خبرگزاری فارس: «ابنفهد» روزى در باغ بود که شخصى یهودى وارد شد و گفت: پیغمبرتان گفته عالمان امت من از انبیاى بنىاسرائیل برتر هستند؟ پاسخ داد: آرى! یهودى گفت: نشانه این ادعا چیست؟ موساى کلیم عصا را اژدها مىکرد. شما هم میتوانید؟
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، احمد بن محمد بن فهد اسدى حلى معروف به «ابن فهد حلی»، فقیه، محدث و عارف کامل قرن نهم هجرى در سال 757 هجرى قمری به دنیا آمد.
او یکی از بزرگان علماى امامیه در قرن هشتم و نهم هجرى به شمار میرفت و جامع کمالات ظاهرى، باطنى، علم، عمل و دربردارنده معارف عقلى و نقلى بود.
ابن فهد حلی، غیر از علامه حلی (حسن بن یوسف حلی) و محقق حلی (جعفر بن حسن حلی) است و نباید با این دو عالم بزرگوار اشتباه گرفته شود.
بهترین معرف مقامات باطنى او، آثار و تألیفات باقى مانده از اوست که حکایت از مقامات باطنى و معنوى آن عالم ربانی مىکند.
گر چه «ابن فهد» در علوم مختلف از جمله فقه و تاریخ و کلام و غیر اینها تألیفاتى دارد، اما نام او تداعىکننده عرفان و سیر و سلوک و زهد و تقواست و بیشتر به این صفات شهرت دارد.
* کلام بزرگان درباره «ابن فهد حلی»
آیتالله سید محمدباقر خوانساری
آیتالله خوانساری صاحب روضات الجنات مىنویسد: «عالم عارف پر از اسرار، کاشف اسرار فضائل، جمال الدین ابوالعباس احمد بن شمس الدین محمد بن فهد اسدى حلى، در اثر شهرت و اعتبار، بىنیاز از توصیف و تعریف است. وى جامع معقول و منقول، فروع و اصول ظاهرى و باطنى و علم و عمل است. او از شاگردان شهید اول و فخر المحققین است...».
علامه میرزا علی آقا قاضی
علامه میرزا على آقا قاضى - استاد عرفان علامه طباطبائى و بسیارى دیگر از بزرگان – دربارهاش چنین فرموده است: سه نفر در طول تاریخ عارفان به مقام «تمکن در توحید» رسیدهاند: سید بن طاووس، احمد بن فهد حلى و سید مهدى بحرالعلوم.
علامه سید محمدحسین طباطبایی
علامه حسنزاده آملی مینویسد: مرحوم استاد ما علامه حاج سید محمد حسین طباطبائى، مرحوم سید بحر العلوم و ابن فهد صاحب عدّة الداعى و سید بن طاووس صاحب اقبال را از کمّل مىدانست و مىفرمود: اینها کامل بودند.
علامه حسن زاده آملی
همچنین علامه حسن زاده آملی درباره کتابهای دعا و اذکار اهل بیت علیهمالسلام، ترتیب درسی و کلاسیک برای حوزههای علمیه ارائه داده است که یکی از آنها کتاب ابن فهد حلی است.
آیتالله حسنزاده آملی در اینباره مینویسد: امید آنکه در حوزههاى علمیه، صحف ادعیه و اذکار که از ائمه اطهار ما صادر شده است و بیانگر مقامات و مدارج و معارج انسان است از متون کتب درسى قرار گیرند، و در محضر کسانى که زبان فهم و اهل دعا و سیر و سلوکند و راهیافتهاند و راه نمایند، درس خوانده شوند. مثلا به ترتیب اول «مفتاح الفلاح شیخ بهائى»، و پس از آن «عدة الداعی ابن فهد»، و بعد از آن «قوت القلوب ابو طالب مکى»، و سپس «اقبال سید بن طاوس»؛ و در آخر انجیل اهل بیت و زبور آل محمد (ص) «صحیفه سجادیه»، در عداد کتب درسى درآیند که نقش خوبى در احیاى معارف اصیل اسلامى است.
میرزا حسین نوری
میرزا حسین نورى درباره ابن فهد مىنویسد: صاحب مقامات عالى در میدان علم و عمل و دارنده خصال روحى و باطنىاى که در کمتر انسانى یافت مىشود، جمال الدین احمد بن فهد حلى ...
محقق تستری
محقق تسترى دربارهاش فرموده است: شیخ با افتخار جلیل، یگانه کامل، نیک بختى که روشنایى مسلمین و راهنمایى مومنین بود، عالمى که پیشواى به وحدت رسیدگان و دلیر عرصههاى مناظره با مخالفین و دشمنان بود. الگوى عابدان و نادره عارفان و زاهدان، پدر فضایل و نیکیها، جمال الدین احمد بن محمد بن فهد حلى قدس الله روحه...
آیت الله جوادی آملی
آیت الله جوادی آملی مینویسد: بعد از ائمه(ع) وقتى علما را بررسى مىکنند خیلى فاصله دارد تا نوبت به صاحب جواهر و شیخ مرتضى انـصـارىهـا برسد آنچه که در صف مقدم دیده مىشود سید بحرالعلوم است، ابن طاوس است، ابن فهد حلى است. اینها کسانى هستند که مدعىاند ما شب قدر را شناختهایم. اینها کسانىاند که بزرگان فقهاى ما روى عظمت اینها صحه گذاشتهاند. وقتى شیخ مرتضى انصارى اعلى الله مقامه الـشریف درباره عظمتهاى اینگونه از علما صحه مىگذارند آنگاه نوبت به دیگران که مىرسد یـقـیـنا باید با خضوع بیشترى سخن بگویند.
این چند نفر جزو ستارههاى صدر اول آسمان فقاهتند: سـید بحرالعلوم، ابن طاووس، ابن فهد. اینها که ارتباط تنگاتنگى با ولى عصر ارواحنا فداه دارند، به حضور حضرت مشرف مىشوند سخنان حضرت را مىشنوند، پیام حضرت را براى مردم نقل مىکنند آنها یک راههاى خاص دارند...
* مناظره با اهل سنت
«ابن فهد» در مناظره و بحث، تبحر و توانایى ویژه داشت و با برخى از اهل سنت به ویژه درباره مسئله امامت و رهبرى گفتوگوها و مناظراتی انجام داد و بر بسیاری از علماى مذاهب اهل سنت غلبه یافت.
«ابن فهد» در مناظرهاى که با حضور حاکم عراق و دانشمندان هم مذهب او تشکیل شده بود تمامى ادله آنان را رد کرده و حقانیت تشیع را به اثبات رساند.
حاکم عراق هم که تحت تأثیر براهین محکم «ابن فهد» قرار گرفته بود مذهب خویش را تغییر داد و به جمع دوستداران اهل بیت پیامبر صلى الله علیهم اجمعین پیوست و خطبه خویش را به نام امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و اولاد پاک و معصومش انشاء کرد و در زمره شیعیان مولا امیر المؤمنین علی علیهالسلام درآمد.
این واقعه را چنین گفتهاند:
در سال 840 قمری در حالى که شیخ کامل حله 84 بهار را پشت سر گذاشته بود از طرف حکمران بغداد میرزا اسپند براى مناظره با علماى اهل سنت به بغداد دعوت شد.
اسپند میرزا پسر قرایوسف از امراى سلطان محمد جلایر بود. او و پدرش دوازده سال بر بغداد و اطراف آن حکومت کردند. اسپند میرزا در سال 836 به حکومت بغداد رسید و در زمان انجام این مناظره چهار سال از ایام زمامدارىاش گذشته بود. مجلس مناظره بر پاشد و ابن فهد و عالمان شیعى در یک طرف و بزرگان اهل سنت در طرف دیگر به بحث نشستند. این مناظرهها به پایان رفت و ابن فهد حلى توانست حقانیت تشیع را به اثبات برساند. بدین ترتیب اسپند میرزا حاکم بغداد مذهب شیعه را اختیار کرده، سکه به نام دوازه امام زد و مذهب شیعه را مذهب رسمى حوزه حکمرانىاش قرار داد.
* کراماتی از ابن فهد حلی
«ابن فهد» روزى در باغ بود که شخصى یهودى وارد شد و گفت: شما مىگویید پیغمبرتان گفته عالمان امت من از انبیاى بنىاسرائیل برترند؟ احمد بن فهد جواب داد. آرى! یهودى گفت: نشانه این ادعا چیست؟ موساى کلیم، عصا را اژدها مىکرد.
در این حال «ابن فهد» نیز بیلى که در دست داشت به زمین انداخت و بىدرنگ مارى مهیب شد! سپس آن را گرفته دوباره به شکل بیل درآمد. یهودى گفت: شما از این نظر در رتبه آنان هستید (نه برتر از آنان)، ابن فهد گفت: براى موسى چنین خطاب آمد: «لاتخف» یعنی نترس! ولى ما نترسیده، آن را مىگیریم.
نقل کردهاند که یکى از علما در خواب چنان دید که مجلسى با شکوه بر پاشده و همه عالمان شیعه در آن جمعاند ولى «ابن فهد» حضور ندارد. در عالم خواب مىپرسد پس ابن فهد کجاست؟ مىگویند او در مجلس انبیا مقام گزیده است!
آن عالم بزرگ مدتى بعد پس از دیدار با «ابن فهد» خوابش را براى وى تعریف مىکند. آنگاه مىپرسد: شما چه کردهاید که خلوتنشین محفل انس گشته و در مجلس پیامبران جاى گرفتهاید؟ «ابن فهد» مىگوید: آنچه مرا بدان مقام رهنمون شد این بود که فقیر بودم و پولى نداشتم تا به آن صدقه داده، نیازمندى را دست گیرم. از همین رو مقام و آبرویم را صدقه دادم و از موقعیت خویش نیازمند را دستگیرى کردم.
* استادان «ابن فهد»
احمد بن فهد، سالها در مکتب استادان خود علم و معرفت اندوخت و خود را به زیور صلاح و ادب آراست. استادان او در این مدت عبارت بودند از:
1. علی بن محمد بن خازن حایری
2. شیخ احمد بن متوج بحرانی که عالمی بزرگ و عارفی کامل و مفسر و شاعر بوده است.
3. ضیاء الدین ابوالحسن علی بن محمد بن مکی فرزند شهید اول
4. علی بن یوسف بن عبدالجلیل نیلی
5. بهاء الدین علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید نسابه که از بزرگترین استادان ابن فهد شمردهاند. وی شاعر و عالمی عامل و صاحب مقامات معنوی و کرامات بوده است.
6. سید جمال الدین بن اعرج حسینی
7. فاضل مقداد که از متکلمان بزرگ شیعه است.
8. جلال الدین عبدالله بن شرف شاه
9. حسن بن ابی الحسن دیلمی که عارفی بلند مرتبه و از محدثان والا مقام امامیه بوده است و مشهورترین اثر او «ارشاد القلوب» است. گفتهاند او در فقه و حدیث و عرفان و سیره نگاری نیز از مردان سرشناس شیعه بوده است.
10. نظام الدین علی بن عبدالحمید نیلی.
* شاگردان «ابن فهد»
«ابن فهد» از بزرگان حوزه حله به شمار میآمد و در مدرسه «زعیه» حلقه تدریس داشته و شاگردانی تربیت کرده است. از جمله:
1. ابن طی مؤلف کتاب «مسائل ابن طی» که از شرح حال او چنین به دست میآید که وی بیشتر به موجب فزونی معرفت آن بزرگ، شیفته و در خدمت ابن فهد بوده است.
2. ابن عشره: فقیهی وارسته بوده که از حالات روحی او بسیار نوشتهاند. او در پایان عمر برای خود قبری فراهم آورد و پس از فوت در همان قبر دفن شد.
3. احمد بن محمد بحرانی
4. ابن راشد قطیفی
5. شیخ شمس الدین محمد حولانی عاملی
6. ظهیر الدین بن علی عینائی عاملی
7. شیخ عبدالسمیع بن فیاض اسدی
8. علی بن هلال جزائری که از بزرگترین استادان محقق ثانی بوده است.
9. علی بن فضل بن هیکل
10. سید محمد بن فلاح موسوی حویزی
11. سید محمد نوربخش
12. شیخ مفلح بن حسن صیمری
13. عزالدین حسن بن احمد بن فضل مارونی عاملی
14. شمس الدین بن عزالدین بن ابی القاسم الحسینی.
* تألیفات «ابن فهد»
1. آداب الداعی
2. استخراج الحوادث و بعض الوقایع المستقبلة من کلام أمیر المؤمنین علیهالسلام فیما أنشأه فی صفین بعد شهادة عمار بن یاسر.
«ابن فهد» در این کتاب، برخى از اسرار علوم غریبه مانند خروج چنگیز و پدید آمدن اسماعیل صفوى از کلمات معجزه آمیز امام على علیهالسلام استنباط و استخراج شده است.
3. اسرار نماز
4. تاریخ ائمه علیهمالسلام
5. التحریر؛ در فقه
6. التحصین فی صفات العارفین من العزلة و الخمول بالأسانید المتلقاة عن آل الرسول علیهمالسلام
7. ترجمه الصلاة؛ در بیان معانى، اقوال، افعال و فوائد نماز
8 . تعیین ساعات اللیل و تشخیصها بمنازل القمر
9. عدة الداعی و نجاح الساعی؛ این کتاب، از کتابهای معروف است که درباره مباحث ان، سخن خواهیم گفت.
10. مصباح المبتدی و هدایة المهتدی
11. المقتصر فی شرح إرشاد الأذهان
12. الموجز الهادی
13. المهذب البارع فی شرح المختصر النافع
14. الموجز الحاوی .... و کتب و رسالههاى دیگر.
* کتاب معروف «عدة الداعی» از چه مطالبی بحث میکند
«ابن فهد» کتاب «عدة الداعی» خود را این چنین تقسیم کرده:
1. مقدمه: درباره تعریف دعا و ترغیب به آن است. مقدمه که مختصر است بیشتر عنایت به ذکر اخبار «من بلغ» دارد که هر کس حدیثى در استحباب چیزى بشنود و به آن عمل کند ثواب آن را مىبرد، اگر چه پیامبر صلى الله علیه و آله آن را نگفته باشد.
2. باب اول، درباره ترغیب بر دعا است از راه عقل و نقل: در این باب ابتدا دلیلى عقلى بر لزوم دعا کردن بنده آورده، پس از آن روایات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهمالسلام را ذکر کرده است. همچنین آیات قرآن را آورده و بر آنها استدلال نموده است.
مؤلف در بین مطالب، اشکالات متعددى که ممکن است به ذهن انسان خطور کند را مطرح کرده و به آنها جوابهاى کاملى داده است.
3. باب دوم، درباره اسباب اجابت دعاست: «ابن فهد» در این قسمت، هفت عامل اساسى را مطرح کرده از جمله خود دعا، وقت دعا و... سپس پیرامون هر یک، روایات مربوطه را ذکر کرده است.
4. باب سوم، درباره دعا کننده است: این باب در دو بخش مرتب شده: اول، آنها که دعایشان مستجاب مىشود. دوم، آنها که دعایشان مستجاب نمىشود.
5. باب چهارم، درباره کیفیت دعاست، شامل: مقدمات دعا، مانند طهارت و استقبال قبله و...و آداب مقارن دعا مانند تکرار و مخفى کردن دعا و گروهى دعا کردن و ... و آداب بعد از دعا، مانند همیشگى بودن دعا و کشیدن دست به صورت و صلوات فرستادن و ترک گناهان بعد از دعا و ...
همچنین به عنوان خاتمه، بحثى در ریا و عجب با استفاده از روایات معصومین علیهمالسلام در پایان این باب آمده که بسیار سودمند است و شامل معناى آنها، خطرات، راه علاج و...مىشود.
6. باب پنجم، درباره ذکر است: ابن فهد مىفرماید: حال که فضل و اهمیت دعا بیان شد، بحثى پیرامون ذکر مىآوریم؛ زیرا ذکر، تمام فوائد دعا را دارد و قائم مقام آن مىشود و همان طور که دعا رفع بلا و جلب نفع مىکند، ذکر نیز همین خصوصیات را دارا است.
در این باب، «ابن فهد» شرایط و آداب ذکر و انواع آن را بیان کرده و ادعیه مخصوص به اوقات خاص را آورده است.
7. باب ششم، درباره تلاوت قرآن است: «ابن فهد» مىفرماید: تلاوت قرآن قائم مقام دعا و ذکر است و تمام فواید آنها را دارد و علاوه بر آنها، چندین مطلب به عنوان برترى قرآن بر دعا و ذکر، بیان کرده است. در پایان این باب نیز، فوایدى از آیات و سور قرآن ذکر کرده است.
8. خاتمه، ابن فهد حلى، در خاتمه، اسماء الله الحسنى را با ذکر روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله بیان کرده، پس از آن هر یک از 99 اسم الهى را توضیح مختصری داده و در پایان نکته ظریفى در مورد تکثّر اسماء الهى و یگانه بودن خداوند و وجه جمع این دو بیان نموده است.
این کتاب شریف، بارها به فارسی هم ترجمه شده است. یکی از ترجمهها به نام «آیین بندگی» است.
* وفات ابن فهد حلی
ابن فهد حلى - قدسسره - پس از یک عمر پر برکت و سرشار از تلاش خستگى ناپذیر در راه معشوق و معبود و سیر و سیاحت روحى، در سال 841 هجرى قمری، در حدود سن 84 سالگى در کربلاى معلى، به دیدار معشوق شتافت. قبر شریفش کنار خیمهگاه واقع شده و کراماتی هم از او نقل شده است.
آرامگاه آن مرد نامى از همان ابتدا مورد توجه مؤمنان و عالمان بود. نقل کردهاند آقا سید على طباطبایى از بزرگان علمای شیعه - مؤلف کتاب ریاض المسائل - بر زیارت قبر او مداومت داشته است. اکنون نیز، عام و خاص به زیارت آن مرقد شریف میروند.
[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 7:40 عصر ] [ جلال ]
خبرگزاری فارس: امام زمان(عج) در نامههای خود به شیخ مفید، او را برادر خطاب کرده و فرموده است: این نامهاى است از ما به تو؛ اى برادر و اى ولىّ، و اى مخلص در محبّت ما، و اى پاک و یاور وفادار ...
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، شیخ مفید که نام کاملش «محمد بن محمد بن نعمان» است در سال 336 هجرى در حوالى بغداد دیده به جهان گشود.
وی در یک خانواده پرسابقه و اصیل در تشیع و از سلاله نیکان و پاکان به دنیا آمد. سراسر وجود خاندان او مالامال از عشق به اهل بیت رسالت علیهمالسلام بود.
شیخ مفید از چهرههاى بسیار درخشان شیعه در جهان اسلام است. ابن ندیم در فن دوم از مقاله پنجم «الفهرست» که درباره متکلمان شیعه بحث مىکند، از او به عنوان «ابن المعلم» یاد کرده و او را ستایش مىکند.
شیخ مفید از شاگردان ابن ابى عقیل است.
شیخ مفید بیشتر شب را بیدار بود و به مطالعه و عبادت سپری میکرد
ابو یعلى جعفرى که داماد مفید بوده است، مىگوید:
«شیخ مفید شبها مختصرى مىخوابید و بقیه شب را به نماز یا مطالعه یا تدریس یا تلاوت قرآن مجید مىگذرانید»
نظر بزرگان درباره شیخ مفید
شیخ مفید از دیدگاه دانشمندان شیعه و سنى داراى جایگاه رفیعی است که به کلماتى از بزرگان اشاره مىکنیم:
نجاشى، شاگرد نامدار و مورد اعتماد شیخ مفید درباره او مىگوید:
«محمد بن محمد بن نعمان ... شیخ و استاد ما است- که رضوان خدا بر او باد- فضل او در فقه و حدیث و ثقه بودن او مشهورتر از آن است که وصف شود. او تالیفات متعددى دارد.»
شیخ طوسى، شاگرد ارزنده مکتب او، درباره استاد خود شیخ مفید در«فهرست» مىنویسد:
«محمد بن محمد بن نعمان، معروف به ابن المعلم، از متکلمان امامیه است. در عصر خویش ریاست و مرجعیت شیعه به او منتهى شد. در فقه و کلام بر هر کس دیگر مقدم بود. حافظه خوب و ذهنى دقیق داشت و در پاسخ به سؤالات، حاضر جواب بود. او بیش از 200 جلد کتاب کوچک و بزرگ دارد.»
ابن حجر عسقلانى از علمای اهل سنت درباره شیخ مفید مىگوید: «او بسیار عابد و زاهد و اهل خشوع و تهجد بود و مداومت بر علم و دانش داشت. جماعت بسیارى از محضر او بهره بردند. او بر تمام شیعیان حق دارد. پدرش در«واسط» زندگى مىکرد و به آموزگارى مىپرداخت و در «عکبرى» کشته شد. گفته مىشود که عضد الدوله به ملاقات او مىشتافت و هنگام مریضى به عیادت او مىرفت.»
عماد حنبلى، یکى دیگر از دانشمندان اهل سنت درباره او مىگوید:
«او بزرگى از بزرگان امامیه و رئیس بخش فقه و کلام و مباحثه بود. او با پیروان هر عقیده به مباحثه و مناظره مىپرداخت. موقعیت شایان توجهى در تشکیلات دولت آل بویه داشت. او صدقه فراوان مىداد. بسیار اهل خشوع و تهجد و اهل نماز و روزه و خوشلباس بود.
او مورد زیارت و ملاقات عضد الدوله قرار مىگرفت. نزدیک 76 سال عمر کرد و بیش از 200 جلد تالیف دارد. تشییع جنازه او شهرت دارد. در تشییع او بیش از 80 هزار نفر از شیعیان شرکت جستند و درگذشت او در ماه رمضان بود. رحمت خدا بر او باد...».
جهان اسلام در عصر شیخ مفید
از رحلت رسول الله صلى الله علیه و آله حدود 300 سال مىگذشت. در این مدت امامان و شیعیان تحت فشار بنىامیه و در خفقان خشن بنىعباس بسر مىبردند. شکنجههاى روحى و جسمى و اذیت و آزار خلفا و حکمرانان همچنان ادامه داشت تا اینکه در اواسط قرن چهارم هجرى محدودیت، شیعیان به مقدار قابل ملاحظهاى کاهش یافت.
خلفاى فاطمى - که شیعه اسماعیلى بودند - در مصر دولت نیرومندى تشکیل این دولت ابهت و جلال دربار بغداد کاسته شد و از طرفى سیف الدوله حمدانى و امراى آن خاندان در شام حکومت مىکردند که آنها نیز افتخار شیعى بودن را داشتند.
در کنار این دو غوریان، صفاریان و طاهریان و از همه مهمتر دولت آل بویه که از شیعیان مخلص و فرزانه اهل بیت علیهمالسلام بودند در قسمتهایى از ایران و عراق قدرت یافتند.
دو سال پیش از ولادت شیخ مفید، احمد معزالدوله - در سال 334 - با ورود خود به بغداد و تاسیس شاخهاى از حکومت آل بویه در این شهر صفحه نوینى در تاریخ بغداد گشود. فرصتى فراهم شد و شیعیان در پناه آل بویه از آزادى موجود بهره برده و عقاید خویش را نشر دادند.
سال 352 اولین عزادارى علنى شیعیان در عاشورا بر پا شد و در پى آن جشن عید غدیر روحى تازه در کالبد شیفتگان شیعى دمید.
عزالدوله در سال 367 هجرى به امارت رسید و در سال 367 با ریاست عضدالدوله، بغداد رونقى تازه یافت و شور و نشاط علمى قابل توجهى به دست آورد.
شیخ مفید در این عصر مىزیست و با توجه به اوضاع، از مقام و منزلتى بسیار برخوردار بود. به طورى که عضدالدوله به هنگام بیمارى شیخ به دیدار او رفت و از وى عیادت کرد. شفاعت مفید در حق دیگران پذیرفته مىشد و رهنمودهایش مورد قبول قرار مىگرفت و این در حالى بود که 36 ساله بود.
نامههای امام زمان (عج) به شیخ مفید
دفتر زندگى شیخ مفید، صفحات نورانی دارد که در آنها، نامههای مبارک امام زمان حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه به چشم مىخورد.
دانشمند بزرگوار، احمد بن علی طبرسی در اواخر کتاب «احتجاج» برخی از توقیعهای (نامه) حضرت «ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف» را که به شیخ مفید صادر کرده، آورده است.
در این نامهها حضرت حجت (عج) شیخ مفید را مشمول عنایات خاص و الطاف مخصوص خود قرار داده است. به عنوان نمونه امام زمان(ع) در خطابهایش به شیخ مفید چنین مىفرماید:
1. للاخ السدید و الولی الرشید الشیخ المفید؛ به برادر با ایمان و دوست رشید، شیخ مفید ....
ترجمه برخی از فرازهای این نامه چنین است:
«این نامهاى است به برادر با ایمان و دوست رشید، شیخ مفید أبو عبد اللَّه محمّد بن محمّد بن نعمان که از جمله پیمانهایى است که به ودیعت نهاده شده و از بندگان خدا اخذ گردیده است.
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، سلام بر تو اى دوست مخلص در دین که در اعتقاد به ما با علم و یقین امتیاز دارى.
ما شکر وجود تو را به پیشگاه خداوندى که جز او خدائى نیست برده و از ذات بىزوالش مسألت مىنمائیم که رحمت پیاپى خود را بر آقا و مولى و پیغمبر ما محمّد و اولاد طاهرین او فرو فرستد، و به تو- که پروردگار توفیقات را براى یارى حقّ مستدام بدارد و پاداش تو را با سخنانى که از جانب ما مىگوئى با صداقت افزون گرداند - اعلام مىدارم که: به ما اجازه داده شده که تو را به شرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظّف بداریم که آنچه به تو مىنویسیم به دوستان ما که نزد تو هستند برسانى....
هر چند ما در جایى منزل کردهایم، که از محلّ سکونت ستمگران دور است و این هم به علّتى است که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را تا زمانى که دولت دنیا از آن فاسقان است در این دیده است، ولى در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملا آگاهیم و چیزى از آن بر ما پوشیده نمىماند.
ما از لغزشهایى که از برخى شیعیان سر مىزند از وقتى که بسیارى از آنان میل به بعضى از کارهاى ناشایستهاى نمودهاند که نیکان گذشته از آنان احتراز مىنمودند و پیمانى که از آنان براى توجّه به خداوند و دورى از زشتىها گرفته شده و آن را پشت سر انداختهاند اطّلاع داریم، گویا آنان نمىدانند که ما در رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و یاد شما را از خاطر نبردهایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتارى به شما رو مىآورد و دشمنانتان، شما را از میان مىبردند، تقوا پیشه سازید و به ما اعتماد کنید و چاره این فتنه و امتحان را که به شما رو آورده است از ما بخواهید ....»
2. در نامهای دیگر آمده است: این نامهاى است از ما به تو؛ اى برادر و اى ولىّ، و اى مخلص در محبّت ما، و اى پاک و یاور وفادار ...
3. در تاریخ پنجشنبه بیست و سوم ذو الحجّه سال چهار صد و دوازده نامه دیگری از امام زمان به او رسید: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، سلام خدا بر تو باد! اى یارىکننده حقّ، اى خواننده به سوى او با کلمه صدق و راستى ...
فتوای نادرست شیخ مفید و اصلاح آن توسط امام زمان(عج)
شیخ مفید سوالی را به طور غیر عمد و به اشتباه جواب داد ولی حضرت ولى عصر (عج ) با پیغامى آن را اصلاح فرمود. پس از مدتى که مرحوم مفید آگاه شد و در پى آن از دادن فتوا منصرف شد، آن حضرت طى نامهاى خطاب به شیخ فرمود: «بر شماست که فتوا بدهید و بر ماست که شما را استوار کرده و نگذاریم در خطا بیفتید.»
رویای عجیب شیخ مفید درباره درس گفتن به امام حسن(ع) و امام حسین(ع)
شبی شیخ مفید در خواب دید که در مسجد کرخ از مساجد بغداد نشسته است و فاطمه زهرا سلام الله علیها دست امام حسین(ع) و امام حسین(ع) را گرفته بود و به نزد شیخ مفید آمد و فرمود: «یا شیخ! علّمهما الفقه» یعنی «ای شیخ به این دو، فقه تعلیم بده».
شیخ از خواب بیدار شده و در حیرت افتاد که این چه خوابی بود و من کی هستم که به دو امام فقه تعلیم دهم؟ از سوی دیگر خواب دیدن امامان معصوم(ع) خواب شیطانی نیست.
وقتی صبح شد، شیخ به مسجدی که در خواب دیده بود رفت و در آنجا نشست؛ ناگهان دید که زنی جلیل و محترم که دست دو پسر را در دست دارد وارد مسجد شد. وی به نزد شیخ آمد و گفت: «یا شیخ علمهما الفقه». شیخ تعبیر خواب را فهمید و به تعلیم و تربیت آنان همت گماشت و بسیار به آن دو بزرگوار احترام مینمود.
آن دو پسر، «سید رضی» (کسی که بعدا نهجالبلاغه را گردآوری کرد) و «سید مرتضی» معروف به علم الهدی بودند.
پاسخ امام علی (ع) به شیخ مفید
در مسالهاى فقهى بین شیخ مفید و شاگردش سید مرتضى اختلاف نظر شد و با بحث و ارائه دلیل مشکل حل نشد.
هر دو راضى به قضاوت امام امیرالمومنین على علیهالسلام شدند. مساله را بر کاغذى نوشته و بالاى ضریح مقدس حضرت گذاشتند. صبح روز بعد که کاغذ را برداشتند دستخطى مزین به چنین نوشتهاى دیدند که: «انت شیخى و معتمدى و الحق مع ولدى علم الهدى» (اى شیخ) تو مورد اطمینان من هستى و حق با فرزندم علم الهدى است.
مناظره شیخ مفید با خلیفه دوم عمر بن خطاب
در قرآن کریم آمده است: «الاّ تَنْصُروُهُ فَقَدْ نَصَرهُ اللهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَروُا ثانِیَ اثْنَیْنِ اْذْ هُما فی الْغارِ اِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ اِنَّ اللهَ مَعَنا فَاَنْزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ اَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها ...»
اگر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را یاری نکنید، خداوند او را یاری خواهد کرد (همانگونه که در سختترین ساعات، او را تنها نگذارد) آن هنگام که (در جریان هجرت) کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که دومین نفر بود (و یک نفر همراه او بیش نبود) در آن هنگام که آن دو، در غار بودند، و او به همراه خود میگفت: غم مخور، خدا با ما است، در این موقع خداوند آرامش خود را بر او(پیامبر) فرستاد، و با لشگرهایی که آنها را نمیدیدند او را تقویت نمود.... (توبه/ 40)
علمای اهل تسنّن، این آیه را از دلائل معروف فضائل ابوبکر میدانند، و ابوبکر را به عنوان «یار غار» خوانده، و برای تأیید خلافت او به آن تکیه مینمایند.
طبرسی در کتاب احتجاج نقل میکند که شیخ مفید (ره) گفت: شبی در خواب دیدم به راهی میروم، ناگاه چشمم به جمعیّتی افتاد که به دور مردی حلقه زده بودند، و آن مرد برای آنها موعظه میگفت، پرسیدم آن مرد کیست؟ گفتند: «عمربن خطّاب» است.
نزدش رفتم و سخنانش را قطع کرده و گفتم: ای شیخ بگو دلیل بر برتری ابوبکر، در آیه غار (ثانی اثنین اذهما فی الغار ...) چیست؟
عمر گفت: شش نکته در این آیه وجود دارد که بیانگر فضیلت ابوبکر است.
آنگاه آن شش نکته را چنین برشمرد:
1ـ خداوند در قرآن (آیه 40/ توبه) از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ یاد کرده، و ابوبکر را دومین نفر قرار داده است (ثانِیَ اثْنَیْن).
2ـ خداوند در آیه فوق، آن دو (پیامبر و ابوبکر) را در کنار هم، در یک مکان یاد کرده، و این بیانگر پیوند آن دو است (اِذْ هُما فِی الْغارِ).
3ـ خداوند در آیه مذکور، ابوبکر را به عنوان صاحب (رفیق) پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ یاد نموده تا آنها را هم رتبه کرده باشد. (اِذْ یقول لِصاحِبِهِ)
4ـ خداوند از مهربانی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ابوبکر خبر داده، آنجا که طبق آیه مذکور، پیامبر به ابوبکر میگوید وَ لا تَحْزَنْ؛ «اندوه مخور.»
5ـ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ابوبکر خبر داده که خداوند یاور هر دوی ما به طور مساوی، و مدافع ما است (اِنَّ اللهَ مَعَنا).
6ـ خداوند در این آیه از نازل شدن سکینه و آرامش به ابوبکر خبر داده است، زیرا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ همیشه دارای آرامش بود و نیازی به فرود آمدن آرامش نداشت (فَاَنْزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ).
این شش نکته از آیه مذکور، بیانگر برتری ابوبکر است، که برای تو و دیگران قدرت بر ردّ آن نیست.
شیخ مفید(ره) میگوید: من به عمر گفتم: به راستی حقّ رفاقت با ابوبکر را ادا کردی، ولی من به یاری خدا به همه آن شش نکته پاسخ میدهم، مانند باد تندی که در روز طوفانی، خاکستری را میپراکند، و آن این است:
1ـ دومین نفر قرار دادن ابوبکر دلیل فضیلت او نیست. گزارشی از تعداد است. زیرا مؤمن با مؤمن، و همچنین مؤمن با کافر، در یک جا قرار میگیرند، وقتی که انسان بخواهد یکی از آنها را ذکر کند میگوید دوّمین آن دو (ثانی اثنین).
2ـ ذکر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ابوبکر در کنار هم، نیز دلالتی بر فضیلت ابوبکر ندارد، زیرا ـ چنان که در دلیل نخست گفتیم ـ در یک جا جمع شدن، دلیل بر خوبی نیست، چه بسا مؤمن و کافر در یک جا جمع میشوند، چنانکه در مسجد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ که شرافتش از غار بیشتر است، مؤمن و منافق و ... میآمدند و در آنجا کنار هم اجتماع میکردند، از این رو در قرآن میخوانیم:
«فَمالِ الَّذِینَّ کَفَروُا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ ـ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ؛ این کافران را چه میشود که با سرعت نزد تو میآیند، از راست و چپ، گروه گروه.» (معارج/36 و 37)
و همچنین در کشتی نوح علیهالسلام، هم پیغمبر بود و هم شیطان و حیوانات، پس اجتماع در یک مکان، دلیل فضیلت نیست.
3ـ اما در مورد مصاحبت، این نیز دلیل فضیلت نیست، زیرا مصاحب به معنی همراه است، و چه بسا کافر با مؤمنی همراه باشد، چنانکه خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ اَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ...: همراه (با ایمان) او که با او به گفتگو پرداخته بود، گفت: آیا به خدائی که تو را از خاک آفریده کافر شدی؟» (کهف ـ 37)
4ـ اما این که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «لاتَحْزَنْ»؛ (محزون مباش) این دلیل خطای ابوبکر است نه دلیل فضیلت او، زیرا حزن ابوبکر، یا اطاعت بود یا گناه؛ اگر اطاعت بود، پیامبر صلی الله علیه و آله از طاعت، نهی نمیکرد، بلکه به آن دعوت میکرد، و اگر گناه بوده نهی از آن درست باشد و آیات و دلیلی نیامده که ابوبکر امتثال کرده باشد و از اندوه خوری کناره کرده باشد.
5. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اِنَّ الله مَعَنا»؛ (خدا با ماست) دلیل آن نیست که منظور هر دو باشند، بلکه پیامبر به او اعلام کرده که خدا همراه من است، منظور شخص پیامبر به تنهایی است، و پیامبر از خودش تعبیر به جمع کرده است، چنانکه خداوند در قرآن از خود با لفظ جمع یاد کرده و میفرماید:
«اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ «ما ذکر(قرآن) را فرو فرستادیم، و ما قطعاً آن را نگهبانیم.» (حجر/ 9)
و گفتهاند ابوبکر گفته: ای رسول خدا اندوه من برای برادرت علی بن ابیطالب است که چه بلایی سرش میآید (همان شب، علی در بستر پیامبر خوابیده بود که نقطه هجوم مشرکان برای قتل پیامبر بود) و پیغمبر فرمود: خدا با ما است، یعنی با من و برادرم علی بن ابیطالب
6ـ اما این که گفتی سکینه و آرامش بر ابوبکر نازل شده، این خلاف قرآن است، زیرا سکینه بر آن کس نازل شد که طبق قسمت آخر آیه، لشکر نامرئی خدا به یاری او شتافت، که پیامبر اکرم باشد.
اگر بر ابوبکر سکینه فرود آمده باید موید به لشکریان نامرئی خدا شده باشد و اگر بخواهی بگویی هر دو (سکینه و یاری لشکر نامرئی) برای ابوبکر بود، باید پیامبر صلّی الله علیه و آله را در این جا از نبوّت خارج سازی.
بنابراین اگر به این جمله (آیه غار) برای رفیقت استدلال نکنی بهتر است.
شیخ مفید گفت: عمر دیگر نتوانست، پاسخ مرا بدهد، و مردم از دورش پراکنده شدند، و من از خواب بیدار شدم.
استادان شیخ مفید
برخی از استادان شیخ مفید عبارتند از:
1- ابن قولویه قمى 2- شیخ صدوق 3- ابن ولید قمى 4- ابو غالب زرارى 5- ابن جنید اسکافى 6- ابو على صولى بصرى 7- ابو عبد الله صفوانى
شاگردان شیخ مفید
برخی از شاگردانش عبارتند از:
1- سید مرتضى علم الهدى 2- سید رضى 3- شیخ طوسى 4- نجاشى 5- ابو الفتح کراجکى 6- ابو یعلى جعفر بن سالار
تالیفات شیخ مفید
شیخ مفید، بالغ بر 200 عنوان کتاب تألیف نموده است، از جمله:
1- المقنعة 2- الفرائض الشرعیة 3- أحکام النساء 4- الکلام فی دلائل القرآن 5- وجوه إعجاز القرآن 6- النصرة فی فضل القرآن 7- أوائل المقالات 8- نقض فضیلة المعتزلة 9- الإفصاح 10- الإیضاح و ...
وفات
شیخ مفید در سال 413 هجرى، در بغداد و پس از 75 سال تلاش و خدمت ارزنده درگذشت و مورد تجلیل فراوان مردم و قدردانى علما و فضلا قرار گرفت.
شیخ طوسى، که خود در تشییع جنازه او حضور داشته است، مىگوید: روز وفات او از کثرت دوست و دشمن براى اداى نماز و گریستن بر او، همانند و نظیر نداشته است. هشتاد هزار تن از شیعیان او را تشییع کردند و سید مرتضى علم الهدى بر او نماز گزارد و در حرم مطهر امام جواد علیهالسلام، پایین پاى آن حضرت، نزدیک قبر استادش ابن قولویه، مدفون شد.
سید مرتضى که سالیانى از علم و دانش شیخ مفید خوشه چینى کرده بود زبان سوگ گشود و قصیدهاى با این مطلع سرود:
من على هذه الدیار اقاما / اوضفا ملبس علیه و داما
در این دیار چه کسى ساکن شده است، جامه جاودانگى پوشیده و همیشه باقى مانده است.
در گذشت شیخ مفید، مصیبت بزرگ برای آل پیامبر
سرسلسله داغداران و سوگواران این ماتم عظمى، قلب حضرت بقیة الله عجل الله فرجه بود. از غیب، بر قبر شیخ مفید نوشته شد:
لا صوت الناعی بفقدک انه / یوم على آل الرسول عظیم
ان کنت قد غیبت فی جدث الثرى / فالعدل و التوحید فیک مقیم
و القائم المهدیّ یفرح کلما / تلیت علیک من الدروس علوم
صداى آنکه خبر مرگ تو را اطلاع داد به گوش نرسد که مردن تو روزى است که بر آل رسول مصیبت بزرگى است.
اگر در زیر خاک پنهان شدهاى حقیقت عدل و توحید و خداپرستى در تو اقامت گزیده است.
قائم مهدى (ع) خوشحال مىشد هرگاه تو از انواع علوم تدریس مىکردى.
انتهای پیام/ک
[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 7:37 عصر ] [ جلال ]
سوال : این حوضی (حوض کوثر) که می گویید در قیامت هست حوض آب است ؟ در قران که به چنین حوضی اشاره نشده است. الله متعال که آیه های زیادی را در قران در وصف قیامت آورده اند.
پاسخ: واژه کوثر یک معنی جامع و وسیعی دارد و به معنی خیر فراوان است، مفسران در ذیل آیه «انا اعطیناک الکوثر; ما به تو کوثر عطا کردیم» (1) معانی و مصداقهای مختلف و متعدد ذکر نمودهاند، یکی از آنها این که منظور از آن حوض کوثر است، در روایت آمده وقتی که سوره کوثر نازل شد، پیامبر (ص) بر فراز منبر رفت و این سوره را تلاوت کرد، وقتی که پایین آمد، اصحاب عرض کردند: «کوثر چیست که خداوند به تو عطا کرده است؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «نهری است در بهشت، سفیدتر از شیر و صافتر از قدح (بلور)، در دو طرف آن قبههایی از در و یاقوت قرار دارد...» (2) نیز روایتشده: انس بن مالک میگوید: رسول خدا (ص) به میان ما آمد، او را خوشحال دیدیم، از راز آن پرسیدیم، فرمود: هم اکنون سورهای بر من نازل شد، آنگاه سوره کوثر را خواند، سپس فرمود: آیا میدانید کوثر چیست؟ عرض کردیم خدا و رسولش بهتر میداند، فرمود: «کوثر نهری است که خداوند خیر و برکت فراوانی آن را به من خبر داده است، آن نهر همان حوضی است که امت من در روز قیامت، در کنار آن میآیند، در کرانه آن ظرف هایی به عدد ستارگان آسمان وجود دارد، گروهی از امت من کنار آن میآیند، به خدا عرض میکنم: «اینها، از امت من هستند» (پس اجازه بده از آب این حوض بنوشند) خداوند میفرماید: تو ندانی که این افراد بعد از تو (با خاندانت) چه کردند، و چه حادثههای تلخی پدیدار ساختند؟» (3)
توضیح بیشتر درباره حوض کوثر
از روایات اهل تسنن و تشیع، فهمیده میشود که حوض کوثر بخشی از بهشت است که در روز قیامت پدیدار میشود، و بسیار عمیق و بزرگ و وسیع است، به طوری که بین مشرق و مغرب را فرا گرفته است، آب آن بسیار شیرین، زلال، لطیف و صاف است، هر کس از آن بنوشد، دیگر تشنه نمیگردد، و از کسانی است که وارد بهشت میشود، ساقی اصلی کوثر، شخص رسول خدا (ص) است، و آن حضرت در همان جا، حضرت علی (ع) را جانشین خود در آب دادن به افراد نموده است، و طبق بعضی از روایات، خود حضرت علی (ع) ساقی کوثر است، و شیعیان و دوستانش را از آب کوثر مینوشاند، ولی دشمنان و منافقان را از آنجا طرد میکنند، بیآن که آنها از آن آب بنوشند، با این که سخت تشنه هستند. و در تعبیر دیگر آمده: آن حضرت، منافقان و مخالفان را با عصای عوسج (که از درخت تیغ دار به دست آمده) آن چنان از حوض کوثر دور میکند، که شتر گم شده و غریب را صاحبش از آب دور میسازد.
از ابن عباس روایتشده: هنگامی که سوره کوثر بر رسول خدا (ص) نازل شد، علی (ع) از آن حضرت پرسید: «کوثر چیست؟» پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «نهری است که خداوند به وسیله آن بر من کرامت و امتیاز بخشیده است.» علی (ع) عرض کرد: ای رسول خدا! این نهر، بسیار ارجمند است، آن را برای ما تعریف کن، پیامبر (ص) فرمود: «آری ای علی! کوثر نهری است که در زیر عرش الهی جریان دارد، آب آن سفیدتر از شیر، و شیرینتر از عسل، و لطیفتر از روغن است، ریگهای درون آن از زبرجد و یاقوت و مرجان است، علف آن زعفران، و خاک آن مشک خوشبو و پایههای آن در زیر عرش استوار شده است.» سپس رسول خدا (ص) دستش را آرام بر پهلوی علی (ع) زد و فرمود: «ای علی! این نهر برای من و برای تو و برای دوستان تو بعد از من میباشد.» و مطابق روایت دیگر از ابن عباس، عمق این حوض به اندازه هفتاد هزار فرسخ است. (4)
حضرت علی و حوض کوثر
در این جا برای روشن شدن بیشتر، نخست نظر شما را به چند روایت - که از طریق روایات اهل تسنن نقل شده، و بیانگر برتری حضرت علی (ع) بر همه اصحاب، و خلافت آن حضرت میباشد - جلب نموده و سپس به نقل چند روایت از شیعه میپردازیم:
1- رسول خدا (ص) به حضرت زهرا (س) فرمود: «یا فاطمة! انی غدا مقیم علیا علی حوضی و صاحب لوای...; ای فاطمه! من فردای قیامت، علی (ع) را بر حوض کوثر منصوب میکنم، که او پرچمدار من است.» (5)
[ پنج شنبه 91/5/26 ] [ 12:37 صبح ] [ جلال ]
برکنارى و ترور یاران ابابکر
مجموعه اى که به ابوبکر و عمر در ایجاد سقیفه و بعد از آن کمک کردند عده زیادى بودند و طبیعى است این مجموعه از نظر توافق و هم خوانیشان به دو گروه تقسیم شدند.
مجموعه افرادى چون، خالد بن ولید، ابوعبیدة بن جراح و عتاب بن اسید اموى و مثنى بن حارثه شیبانى و معاذ بن جبل و انس بن مالک، و شرحبیل بن حسنه، که نماینگر گروه ابوبکر بودند.
عمر و هواداران براى رهایى از دست ابوبکر و پیروانش به راههاى گوناگونى متوسل شدند، هم چنین روابط ناخوشایند بین پیروان این دو گروه به خوبى آشکار است.
ترور عتاب بن اسید اموى
ادامه مطلب...[ چهارشنبه 91/5/25 ] [ 12:13 صبح ] [ جلال ]
آیا ابوبکر نسبت به جانشینى عمر وصیت کرد؟! اگر به پرونده ترور ابابکر مراجعه کنیم، و حالت دشمنى و درگیرى بین ابابکر و عمر را بررسى نماییم و مسأله اشتیاق ابابکر به عدم جانشینى عمر را یادآور شویم، این جریان بیشتر روشن مى شود.
ابوبکر گفته است: براى عمر بهتر است که به هیچ وجه در امر حکومت شما دخالت نکند.(97)
بدین سان، ادامه زندگانى و پادشاهى ابابکر، خطرى بس بزرگ بر سر راه پادشاه شدن عمر به حساب مى آمده است.
جریان شک برانگیز دیگر آن است که عثمان بن عفان، که ادعا کرده است به تنهایى وصیت ابابکر را نوشته است، خودش به تنهایى نیز این وصیت را بین مردم پخش کرده است.
اگر کسى جز عثمان پس از عمر به خلافت رسیده بود شکّ مردم به قوت خود خواهد ماند، چه برسد به این که پس از عمر، عثمان به خلافت رسید و این جانشینى نیز بر حسب دستور شخص عمر صورت گرفت!
[ چهارشنبه 91/5/25 ] [ 12:12 صبح ] [ جلال ]
اخبارى که در مورد ترور ابوبکر رسیده است
مؤلّف کتاب العقد الفرید مى نویسد: ابابکر مسموم شد و در آخر روز دوشنبه مرد;(86)
ابن قتیبه مى گوید: عتّاب بن اسید و ابوبکر در یک زمان مردند;(87)
و در روایت: ابوبکر مریض شد و به او گفتند آیا اجازه مى دهى پزشک بیاوریم؟ گفت: پزشک مرا معاینه کرده و گفته است هر کارى مى خواهم بکنم(88).
ابن سعد از شهاب زهرى بازگو مى کند: ابابکر و حارث بن کلده مشغول خوردن خزیرة (خورشتى)(89) بودند که براى ابابکر هدیه آورده شده بود:
حارث به ابابکر گفت: اى خلیفه دستت را از طعام باز بدار; به خدا سوگند سمّى یک ساله در آن است و من و تو در یک روز خواهیم مرد.
ابوبکر از غذا خوردن دست کشید و هر دو بیمار ماندند تا آن که پس از تمام شدن سال، هر دو در یک روز مردند.(90)
ابن اثیر مى گوید: یهودیان ابابکر را به وسیله طعامى مسموم کردند و ابوبکر و حارث بن کلده از آن خوردند; حارث دست کشید و به ابابکر گفت: غذایى خوردیم که یک سال در آن سم قرار داده شده بود.(91)
[ چهارشنبه 91/5/25 ] [ 12:5 صبح ] [ جلال ]
چه کسى ابابکر و پسرش را مسموم کرد و کشت؟
بر اساس مدارک فراوان، مرگ ابابکر با یک کودتاى سیاسى بوده است; ابو یقظان از سلام بن ابى مطیع روایت مى کند که ابابکر مسموم شد و بالاخره در روز دوشنبه مرد. (62)
کارآگاهان براى شناسایى قاتل، ابتدا به سراغ اولین کسى مى روند که از مرگ مقتول بهره مند مى شود; در مرحله دوم نیز به سراغ کسانى مى روند که با مقتول داراى دشمنى و درگیرى بوده اند; در ظاهر، اولین کسى که از مرگ ابابکر بهره مند شده است، عمر بن الخطاب بوده است; زیرا به عنوان خلیفه مسلمانان، به جاى ابابکر نشست!
در مورد ارتباط ابابکر و عمر نیز عبدالله پسر عمر مى گوید: واقعیت آن است که ابابکر و عمر اختلاف داشتند.(63) مدارک نیز اختلاف بین عمر و ابابکر را تأیید مى کنند; عمر مى گوید: «حسودترین قریشیان، ابابکر است.»(64)
عمر به پسرش عبدالله مى گوید که آیا تا به حال از این خبردار نشده بودى و غافل بودى که پست ترین و احمق ترین شخص قبیله بنى تیم بر من پیش افتاد و بر من ستم روا داشت؟!
ما مدارک تاریخ را مطرح مى کنیم تا خواننده کتاب، خود به قضاوت و داورى بنشیند و نتیجه گیرى کند.
عمر مى گوید: واى بر شخص پست و بى ارزش بنى تیم! در حالى بر من پیشى گرفت که بر من ستم کرد، و در حالى که گناهکار بود به سوى من آمد.(65)
نیز گفت: (خلافت) جز پس از ناامیدى بنده، به سوى من نیامد. (66)
[ چهارشنبه 91/5/25 ] [ 12:5 صبح ] [ جلال ]
آیا عمر با ابابکر مخالفت می کرد؟!
ابن ابى حاتم از عبیدة سلمانى نقل مى کند که گفت:
عیینة بن حصین و اقرع بن حابس نزد ابابکر آمدند و گفتند: اى خلیفه! زمینى شوره زار نزد ماست و محصول نمى دهد; اگر صلاح مى دانى آن را به ما ببخش تا در آن کشت کنیم، شاید خدا در آن برکت قرار دهد!
ابوبکر نیز آن زمین را به آن دو نفر داد و قباله اى نوشت و گواه بر آن گرفت و به آن ها داد.
آن دو تن نزد عمر رفتند تا گواهى بدهد، و هنگامى که قباله را برایش خواندند از دست شان گرفت و با بى احترامى آن را از بین برد. آن دو تن نیز به بدگویى عمر پرداختند.(55)
متقى هندى مى افزاید: آن دو نزد ابابکر رفتند و گفتند: آیا تو خلیفه اى یا عمر؟!
ابابکر گفت: ایشان است; و اگر مى خواست مى توانست خلیفه بشود!(56)
عمر، در جریان فرمانداران نیز با ابابکر مخالفت کرد; وى پس از مرگ ابابکر، فرمانداران انتخابى او را برکنار کرد; براى مثال خالد بن ولید، مثنى بن حارثه شیبانى، شرحبیل بن حسنه، انس بن مالک، عکرمة بن ابى جهل و ابو عبیدة بن جرّاح را برکنار کرد.(57)
[ چهارشنبه 91/5/25 ] [ 12:1 صبح ] [ جلال ]
یک بررسی کلی
- همانطور که پیش از این گفتیم، در این روایات اختلافات و تناقضات زیادی دیده میشود که این تناقضات اصل حدیث را از ریشه میزند.
- بخاری و مسلم این دو روایت را نقل نکردهاند. و همه میدانند که اهل سنت بسیاری از روایات را فقط به این خاطر که بخاری و مسلم نقل نکردهاند، رد میکنند. ما هم همین قاعده را در باره این حدیث اجرا میکنیم و میگوییم که این حدیث با اینهمه اهمیتش اگر صحیح بود؛ چرا بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند.
- نه تنها بخاری و مسلم از نقل آن سرباز زدهاند؛ بلکه هیچ یک از صحاح دیگر اهل سنت نیز این روایت را نقل نکردهاند؛
[ سه شنبه 91/5/24 ] [ 3:33 صبح ] [ جلال ]
ازدواج حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
یکی از مباحثی که امروزه بین شیعه و اهل سنت برقرار شده است و جدل های فراوانی نیز بر سر آن شده است، بحث ازدواج ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه السلام با خلیفه دوم، عمربن خطاب است، چه از نظر اهل سنت اگر ثابت شد که چنین ازدواجی محقق شده است، پس هیچ کینه و عداوتی بین حضرت علی علیه السلام و شیخین نبوده، و اگر هم نزاعی بر سر خلافت یا هر مسئله دیگری مابین ایشان صورت گرفته با این ازدواج به طور کامل رفع شده است. و قضیه سیلی و کوچه و احراق بیت فاطمه سلام الله علیها، یا در اصل واقیت ندارد، یا اگر هم رخ داده است نزاعی چند روزه بوده که با این ازدواج فیصله و خاتمه یافته است.
گرچه ما معتقیدیم که حتی اگر این ازدواج هم ثابت شود، هیچ فضیلتی برای خلیفه دوم محسوب نمی شود زیرا اولاً: لزوماً هر ازدواجی نشانه رابطه حسنه خانوادگی نمی باشد، کما اینکه وصلت های زیادی را تاریخ حکایت دارد که جنبه سیاسی و یا حتی قومی و قبیله ای داشته است مثل ازدواج حجاج بن یوسف سقفی ملعون با دختر عبدالله بن جعفر که به گواه تاریخ نویسان به انگیزه خوار و ذلیل کردن بنی هاشم صورت گرفته است.
دوماً: همانگونه که در ذیل خواهد آمد اگر هم وصلتی واقع شده باشد به گواه تمام روایات، از روی اجبار، اکره و تهدید بوده است.
اما در جواب اهل سنت و شبهاتی که مطرح میکنند مبحث زیر به آستان مقدس حضرت محسن بن علی علیه السلام تقدیم میگردد.
نقد و بررسی:
به طور کلی دو دیدگاه در مورد این ازدواج موجود است، یکی اینکه این ازدواج اصلاً رخ نداده است و دیدگاه دوم ناظر بر وقوع این ازدواج بوده اما آن را امری اجباری قلمداد می نماید.
از جمله دانشمندان شیعه که معتقد به عدم وقوع چنین ازدواجی هستند می توان به عالم بزرگوار شیعه مرحوم شیخ مفید اشاره کرد.
[ سه شنبه 91/5/24 ] [ 3:29 صبح ] [ جلال ]