامهاى براى او و یارانش صادر کرد. سید که در پى راهى براى بیرون بردن مومنان از پایتخت بود، هزار تن را گرد آورده، با حمایت سربازان هلاکوخان آنان را به حله رساند و در نخستین فرصت به پایتخت بازگشت تا شاید مومنى را از دردى برهاند یا بىگناهى را از کیفر رهایى بخشد.
در این روزگار هلاکو از وى خواست مقام نقابت علویان را بپذیرد. سید بن طاووس که در آغاز، این پیشنهاد را رد کرده بود با شنیدن پیامدهاى رد درخواست هلاکوخان از زبان خواجه نصیر الدین طوسى، ناگزیر این مقام را پذیرفت و براى بیعت علویان مراسم ویژهاى برگزار کرد.
سید در سال 661 هجرى نقابت علویان را پذیرفت. نقیب بزرگترین شخصیت علمى و دینى سادات بود که کلیه امور مربوط به سادات را عهدهدار مىشد. این وظایف شامل قضاوت مشاجرات، رسیدگى به مساکین و مستمندان، سرپرستى ایتام و ... مىشد.
البته ایشان تأکید دارد که تنها به خاطر حفظ جان دوستان و شیعیانى که در معرض قتل و غارت مغول قرار داشتند این منصب را پذیرفته است.
دوری از مجلس فرمانروایان جور
دانشمند عارف حله از همنشینى با فرمانروایان ظالم مىگریخت و در اینباره هرگز پند دوستان ناآگاه را نمىشنید. روزى یکى از فقیهان روزگار به او گفت: امامان ما در محفل خلفا شرکت جسته، با آنها رفت و آمد داشتند. پس ورود ما به مجلس آنان نیز نمىتواند نکوهیده و زیان آور باشد.
سید پاسخ داد: پیشوایان ما در محفل آنان حضور مىیافتند در حالى که قلبشان از شهوترانان حاکم رویگردان بود ولى تو آیا خود را چنین مىدانى؟ به ویژه هنگامى که نیازت را برآورده مىسازند و تو را از نزدیکان خویش قرار مىدهند و نیکى دربارهات روا مىدارند، آیا مىتوانى دل از دوستى آنان تهى کنى؟ فقیه گفت: نه، درست مىگویى، حضور ناتوانان نزد توانگران هرگز مانند حضور اهل کمال نیست.
در حله یکى از فرمانروایان ضمن نامهاى از سید خواست در خانه به ملاقاتش شتابد. سید در پاسخ چنین نوشت: آیا در کاخى که زندگى مىکنى چیزى از آن براى خدا ساخته شده است تا در آنجا حضور یابم، بر آن نشینم یا بدان نگرم؟ آگاه باش! آنچه مرا در روزهاى آغازین عمر به ملاقات فرمانروایان میکشاند، اعتماد بر استخاره بود ولى اینک به فضل الهى از رازهایى آگاه شده، مىدانم که استخاره در چنین مواردى دور از حق و صواب است.
فرمانروای کافر عادل، از مسلمان ظالم برتر است
هلاکوخان مغول فرمان داد دانشوران شهر در مدرسه المستنصریه حاضر شوند و درباره این پرسش که «آیا فرمانرواى کافر عادل برتر است یا مسلمان ستمگر» حکم دهند.
سید بن طاووس، برتر بودن فرمانرواى کافر عادل را تأیید کرد. در پى او دیگر فقیهان نیز به تأیید حکم پرداختند.
استادان «سید بن طاووس»
سید در محضر بزرگان عصر خویش به کسب علم و ادب و معنویت پرداخت. از جمله اساتید وی:
1. پدر بزرگوارش موسى بن جعفر
2. جدش ورام بن ابى فراس
3. ابن نما حلى
4. فخار بن معد موسوى
شاگردان «سید بن طاووس»
پرورش یافتگان مکتب سید ابن طاووس بزرگان معروفی هستند مانند:
1. سدید الدین حلى، پدر علامه حلى
2. علامه حلى
3. حسن بن داود حلى صاحب رجال
4. عبد الکریم بن احمد بن طاووس، برادر زاده او
5. على بن عیسى إربلى
تألیفات «سید بن طاووس»
سید ابن طاووس حدود 50 تألیف دارد که بسیارى از آنها در موضوعات ادعیه و زیارات است. سید کتابخانهاى غنى داشته و در تألیف کتابهاى خویش از آنها استفاده مىکرد. بسیارى از کتب مرجع سید در طول زمان از بین رفته و تنها منبع اطلاع ما از آنها، نوشتههاى امثال سید ابن طاووس است و این نکته ارزش تألیفات سید بن طاووس را دوچندان مىکند.
از جمله تألیفات سید:
1. ده جلد کتاب «المهمات و التتمات» که هر یک با عنوان مستقل چاپ شده است از جمله: فلاح السائل، جمال الأسبوع، إقبال الأعمال و...
سید این کتب را به عنوان تتمه مصباح المتهجد شیخ طوسى نوشته است.
2. کشف المحجة لثمرة المهجة، کتابى اخلاقى است و شامل وصیتهاى سید به فرزندانش است و مراحل مختلف زندگى خویش را هم در آن ذکر کرده است.
3. مصباح الزائر و جناح المسافر
4. الملهوف على قتلى الطفوف.
5. مهج الدعوات و منهج العنایات و ...
وفات «سید بن طاووس»
سید على بن طاووس در سال 664 هجرى در سن 75 سالگى و در شهر بغداد وفات نمود. بدن شریفش را به نجف اشرف منتقل کرده و در حرم امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به خاک سپردند.
[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 7:41 عصر ] [ جلال ]