فضائل امام على علیه السلام در کلام خلفا
اولا،مقام رفیع امیر المؤمنین على علیه السلام را از زبان کسانى که به عنوان بعضى از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مطرح بودند،و سخنان آن حضرت را شنیدند،مىشناسیم .ثانیا:به طور قطع،میزان شناخت پیروان مذاهب مختلف عامه با مطالعه این مطالب،نسبت به آن حضرت بیشتر و کاملتر خواهد شد.و تحولى نو در آنان پدید خواهد آمد. (1) ثالثا:از این طریق،ماهیت کسانى که بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم،سفارشها و وصایاى آن حضرت را در مورد خلافت و ولایت على علیه السلام نادیده گرفته و با ایجاد شوراى انحصارى،اقدام به تعیین خلیفه براى مسلمین کردند،کاملا روشن مىشود.در ادامه همین مباحث،سخنان و روایاتى که عایشه در زمینه عظمت على علیه السلام بیان کرده است نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت.
اکنون به ترتیب و به صورت جداگانه،سخنان و مرویات آنان را مورد دقت و توجه قرار مىدهیم :
1 - سخنان و مرویات ابوبکر بن ابى قحافه
ب:عن عائشة قالت،رأیت أبا بکر الصدیق یکثر النظر الى وجه على بن ابى طالب،فقلت:یا أبة انک لتکثر النظر الى على بن ابى طالب؟فقال لى:یا بنیة سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول:النظر الى وجه على عبادة. (3)
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 2:21 صبح ] [ جلال ]
فضایل امام على علیه السلام در کلام عایشه
عایشه دختر ابى بکر بن ابى قحافه،یکى از زنان پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم است بر اساس تواریخ معتبر،عایشه میانه خوبى با على علیه السلام و فاطمه علیها السلام و فرزندان ارجمند آنان نداشت.و این بغض و خصومت او در جنگ جمل کاملا ظاهر شد .یعنى همان زمان که او به خود اجازه مىدهد،همه سفارشهایى را که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در مورد لزوم پیروى و اطاعت از على علیه السلام بیان فرموده است،نادیده بگیرد،و آشکارا در مقابل آن حضرت اقدام به مبارزه کند.
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 1:47 صبح ] [ جلال ]
سخن ابن عباس درباره على علیه السلام
ابن عباس پسر عموى على علیه السلام است و از پیش هم گفتهایم که او نخستین مفسر قرآن است.در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله روزها به مسجد مىآمد و براى مردم قرآن تفسیر مىکرد.او از کسانى است که احادیث بسیارى از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده است و در کتب روائى جایگاهى عظیم نزد شیعه و اهل سنت دارد.
دانش او در نزد مردم حیرت انگیز بود بگونهاى که گاهى از میزان دانش او در مقایسه با دیگران سؤالاتى مىکردند.از او پرسیدند:میزان علم تو نسبت به على علیه السلام چقدر است؟گفت مثل نسبت قطره بارانى به یک اقیانوس (کنسبة قطرة من المطر الى البحر المحیط.
او در سخن دیگرى به مردم گفته بود،نه دهم کل دانش بشرى را به على علیه السلام دادهاند و در یک دهم باقیمانده نیز على علیه السلام با شما شریک است.و هم از او نقل شده که گفته بود:کل دانش اصحاب محمد صلى الله علیه و آله در رابطه با علم على علیه السلام مثل یک قطره از 7 دریاى مهم زمین است.و علم اصحاب محمد علیه السلام کلهم فى علم على علیه السلام کالقطرة الواحدة من سبعة ابحر.
شاید بنظر آید که در این سخنان گزافه گوئى است.اما چنین نیست.سخنى است به واقع درست و از روى موازین و حساب.بدان خاطر که مردم عربستان پیش از ظهور اسلام جاهل بودند.در بین آنها دانشمند و صاحبنظرى نبود.تازهآنها که اهل علم و در نزد مردم علامه بودند کسانى بودند که مثلا از انساب عرب و برخى از قبایل با خبر بودند و مىدانیم که اینگونه مسائل نمىتوانند در ردیف علم و دانش بحساب آیند.
درمکتب امام امیرالمؤمنین علیه السلام ص 182
دکتر على قائمى
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 1:45 صبح ] [ جلال ]
على(ع) در بیان شعرا و ادبا
فردوسى:
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى که من شهر علمم،علیم در است درست این سخن،گفت پیغمبر است گواهى دهم کاین سخن راز اوست تو گوئى دو گوشم به آواز اوست
خاقانى شروانى:
سرها بینى،کلاه در پاى در مشهد مرتضى،جبین ساى جانها چو سپاه نحل،پر جوش بر خاک امیر نحل،مدهوش ارواح که عیسوى شعارند زان خاک،گیاى عطر آرند
خواجوى کرمانى:
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 1:39 صبح ] [ جلال ]
امام على(ع) در شعر شهریار
آیت الله العظمى مرعشى نجفى و هماى رحمت
آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) بارها مىفرمودند: شبى توسلى پیدا کردم تا یکى از اولیاى خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشستهام و وجود مبارک مولا امیرالمؤمنین (ع) با جمعى حضور دارند. حضرت فرمودند: شعراى اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شعراى عرب را آورند. فرمودند: شعراى فارسى زبان را نیز بیاورید; آن گاه محتشم و چند تن از شعراى فارسى زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان؟ شهریار این شعر را خواند:
على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را که به ما سوا فکندى همه سایه هما را دل اگر خداشناسى همه در رخ على بین به على شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو على گرفته باشد سر چشمه بقا را مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ار نه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را برو اى گداى مسکین در خانه على زن که نگین پادشاهى دهد از کرم گدا را به جز از على که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا به جز از على که آرد پسرى ابوالعجایب که علم کند به عالم شهداى کربلا را چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان چو على که مىتواند که به سر برد وفا را نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتى را به دو چشم خونفشانم هله اى نسیم رحمت که زکوى او غبارى به من آر توتیا را به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را چه تویى قضاى گردان به دعاى مستمندان که زجان ما بگردان ره آفت قضا را چه زنم چو ناى هر دم ز نواى شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را: «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهى به پیام آشنایى بنوازد آشنا را» ز نواى مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش استشهریارا
آیت الله العظمى مرعشى نجفى فرمودند: وقتى شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فرداى آن روز پرسیدم که شهریار شاعر، کیست؟ گفتند: شاعرى است که در تبریز زندگى مىکند. گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد; دیدم همان کسى است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (ع) دیدهام. از او پرسیدم: این شعر «على اى هماى رحمت» را کى ساختهاى؟ شهریار با حالت تعجب از من سؤال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساختهام، چون من نه این شعر را به کسى دادهام و نه درباره آن با کسى صحبت کردهام.
مرحوم آیت الله العظمى مرعشى نجفى به شهریار مىفرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمؤمنین(ع) تشریف دارند. حضرت، شعراى اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شعراى عرب آمدند. سپس فرمودند: شعراى فارسى زبان را بگویید بیاند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعرى که مطلع آن را به یاد دارم، خواندید.
شهریار فوق العاده منقلب مىشود و مىگوید: من فلان شب این شعر را ساختهام و همان طور که قبلا عرض کردم، تاکنون کسى را در جریان سرودن این شعر قرار ندادهام.
آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) فرمودند: وقتى شهریار، تاریخ و ساعتسرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتى که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیدهام.
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینا در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلى با این مضامین عالى بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (ع) است.
خوشا بر شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است. بلى، این بزرگواران، خاندان کرم هستند و همه ما در ذیل عنایات آنان به سر مىبریم.
نقل از فصلنامه شهاب شماره 11
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 1:39 صبح ] [ جلال ]
ام الخیر باقیه بنت حریش در مواجهه با معاویه
عمر رضا کحاله گوید: وى از صاحبان فصاحت و بلاغت بود، پس از آنکه معاویه براى والى خود در کوفه نوشت که ام الخیرینت حریش را نزد من فرست بر معاویه وارد شد... معاویه به اطرافیانش گفت: کدام یک از شما سخن ام الخیر را به یاد دارد؟ مردى گفت: من آن را به یاد دارم اى امیر مؤمنان که وى جامهاى زبیدى پر حاشیه به تن داشت و بر شترى خاکسترى رنگ سوار بود و پیراون او را گرفته بودند، او در حالى که تازیانهاى که رشتههایش وا تابیده بود در دست داشت مانند شتر نر خشمگین فریاد مىزد:
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 1:37 صبح ] [ جلال ]
ضرارة بن ضمره در مواجهه با معاویه
ضراره بن ضمره که از یاران و خواص امیر مؤمنان علیه السلام بود بر معاویه وارد شد و معاویه خواست که او را دستگیر کند و به قتل رساند اما چون زهد و تقوا اشتغال او به آخرت را دید صرف نظر کرد و خواست او را بیازماید، گفت: على را برایم توصیف کن. ضرار گفت: مرا معاف دار. گفت: تو را به خحق او سوگند مىدهم که او را توصیف کنى. ضرار گفت: حال که ناگزیرم، گویم: به خدا سوگند او بسیار دور اندیش و نیرومند بود، به عدالت سخن مىگفت و با قاطعیت فیصله مىداد. علم از جوانبش مىجوشید و حکمت از زبانش فوران داشت، از زرق و برق دنیا وحشت داشت و با شب و تنهایى آن مأنوس بود، آن بزرگوار ـ که درود خدا بر او باد ـ بسیار اشک مىریخت و فراوان فکر مىکرد، لباس زبر و درشت و غذاى مانده فقیرانه را مىپسندید، در میان ما که بود مانند یکى از ما بود، اگر چیزى از او مىخواستیم مىپذیرفت و اگر از او دعوت مىکردیم قدم رنجه مى فرمود، با این همه که به ما نزدیک بود و ما را با خود نزدیک مىساخت چندان با هیبت بود که در حضورش جرأت سخن گفتن نداشتیم.
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 1:36 صبح ] [ جلال ]
تعدادى از یاران على (ع) در مواجهه با معاویه
علامه شیخ جعفر نقدى رحمه الله گوید: چون مردم به گرد معاویه جمع شدند وى نامهاى به زیاد بن سمیه که عامل او در کوفه بود بدین مضمون نوشت: سران یاران على بن ابى طالب را نزد من فرست و من آنها را امان دادم، و باید ده نفر باشند پنچ نفر از کوفیان و پنچ نفر از بصریان.
چون نامه به دست زیاد رسید سراغ حجر بن عدى، عدى بن حاتم طائى، عمرو بن حمق خزاعى، هانى بن عروه مرادى و عامر بن واثله کنانى مکنى به ابو طفیل فرستاد و آنان را فرا خواند و گفت: آماده حرکت به سوى امیر مؤمنان(معاویه) شوید که او شما را امان داده و مشتاق دیدار شماست.
و به جانشین خود در بصره نوشت: احنف بن قیس، صعصعة بن صوحان، جاریة بن قدامه سعدى، خالد بن معمر سدوسى و شریک بن اعور را نزد من فرست. چون نزد ابن زیاد رفتند همه را دسته جمعى نزد معاویه فرستاد. هنگامى که بر معاویه وارد شدند یک شبانه روز آنان را به خود راه نداد و در پى سران شام فرستاد و چون آمدند و هر کدام در جاى خود قرار گرفتند معاویه به دربان گفت: حجر بن عدى را داخل ساز.
1ـ حجر و معاویه
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 1:36 صبح ] [ جلال ]
مرحوم ملا على آذربایجانى
مرحوم ملا على آذربایجانى مدیحهاى در وصف حضرت على(ع) دارد که ما تنها به ذکر چند بیت آن در این مجموعه اکتفا مىکنیم.او مىگوید: -ها على بشر کیف بشر-آگاه باشید على بشر است اما چه بشرى -ربه فیه تجلى و ظهر-پروردگار او در او تجلى کرده و ظاهر شده است -هو و المبدء شمس و ضیاء-رابطه او و مبداء آفرینش چون رابطه خورشید و پرتو آن است -هو و الواجب نور و قمر-و رابطهاش با واجب الوجود چون رابطه ماه و نور افشانى اوست -و له ابدع ما تعقله-او بالاتر از آن چیزى است که او را تعقل کنند -من عقول و نفوس و صور-عقلها و روانها و تصویرها در وصف او عاجزند -و هو النور و اما الشرکاء-او چون نور است و همردیفان او -کظلام و دخان و شرر-همانند سایه و دود و عوارضند -آیة الله و هل یجحد من-او آیتخداست مگر کسى مىتواند منکر شود -خصه الله بآى و سور-کسى را که آیه قرآن و سورههاى آن او را معرفى کرده است -خصمه ابغضه الله و لو-دشمن او منفور خداست اگرچه-حمد الله و اثنى و شکر-همهگاه شکر گزار خدا،حمدگوى و ثناگوى او باشد -ظل ما عاش بجوع و صیام-همه عمر را در گرسنگى و روزه بسر برد -بات فى ماحى بدمع و سهر (1) -و همه شب را با شب زندهدارى و اشک بسر کرد.
پىنوشتها:
دیوان ملا على آذربایجانى
در مکتب امام امیرالمؤمنین(ع) صفحه 435
دکتر على قائمى
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 1:35 صبح ] [ جلال ]
سخنان صعصعه در مراسم دفن حضرت على(ع)
در مراسم دفن فرزندان امام حضور داشتند.با تاثر و اندوه بسیار او را بخاک سپردند.اما سخن این است چه کسى مرثیه دفن را بخواند؟حسنین علیهما السلام را از نظر روحى و عاطفى آمادگى آن نبود،از صعصعه بن صوحان آن سخنور نیرومند و آن دوستبا صفاى على علیه السلام خواستند که سرود مرثیه را بسراید او با حالتى تاثر انگیز دستى بر قلبش نهاد و با دستى دیگر خاک بر سرش پاشید و گفت:
اى على علیه السلام گوارایتباد که مولدى پاک داشتى و حلم و جهادت بزرگبود.تجارت تو بسیار سودمند گشت.تو بر آفرینندهات نازل گشتى و او تو را با خوشى و خرسندى پذیرا شد.تو در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و همسایگى او جاى گرفتى و خداوند ترا در جوار خود جاى داد.از خداى مىخواهیم از تو پیروى کنیم،راه تو را ادامه دهیم و به روش تو عمل نمائیم.
اى على علیه السلام،تو دریافتى آن چیزى را که دیگران درنیافتند و تو رسیدى به آنچه را که دیگران نرسیدند اى على،تو به همراه پیامبر صلى الله علیه و آله جهاد کردى و براى دین خدا قیام کردى. نابسامانیها را تو اصلاح کردى و آشوبها را تو از میان بردى و اسلام بوسیله تو به نظم و سامان در آمد.
درود بر تو اى على علیه السلام که وسیله تو پشت مؤمنان محکم شد،و راهها براى مردم روشن گشت و سنتها بوسیله تو برپاى ایستاد.
تو نداى پیامبر صلى الله علیه و آله را جواب دادى و در این اجابتبر دیگران سبقت جستى و در دوران حیات به یارانش شتافتى و با جان خود و با تمام وجود حفظش کردى.
-تو با ذو الفقار خود پشت دشمن را شکستى و با ضربههاى شمشیرت بنیان شرک را درهم ریختى و گمراهان و گمراه کنندگان را به خون کشیدى.
اى على علیه السلام تو نزدیکترین مردم به پیامبر صلى الله علیه و آله بودى،و از همه یاران نسبتبه او فداکارتر و نصیبت از خیر بیشتر بود از خداى مىخواهیم ما را از اجر مصیبت تو محروم نگرداند.
به خدا سوگند که زندگیت کلید خیر بود و قفل شر،و مرگت کلید هر شرى است و قفل هر خیر.اگر مردم ترا بر مىگزیدند نعمتخدا از همه سوى بر آنان مىبارید ولى افسوس که آنها دنیا را به آخرت برگزیدند... (1) .
پىنوشتها:
1- بحارالانوار ج 42 ص 295
در مکتب امام امیرالمؤمنین (ع) ص 426
دکتر على قائمى
[ یکشنبه 91/5/22 ] [ 1:34 صبح ] [ جلال ]